حقیقت الهام، کشف و وحی
واژه ای شهود که کلید معرفت میباشد تداعی کننده شناخت عقلی، ذهنی و حضوری میباشد. اگر بخواهیم معنی دقیق این واژه را بدانیم، شهود دانشی است که مستقیم و بدون استدلال بدست آید. در زندگی روزمره هر کس به اشکالی با شهود سرو کار دارد. مثلا دوست شما بدون استدلال به شما میگوید فلان کاندید در انتخابات افغانستان برنده خواهد شد و هیچ استدلالی هم برای نظر خود ندارد. این در حقیقت یک تجربهء شهودی است که به آن الهام نیز گویند. پس الهام نوعی از شهود است که ذهن به سرعت نتیجه گیری میکند و شخص برای شکل گیری آن تلاش چندانی نمیکند. ویژگی تفکر شهودی این است که مکانیزم و منطق چنین تفکر برای خود شخص هم معلوم نمی باشد. به این دلیل گوینده نمی تواند منطق خود را بصورت شفاف توضیح دهد. در بیان شهودی انسان تمام اطلاعات را در دسترس ندارد، ولی ذهن انسان به اساس اطلاعاتی که برای او قابل شناخت نیست تصمیم میگیرد. الهامات میتوانند درست واقع شوند یا نتیجهء ناهنجاری ها و وسواس ذهنی باشند و غلط ثبوت شوند. به این دلیل نمیشود به نتیجهء چنین شهود صد فیصد اطمینان داشت. الهامات میتوانند غریزی و فطری باشند. الهام غریزی نوعی از الهام است که حیوانات دریافت میکنند و الهام فطری مخصوص انسان ها میباشد. همچنان شعر شاعران و کشفیات دانشمندان علوم میتوانند نمونه های خوب الهام فطری باشند. تمام آیات قرآن بجز پنج آیت نخست سورهء علق الهامات و کشفیات هستند نه وحی مستقیم. چنانچه خود رسول اسلام فرموده اند که آنها را در قلب خود دریافته اند. الهام شمرده میشوند نه وحی مستقیم. به این دلیل عاقلان قوم او را شاعر میخواندند نه پیغمبر، چون کیفیت دریافت او الهامی و کشفی است. اما جمادات چون فاقد سیستم عصبی اند الهام دریافت نمیکنند.
حالا به نوعی دیگری از مراتب آگاهی میپردازیم که آن را کشف و شهود یا مکاشفه و مشاهده مینامند. در لغت کشف هنگامی اطلاق میشود که چیزی را از روی چیزی که او را پوشانیده دور کنید، یعنی چیز پوشیده را آشکار کنید. در این تجربه که آن را علم حضوری یا مشاهدهء حضوری یا شهود مستقیم نیز گویند پرده های حجاب از میان رفته و سالک بر باطن امور آگاهی میابد. در این نوع مشاهده هیچ واسطه از قبیل چشم و نور حسی بین شهود شونده و شهود کننده وجود ندارد و عارف با چشم بسته شاهد مناظر عالم باطن یا عالم غیب میباشد. به این دلیل علمی که از این مشاهده حاصل شود علم حضوری نامیده میشود. بر خلاف آن علم حصولی قرار دارد که به کمک نور حسی و حواس پنجگانه و تحلیل ذهنی بدست آید. علم حصولی چون غیر مستقیم بدست آید خطاپذیر است. اما علم حضوری چون مستقیم بدست آید، از ضریب کوچکتر خطا برخوردار است. در شهود حسی وقتی شما چیزی را میبینید، ماهیت آن شی به صورت مفهوم از خارج به کمک نور و چشم در ذهن شما حاصل میشود. اما در شهود حضوری یا مستقیم اشیاء در ذهن بدون واسطهء نور حسی و چشم دریافت شده و درک میشوند.
در این حالت انسان تمام صور کائنات را با چشم بسته در باطن خود میبیند و میداند که او کائنات زنده است، که فکر میکند، حس میکند و حرف میزند. چنان معلوم میشود که آنچه در خارج دیده میشود انعکاس باطن انسان است، یعنی خود خداوند در باطن انسان است. اینجاست که معنی اناالحق منصور و طیران آدمیت را درک میکند. شهود باطن مانند شهود خارج است همانطور که در خارج جهانی است که با چشم ظاهر دیده میشود در باطن انسان جهانی است که با چشم باطن قابل مشاهده است. به این ترتیب بر داشتی که در این حالت حاصل میشود کشف عرفانی نامیده میشود. این برداشت یا معلومات در حالت بیداری با چشمان بسته، حالت نیمه خواب و خواب وارد سیستم ادراک عارف میشود. اکثر آیات قرآن از این دست مکاشفات میباشند. در حقیقت مکاشفه وحی است اما نه وحی مستقیم. در این حالت سیگنال ها یا امواج الکتریکی از جایی که معلوم نیست وارد مغز میشوند و مغز به کمک داشته های تصویری که در آرشیف خود دارد، آنها را درک میکند، در صورتی که آن تصاویر موجود نباشند مغز به کمک خیال آن تصاویر را بصورت خودکار تولید میکند. تا قابل درک شوند. در حقیقت ذهن آن معلومات غیبی را برای خود ترجمه و تفسیر میکند تا قابل درک شوند. اینجاست که مغز امر مجرد را به کمک داده های که در طول زندگی کسب کرده محسوس میسازد. به این ترتیب امکان مداخلهء ذهن مساعد میشود و ذهن مطابق محیط و زمان خود حقیقت را تفسیر میکند. به این دلیل مکاشفات تصویری را نمیتوان وحی مستقیم نامید. مثلا همگی داستان معراج محمد (ص) را شنیده اند این سفر در حقیقت یک مکاشفه است. در حالت مکاشفه پیام به کمک امواج به صورت تصویر وارد سیستم ادراکی گیرنده میشود. بعد ذهن تصویر را تفسیر میکند. مثلا پیام این مکاشفه این است که رسول اسلام با رسولان دیگر ادیان هم مقدار میشود. اما عارفی که امروز به معراج میرود نه با حیوان بلکه با موتور یا قطار یا طیاره خواهد رفت. دوستان باید بدانند که رفتن به معراج نزد عارفان اتفاق بزرگی نیست و از جملهء امور روزمره محسوب میشود. البته نزد عوام اتفاق خیلی نادر معلوم میشود. البته باید یاد آور شد که عارفان چنین تجربیات را با مردم در میان نمی گذارند چون مردم از آن حقیقت برداشت حسی میکنند، به این دلیل برای شان میتواند مضر تمام شود. پس چنانچه گفتیم مشکل، انتقال معانی از علم حضوری به علم حصولی است. چنانچه میدانید معانی مجرد و بسیط میباشند و از خود ماهیت ندارند. اما اگر قرار باشد که این معانی برای ذهن قابل فهم شوند، آنها باید محسوس شوند و بعد محسوسات باید تفسیر و تعبیر شوند. اطلاعات که در حالت شهود وارد ذهن میشوند صد در صد درست هستند ولی درک و بیان شان مربوط میشود به قدرت پردازش و تجربیات محیطی انسان. در این حالت اطلاعات سیل آسا وارد ذهن میشوند و ذهن نمی تواند همه را دریافت کند. مثلا شما در دل معنیی دارید و میخواهید آن را بیان کنید در این حالت ذهن شما از کلماتی که در آرشیف خود دارد استفاده میکند. در حالت شهود تصویری، شما تصاویر را دارید و باید از آن تصاویر معانی بسازید بعد به کمک کلمات آن را بیان نمایید. باید خدمت دوستان عرض شود که در بسیاری حالات ذهن قادر به درک معانی تصاویر نیست و نمی تواند آنها را بصورت منطق بشری تفسیر و بیان کند.
عالم مکاشفه عالم اعیان ثابت یا ذات ما است در اصطلاح دینی آن را عالم ملائک گویند. خود ثابت یا ذات انسان پاک و بی آلایش است، اگر انسان از زشتی ها پرهیز کند میتواند با او ارتباط قائم کند. حتی ارتباط عاشقانه داشته باشد. در این حالت ذهن به ذات تو خطاب میکند و برعکس ذات به ذهن تو خطاب میکند. حتی ذات میتواند در رول خدا ظاهر شود و شخص اول و دوم و سوم جا تبدیل میکنند. اما این نوع گفت و شنود صدا و تصویر ندارد.
در معرفت شناسی شهودی فاصله بین سوژه (فاعل شناسایی) و اوبژه (موضوع شناسایی) از بین میرود و شناخت به بوسیلهء عقل خالص صورت میگیرد به این دلیل کسیکه شناخت شهودی داشته باشد در داشتن چنین دید و رویت تردید نتواند. در این حالت معرفت نفس عین معرفت خداوند تلقی میشود. از آنجا که اعیان ثابته صور علمیه در علم حق میباشند و از جانب دیگر علم حق عین ذات اوست پس شهود نفس را میتوان عین شهود ذات دانست. دلیل این که در قرآن شخص اول و دوم و سوم جا تبدیل میکنند همین است. یعنی نفس خود را نمایندهء حق میداند و در هر رول که خواسته باشد ظاهر میشود. این گونه شهود که اشرف معارف است بعد سفر های طولانی در بحر معرفت از جانب خداوند افاضه میشود.
دوست عزیز آنچه تا حال گفتیم هیچ کدام وحی مستقیم نبود. حالا برویم ببینیم وحی مستقیم چیست. چنانچه ملاحظه شد وحی لایه های مختلف عقلی و معنوی دارد. یعنی گاهی به صورت الهام وارد قلب انسان میشود این نوع وحی را دوستان همه در طول عمر خود تجربه کرده اند. گاهی بصورت تصویر بدون صدا میباشد. این نوع وحی باید تفسیر شود. قسمت عظیم آیات قرآن که در مورد جنت و دوزخ و روز جزا است از این نوع وحی یا شهود تصویری میباشد که هم در بیداری با چشمان بسته و هم در حالت نیمه خواب و خواب اتفاق میافتند. وضاحت شهود مربوط میشود به نور حسی محیط که انسان در آن قرار دارد هر قدر نور کمتر باشد بهتر است. اگر محیط تاریک باشد شهود میتواند با چشم باز نیز انجام شود، به این معنی که تصویر از باطن شما مثل پروژکتور در نزدیکترین دیوار مقابل شما میافتد و شما میتوانید تصاویر را با چشم باز ببینید. ملاقات نخست رسول اسلام محمد ص با موجود فراحسی ازهمین قبیل بوده است. او آن موجود فراحسی که اصلا در باطن انسان است را در دیوار غار کوه میبیند چون مقدار نور در آن محیط کم بوده است. دوستان باید بدانند که آنچه به نام فرشتگان یا ملائکه در ادبیات دینی آمده است وجود خارجی ندارند. بلکه در باطن انسان هستند. بدانید که شما جهان پنهانی در باطن خود دارید که از چشم وحواس پنجگانه پنهان است.
تا محرم نشوی آنجا راه نداری.
خلاصه وحی مستقیم گفت و شنود واضحی است که تفسیر و تعبیر لازم ندارد. این نوع وحی به زبان خود شخص و با کلمات ساده و واضح انجام میشود به شکلی که برای گیرنده هیچ جای شک و تردید باقی نمی ماند. البته خواننده محترم یاد شان باشد که چنانچه گفتیم این گفت و شنود به واسطه ء گوش و زبان حسی نیست بلکه ما در باطن خود چشم و گوش باطنیی داریم که کیفیت آنها عینا مثل همین گوش و زبان حسی میباشد. خوبی وحی مستقیم در این است که واضح و ساده است و تفسیر کار ندارد. اما در این حالت فشار سنگینی بر مغز گیرنده وارد میشود. به حدی که انسان بعد از دریافت وحی نمی تواند بنشیند و یا حرف بزند یا بنویسد. او حتما و باید بخوابد و مغز خود را استراحت دهد. بعد از یک خواب سنگین حالش بهتر میشود. به این دلیل حضرت حق در اکثر موارد وحی را بصورت تصویر در ذهن گیرنده ایجاد میکند. با مطالعه قرآن دریافتیم که رسول اسلام ص فقط یک بار وحی مستقیم داشته اند و جریان دریافت آن را در سوره نجم بیان کرده اند. در آیات بعدی به بار دوم هم اشاره کرده اند اما اینبار وحی مستقیم نبوده بلکه تصویر شهودی بوده است و او آن شهود را به آورنده وحی تفسیر کرده است. البته همان یک ملاقات اولی کافی است تا انسان خود را به حقیقت باطن خود مصروف کند و او را دریابد یا از آن آگاه شود. عارفان هم وحی دریافت میکنند اما نمی خواهند در موردش زیاد حرف بزنند. چون در این دنیا شیادان زیادی هستند که میخواهند از این امر مقدس برای چند روزه مال و مقام دنیا استفاده کنند. یا جاهلانی هستند که به صورت کلمات چسپیده و باعث تفرقه و نزاع میشوند.
عارفان را میشود رسولان عرفانی و دین آوران را رسولان دینی نامید. هدف اصلی شان یکی است و آن هدف، آگاه ساختن مردم از باطن شان میباشد. اما فرق های در نظریات شان هم محسوس است. از جمله عرفان شرعیت را امر شخصی میدانند و تاکید چندانی به آن ندارند، آنها برخلاف به آزادی اندیشه شدیدا تاکید دارند و آن را راه سعادت و خوشبختی بشر میدانند. همچنان در مورد دریافت وحی هر یک نظر خود را دارند. مثلا در سوره نحل آیه شصت و هشت آمده است که به زنبور عسل وحی شد ما آن را وحی نمی دانیم بلکه الهام غریزی میدانیم. یا در سوره قصص آیه هفتم آمده است که به مادر موسی وحی شد. ما آن را وحی نمی دانیم بلکه الهام فطری یک مادر میدانیم. یا در سوره زلزال آیه پنجم آمده است که در روز قیامت به زمین وحی میشود. ما جمادات را فاقد دستگاه عصبی میدانیم آنها استعداد گرفتن وحی را ندارند بلکه مطابق قوانین فیزیکی و پروگرامی که خداوند وضع کرده است عمل خواهند کرد. به این ترتیب مولف قران هرچه از اتفاقات عالم هست را وحی خداوند دانسته و تمام کتاب خود را هم وحی خداوند گفته و هیچ فرقی بین ذهنیات انسانی، الهامات، کشفیات و وحی مستقیم نگذاشته است . ما میگوییم که اگر جمادات و حیوانات وحی میگیرند و مطابق آن عمل میکنند پس چرا تنها کتاب قرآن وحی خداوند خوانده شده است در آنصورت هرکس هرچه میگوید و عمل میکند وحی حساب میشود. در آن صورت خوبی ها و زشتی ها را چگونه باید از هم تفکیک کرد. رول اراده و اختیار و ذهنیات بشر در امور زندگی چیست؟ فرق بین جهل و معرفت چیست؟ آیا آن اطفال که در بازار های مکه و مدینه فروخته شدند و پدران و برادران شان کشته شدند و به مادران و خواهران شان تجاوز شد این همه جنایت به امر و وحی خداوند انجام شد؟ اگر بعضی از مردان به قول خود وفا نکردند گناه زنان اطفال چه بود؟ دوست عزیز ببخشید اما بسیار مضحک است وقتی کسانی جنایات حیوانی خود را زیر نام وحی خداوند بر مردم قبولانده اند در این حالت وجدان پاک نمی تواند خودش را راحت احساس کند.
بدان که خداوند بزرگتر از آن است که در حد کلام و منطق بشری نزول کند. آنچه ما از او میدانیم صفات کمالی وجود است که در نوشتار قبلی به آن پرداختیم. اما در مورد وحی باید گفت که به جز از وحی مستقیم، در تمام موارد چه الهام و واردات قلبی باشد چه شهود تصویری و اشراق، ذهن انسان دخالت دارد و ذهن انسان تابع محیط زندگی و زمان زندگی او میباشد. به این دلیل همیشه متغییر است. و آنچه متغییر است حادث و از بین رفتنی است. آنچه همیشه بوده و همیشه خواهد ماند عرفان است. جواب این سوال که چگونه اطلاعات به کمک امواج به مرکز ادراک ما می رسند و چگونه این امواج در مغز ما تصویر میسازند به ما معلوم نیست. جواب این سوال در آنسوی مرز ماده است. بدون شک روزی انسان از آن گاه خواهد شد. در آن روز دیوار بین ظاهر و باطن فرو خواهد ریخت و حقیقت به همگی هویدا خواهد شد. این بود آنچه در سیر عالم ظاهر و باطن به ما مشهود و مکشوف شد و ما با جسارت و صداقت با شما در میان گذاشتیم.
من این حروف نوشتم چنان که غیر نداند** تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که بدانی
امید این امانت به مستحق برسد ۱۷-۱۰-۲۰۱۹
in kas ke khod ra mohammed sofi mi shanasanad , baa naweshte haa ash merdom ra be berahe mi kashanad. , kerdar maghz saer in janwer ke khodash khod ra adami-zad mi namad ra kenon her kas ager be zaban haa-ye keshwer haa-ye faroze-ye (son’ati) ashena-ye dashte basshad mi tawanad asan der rayane (internet) peda konad wa be khanad. an-gone ke agha-ye mohammed sofi mi nawesad ke ber maa daneste nist ,ne mi bashad. her kas ager be danesh (elm) bawer dashte bashad be afsane khani haa-ye mullah haa wa sofi haa farib ne mi khorad
hazar haa pazeshk pai-shenas wa danesh-jo haa-ye pazeshki der europa wa keshwer haa-ye amrika shamali zande-gi mi konand wa dabere tazi (arabi) der rayane (internet) khod darand , chand tesok (sa-at) ager hangam shan ra be merdom keshwer haa-ye parsi zaban ke be naam haman merdom der keshwer haa-ye pishrafte hame-chiz ra be dast aworde and hazene (masraf) ne mayand wa be zaban saade kerdar maghz ra be nawesand 1/1000 az rewa (hagh) ke merdom ber an haa darand ber aworde khahad shod. man be haman paymane-ye basayar kami ke der bare-ye maghz-saer agahi daram ager be englisi be nawesam be 99% merdom parsi zaban poshtibani shode ne mi tawanad ,chon her reshte-ye az danesh haa waje haa (loghat haa) khod ra darad ke der goftar hame-gani be kar ne mi rawad. haem taa pazeshk haa-ye pai-shenas (asab-shenas)and ,man be naam yek danesh-jo nau-amoz bayed in kar ra be an haa wa-gozaram. hamin roz-name haa and ke agahi haa-ye (etelaat) merdom ra bala mi borand. in dorost nist ke danesh-gah khande haa mi goyand : ” maa naweshte haa-ye khod ra der mah-name haa-ye weje-ye danishi mi nawesim. ” hame danesh-gah khande haa be mah-name haa-ye weje-ye danishi dast-rasi ne darand , koja baashad taa be dast-ras merdom an naweshte haa be-sftad