صدا ـ صدای جنگ بود
دران زمان که محشری زجنگ وخون
زکوچه ها وشهرها بسوی آسمان
تنوره میکشید،
نفیرجنگ وکشتن وبه داربستن مهاجمان خیره سر
زهرطرف بگوش میرسید.
چه لحظه های مرگبار
که خواب رابه چشم توده های خفته درسکوت شب
شکسته بود .
ولی درآستان یک نبرد بی بدیل
همه به یک صدا،
نفس به نام وننگ سرزمین خویش بسته بود.
افـق چو کوره گاه آتشین
درانتظارلحظه های سرنوشت واپسین
به امتداد بیکرانه ها لمیده بود
سپیدۀ سحر پریده رنگ بود
صدا ـ صدای جنــگ بود
*
زوحشت قـراولان ناشناس شب
که ازصدای « ایست باش » شان
زحومه های باستان « کاسه برج »
طنین مرگ، سایه برفرازشهروکوچه ها
فگنده بود،
نگاره های پرفروغ کابل قدیم را
بیک شب مخوف پرده درکشیده بود.
درون کلبه های سرد وبی فروغ
کسی درآخرین رمق زخویش رفته بود
کسی به خون نشـسته بود
درانزوای کاخ ها وخیمه های زرنشان
کسی به پای دشمن زبون
چو بندۀ زبون خمیده بود
کسی چوقهرمان،
کمربه جوشن جهاد بسته بود
صدا ـ صدای جنگ بود
ستیزه با « فرنگ » بود
*
زامتــداد برجها وباره هـــا
زقلعه ها وبامها و کوچه ها
نهیب خشم خلق سربه کف،
به خاطــرنجات مادروطن
زانقیاد تاجدارآنسوی جزیره ها
به هرکـرانه درخروش بود
زمین وآسمان به جوش بود
*
چه غازیان شیردل که هریکی،
برای عزت وشرافت دیاروسرزمین خود
که مهرآن به خون جان شان سرشته بود
شهادت خجسته را گزیده بود،
شراب عشق درسبوی شان
سرود فتح درگلــــوی شان
به دشنه وکمان و نیزه وتفنگ
به صحنۀ مصاف چون پلنگ
چوسیل سوی رزمگاه دشمنان
به پیش سرکشیده بود ،
چه رزم ماندگاروجاودانه یی !
که دربهای خون شان
طلوع رستخیزانقلاب
به قله های سربلند آسیا دمیده بود.
*
درآزگاراین نبرد تابنـــــاک
قشون ازنفس فتادۀ مهاجمان
مهاجمان سرفگنده وذلیل کشورکبیرانگلیس
زچارسو به خاک وخون فتاده بود
حصارهای آهنین شان به هرطرف شکسته بود.
*
صدا ـ صدای جنگ بود
صدای خشم مــردمی دلاوری
درین خموش قارۀ بزرگ آسیا
که سده ها نفس به تاربنده گی تنیده بود
صدای موج خیز،
درنجات خلقهای این کرانه شد.
سرود سنگربلند قامتان زنده نام وسربلند
به انهدام سلطۀ سیاه لارد ها
که آفتاب درقلمروش نمی نشست
سرود فتح جــــــــاودانه شد.
این شعردرسال 1368 بمناسبت استرداد
استقـــلال کشورسروده شده