زنجیر شکن
تـا بـه نـیـروی دل روشـن زنـدان بشکنم
بـنـد و زنجـیـر گـرانِ پـای اذهـان بشکنم
گـر بـه بندد بـال پـرواز مـرا صـیاد دون
چون عقاب کهساران چُست وپرّان بشکنم
در قـفس افکنده گـر مرغ دلـم را بی دلیل
نـول زشـت کـرگـسـانِ ایـن بیابـان بشکنم
سیرفکرم رابه مکروحیله نتوان بسته کرد
تا بـه بـال عـشق دل هـا سد دربان بشکنم
زیـر آوار فــشـــار زنــدگی محکــم شــدم
همچورستم شاخ دیوان را به میدان بشکنم
گر به جانـم حمله ور گردند ماران شرور
با شعـور و بـردبـاری زهـر دنـدان بشکنم
حزب یک ملت چه دارد غیرتبعیض وستم
تندروی ها را به لطف ومهر انسان بشکنم
باورِخشک وخشن احساس دل را می کُشد
درحضور عشق دل ها سهل وآسان بشکنم
نفرت و نفرین را در ذهـن انسان می کُشم
پای خـصـم هـمدلی را عنبرافـشـان بشکنم
سیستم تبعیض را از ریشه ویـران می کنم
کاوۀ حـدّادم و بـا پـتــک و ســنـدان بشکنم
آشیانم را در آتـش جنگ امریکا بـسوخـت
هان مپنداری که همت را به فرمان بشکنم
کـشـتی آوارگان را قـهـر دریـا می خـورد
من نهـنگ سـرکـشم امـواج تـوفـان بشکنم
گوهـرانـم را ز آغـوش وطـن دزدیـده ایـد
من نه درزیر فشارت لعل ومرجان بشکنم
دانه و آبی که دادی صد برابر خـورده یی
دام هایی را به زور عقل و وجدان بشکنم
مـن حقـیقت را نمی سـازم از مـردم نهـان
گـردن توطئه را در صحنه عـریان بشکنم
گـرچـه بـودم سـالیانی زیـر آزار و فـشـار
دست وپای دشمنی رامست وخندان بشکنم
زادگاهــم آســیـای بـا تـمـدن زنــده اســت
با هـمه عـالـم طلـسم جـور غـولان بشکنم
خـاک پـای بینوایـانـم ولی بـا زور عـشـق
تـاج کبـر و نخـوت منفـور سـلطان بشکنم
عهد بـا جانـانـه بستم دل بـه ارمان داده ام
بی وفا نیستم که رسم عهد و پیمان بشکنم
ازمکان واز زمان بیرون بُوَد احساس دل
حلقه و زنجیرهـا را سـوی جـانـان بشکنم
27/5/2022