از روشنفکرمتعهـدتا روشنفکرمتعبـد
بحث روشنفکری وپدیدۀ این جریان آگاهی بخش، تعریف واحدی نداشته تفسیر وبرداشت ازان نظریات مختلفی را در خود متبلورمیسازد. تعدادی شاخصۀ آنرا به تخصص ودانش ارتباط داده وبدین باوراند که هرتحصیل کرده ودانشجو را میتوان روشنفکرقلمداد کرد اماجمعی دیگر، علم وتحصیل را درکاربرد آن، اثرگذارنمیدانند.
واضح است که هرعالم ومتخصص روشنفکرنیست. اصالت روشنفکری ازطریق علم ویا ایدیالوژی بدست آمده نمیتواند بلکه بیک ضمیر آگاه، سرشارازصداقت وتقوا وروحیۀ نقاد وپرسـشگربستگی دارد که به زوایای تاریک جامعه روشنی بخشیده ودرخدمت انسان وانسانیت بدون آنکه درحریم روح وروانش حسرت واندوه، تسلیم گرائی، چاپلوسی، دلهـره و مصلحت نگری، راه پیدا کند مصممانه گام برمیدارد.
به همینگونه هرنهاد، هرحزب وهردستگاه حکومتی ازان بگونۀ تعریف میکنند که بااهداف خود شان سازگارباشـد.
درنظام های توتالیتر کوشش به عمل می آید تاهرچه بیشترروشنفکران ضعیف النفس وبی خاصیت رابه خود جذب کنند وازوجود آنها بحیث ابزارتبلیغاتی نظام، استفاده به عمل آورده و به موقعییت متزلزل سیاسی خود درجامعه رنگ وبوی مردم سالاری بخشند . ازهمینجاست که هاناهارت گفته است :
« شکل گیری حکومتهای خود کامه وفاسـد، بدون حضور روشنفکران کوته بین وحقیـرممکن نیسـت »
ازسوی دیگرآن دسته ازروشنفکران آزاداندیش، منتقـد و پرخاشگر که وجدان پاک وصداهای تند اعتراضی شان را نمیتوانند به هیچ وسیله یی شکارکنند، هرازگاهی، ازسوی عمال اسـتبداد، مورد پیگرد وتوطیه های سرکوبگرانه قرار میگیرند. تنها این نبوده، بلکه ازطریق تریبیـونهای مذهبی و روحانیون مزدوردستگاه حاکم، برصدای این آزاده اندیشان همیشه مهـرباطل وتکفیر برچسپ خورده است.
پدیدۀ روشنفکری آنگونه که ازنامش پیداست جایگاه پرمسوؤلیتی رادرمتن جامعۀ انسانی احراز میکند. مسوؤلیتی که در راستای تحول آفرینی وتکانۀ ذهنیتهای خوابیدۀ توده ها، بسوی آگاهی، روشنگری و آزادی، نقش حیاتی را بازی میکند روشنفکرباایمان ومتعهد، درکوران مبارزات خود با اعتقاد راسخ ومجهزبه فرآورده های، عدالت، حقیقت وآزادی، با جسارت وخرد ورزی دربرابر نظام های فاسد وتبه کارایستاده گی میکند.
جنبش روشنفکری درکشورما هرچند بمانند کشورهای اروپائی سابقۀ چشم گیری ندارد اما به هرحال در درازنای یک قرن گذشته جریانات روشنگری وخیزشهای عدالتخواهی دربرابرمظالم واسـتبداد سلطنت های مطلقه، باربار ازسوی حلقات روشنفکری و مشروطه خواهان ملی، سربلند کرد اما درهربار بیرحمانه سرکوب وتارومار گردید واعضای آن دسته دسته به اعدام گاها کشانده شدند. بخصوص درزمان سلطنت نادرشاه وبرادرجلادش هاشم خان که کابل را بالای این مبارزان ملی بیک جهنم سوزان تبدیل کرده بودند وچه بسا که این آزاده مردان تاریخ، درسیه چالها وزندانهای مخوف سلسله داران آل یحیا، به جرم وطن پرستی وعدالتخواهی، به اشکال سخت تکاندهنده، سربه نیست گردیدند.
اما درشرایط عصرنوین واوضاع پیچیدۀ امروزی، مسـًلۀ روشنفکری درکشورما حالت دیگری را درخود ترسیم میکند امروزعرصۀ جولان روشنفکری که ازیکسو باآزادی نسبی مطبوعات سروکاردارد وازسوی دیگرازمتن رسانه های خبری وتبلیغاتی، نقش آفرینی نهادهای مدنی، جنبش دانشگاهی ودموکراسی عبور میکند، خلاقیت ونیروی بزرگی را بمثابه رکن چارم نظام دموکراسی درخود متجلا میسازد که اگرهمدست وهم صدا بحرکت آیند تخت تاج نظامهای دست نشانده وپوشالی، نظیر حکومت وحدت ملی را به آسانی به زیر میکشند.
اما آنگونه که دربالا تذکررفت بالای همه وجدانها نمیتوان اعتماد کرد. کسی مردانه درمیدان نبرد می ایستد وبمثابه سمبول مقاومت ورستاخیز، درمقابل سیاهی شمشیرمیکشد. اما کسی باشرمساری تمام، منافع ملی را دراهداف شخصی خود به قربانی میبرد. حرفۀ مقدس قلم ومعرفت را درپای پست ترین نظام های خاین وبد نام فرو میریزد.
تشخیص این دوحالت، مرزروشنفکران معترض وحقیقت نگر را که با ناهنجاریهای جامعۀ خود هرگزکنارنمی آیند، از روشنفکران آماتور وافتاده دراسارت هوسهای ناپاک، ازهم جدا میکند. روشنفکران تسلیم شـدۀ که بخاطر منافع خود به هرگنـدابی پناه میبرند وبا استفاده ازهویت کذاب روشنفکری وژورنالیستیکی، فقط درصدد آن اند تا به گفتۀ فـــــروغ : درجوهای حقیر، مرواریدی برای خود صید نمایند.
نهادهای سیاسی ودموکراسی با آگاهی تمام، اکثر این مدل های تکنوکرات وروشنفکری را که ازدیارغرب آورده شدند، با امتیازات بیحد وحصردرپست های حساس دولتی وانجوئی با معاشات بلند دالری جابجا گردیدند، خوب می شناسند که نه تنها هیچ دست آوردی نداشته اند، بلکه درکشاکش نابسامانیهای فساد، این روشنفکران پیشرو، ازطریق گرفتن قرار دادها، سرمایه های گزافی را برای خود دست وپاکردند وبعد دوباره به سواحل آرام خودرفتند. تعدادی ازهمین تبارمدل های دموکراسی بی خاصیت که امروزدرحسرت چنین امتیازاتی درکشور نفـس میکشند درتلاش اند تا در نمایش پیـش گامان رسانه ای و روشنفکران قلم بدست، بهرقیمتی که میسرشود بخاطررسیدن بمقام شهرت وثروت، خودرا به آستان درباریان ارگ نزدیک سازند ولواین نزدیکی آنهارا با حقارت تمام، درخدمت خود کامه گان قبیله قراردهـد.
یکی ازین ژورنالستان روشنفکر آقای شاه حسین مرتضوی است که چندی پیش ازمعراج قلم وتقدس ژورنالیستیکی، یک باره به خدمت دربارسقوط کرد. آنگونه که منابع دقیق میرساند، این انتخاب به وساطت آقای کــریم خلیلی صورت گرفته که پس ازتعهد نامۀ سر سپرده گی به رئیس جمهور، آقای مرتضوی بحیث معاون سخنگـوی اشرف غنی مقرر ودر ردۀ خیمه نشینان ارگ جاگرفت. آنگونه وساطتی که درمورد عبدالعلی محمدی انجام یافته بود.
درهرحال تصمیم آقای مرتضوی کارشخصی خودش بوده وتبصره یی درکارنیست اما ازینکه این تغییرکوچک کـدری ازیکسو به مقام ارگ، جائیکه ازان بوی نفرت بالاست، پیوند دارد وازسوی دیگرنصب یک ژورنالست مطرح کشور تحت فرمان یونها، اتمرها، گلاب منگل ها، نکتائی پوشان طالبها وامثال آن، انگیزۀ نارضایتی برخی ازرسانه هارا یا ازروی ارادت هم مسلکی ویاهم به صبغۀ انتقاد وتاسف، برانگیخت واین کاررا دورازاصالت یک روشنفکرآزاده اندیش و ژورنالست حوزۀ تمدنی، پنداشته اند، آنهم کسیکه روزگاری مسوؤلیت سردبیری روزنامۀ پرتیراژهشت صبح را به عهده داشت ونا هنجاریهای همین حکومت خودکامه را باخط قرمز زیر ورومیکرد.
دراینجا شعرحضرت بیدل چه مصداق خوبی پیدا میکند :
آه ازستم کشی که درین صبحگاه وهـم عمری به خود تنیـد ندانست دام اوست
درمورد این انتصاب، شبکۀ پرخوانندۀ اطلاع رسانی افغانستان واکنش جالبی دارد که پیشگوئی آن دوروز بعد ازحنجرۀ همین معاون سخنگوی ارگ به حقیقت پیوست.
اطلاع رسانی ابرازنظرکرده بود : « مرتضوی ونادری احتمال دارد ازجایگاه نقادی جدی برای ارگ تبدیل بیک عالم بی عمل شوند وحتا درحد واندازۀ مترسک سرجالیزسقوط آزاد کنند وتنزل یابند. مگراینکه سردبیرروزنامۀ هشت صبح ومدرس برجستۀ خبرنگاران درمراکزعالی میتواند همچنان ذهن خودرا نزدیک با منافع ملی، قلم خودرا روان وچنتۀ خودرا پروپیمان نگه دارد »
همانگونه هم شـد. آقای مرتضوی درروزدوم کاری خود که هنوزبا فضای ارگ ناآشنا بود عطش زده دردفاع ازقبیله سالارارگ برآمد ودرنخستین صدای خود درمورد مدغم شدن ادارۀ ایسا به وزارت تجارت که حکم آن ازعصبیت قومی وسیاسی غنی منشاء گرفته بود اظهارداشت، مدغم شدن این اداره هیچکدام انگیزۀ سیاسی نداشته است.
درحملۀ مرگبار 31 حمل با وجودیکه طالبان مسوؤلیت این انفجاررا بعهده گرفتند، مرتضوی گفت هنوزهویت انتحار کننده گان مشخص نیست.
درارتباط با سخنان غنی درنشست ویژۀ شورای ملی اظهارنمود، مردم متیقن باشند که تمامی حرفها وسخنان رئیس صاحب جمهوردرمقابله با مخالفان مسلح عملی میشود.
وقتی سیدفاضل سانچارکی مشاورفرهنگی داکترعبدالله لب به شکایت کشود وگفت تمام صلاحییتهای رئیس اجرائی را ارگ درانحصارخود درآورده واین کشیدگیها روزتا روزعمق بیشتری پیدا میکند. آقای مرتضوی بلا وقفه اعلام کرد که دربین رهبران حکومت وحدت ملی هیچ کدام اختلافی وجود ندارد.
جالب اینکه دریک مصاحبه تلویزیونی با مسلم شیزاد میگوید اوضاع قندزبکلی آرام است تمام ولسوالی ها درتصرف دولت قراردارد هیچ نگرانی موجودنیست. وقتی شیرزاد حرفهای اورا دورازحقیقت می پندارد وباخبرنگارمحلی شان درهمان لحظه داخل لین میشود. خبرنگار ازقندز میگوید اینجا درمرکزقندز جنگها به شدت ادامه دارد. مردم درحال کوچیدن اند. اگرسخنان آقای مرتضوی را یکنفرهم ازقندزیان تائید کند من وظیفۀ خودرا ترک میدهم. درین لحظه آقای مرتضوی که دیگرحرفی برایش باقی نمانده است با اعصابی برآشفته که گفتی زمین وآسمان بهم خورده باشد، شیرزاد را با لحن تند مخاطب قرارداده میگوید شما کاری نکنید که با گزارشات مغشوش ذهن مردم را مغشوش وروحیۀ آنهارا ضعیف سازید. باعین شدت وسناریوئی که گلاب منگل در برابر سیاوش انجام داده بود.
دروغ وچشم پوشی ازحقایق که امروزبه فرهنگ حکومت ناتوان اشرف غنی مبدل گردیده هیچ جای تردید نیست، اما زمانیکه یک روشنفکروژورنالیست مطرح، ازاظهارواقعییتها طفره میرود وحقیقت را تا این حد به حضیض خاک می نشاند، به گفتۀ شاعر، دیگرکـدام سرفرازیء درانتظارما خواهد بود ؟
اما درآنسوی دیگرکه روشنفکران رسالت آفرین ومنتقـد وخبره گان آگاه جامعه دربرابراهرمهای فساد وتوطیه های آشکاروپنهان ارگ نشینان یکجا با صدای مردم خود درپیکار ایستاده اند، مایۀ امید واری است که درنقش مردان پیشگام جامعه، مبارزات سیاسی ونبشتاری خودرا « هرچند آرمانی و فاقد جنبشهای مردمی» است، با نقادی تند و افشای مافیا های فساد پروردولتی، ادامه داده، درجهت شکل گیری یک تحول بنیادی وتغییرسیستم قلابی درکشورفریاد خودراجاری نگهداشته اند.
درخورصواب است تا ازین شخصیتهای خوشنام ملی وفرهیخته گان اندیشه وقلم مانند آقایان :
شفیع عیار، رزاق مامون، نجم الدین کاویانی، پرتو نادری، لطیف پدرام، داکترهارون امیرزاده، عزیزآریانفر، ثریا بها محمداکرام اندیشمند، داکتربصیرکامجو، محمد قوی کوشان، نصیر مهرین، مسلم شیرزاد، احمدسعیدی، بکتاش سیاوش، فرشته حضرتی، جاوید کوهستانی، رمضان بشردوست، نظری پریانی، استاد فیض الله جلال، بشیربیژن، گلنـوربهمن، اسد بودا، وخشوربدخش، مولانا فرید، آصف آشنا وده های دیگر که تذکـراسمای شان درین نوشتۀ کوتاه نمی گنجـد، به نیکی نام گرفت و به همینگونه شبکه های تارنمای انترنتی درخارج ازجمله :
تارنمای وزین خاوران به مدیریت آقای ضیا رهین ، تارنمای پرخوانندۀ آریائی به سردبیری جناب عزیزجرئت، شبکۀ جهانی خراسان زمین، شبکۀ انترنتی جاودان به گرداننده گی آقای کاوه کرامی، سایت انترنتی مشعل به مدیریت مصطفا روزبه ، خدمات پرارزشی را درراه روشنگری وبیداری اذهان جامعه به انجام میرسانند که قابل سپاس وارج گـــذاری است.
اینهمه خردمندانیکه دربالا ازآنها نام برده شد، شخصیتهای شناخته شـده یی اند که قلم وصدای نقادانۀ هرکدام شان درین برهۀ تبدار، موهبت شایانی را درخود رقم میزند که مغزوضمیرجامعه رابه حقایق تلخ تاریخ آشنا ساخته وپرده هارا از روی رازهای خوابیدۀ نظام حاکم ومافیاهای تبه کار داخلی وخارجی برمیدارد.
درحالیکه به این صداها وقلم های تند وهستی ساززنده گی درود میفرستیم امید واریم که این حرکت جوشان ازتپش باز نماند ، اصالت روشنگری وماندگاری این داعیه داران ملی، بدون تغییر ویا افتادن دردام های هوس خیز پول و قدرت شکارچیان بدنام ارگ، کماکان باسربلندیهای هرچه بیشترخود به پیش حرکت کنـد.
ماه جـــون
2016
نویسنده محترم در باره روشنفکر و روشنفکران افغانستان و اینکه چطور یکتعداد از روشنفکران افغانستان تسلیم نفس اماره شده و به گنده فکر تبدیل میشوند مطالب خوبی را نگاشته اند. و مثال زندۀ ازیک روشنفکر چند ماه قبل را که به گنده فکر تبدیل شده است معرفی نموده اند. ولی تمثال این روشنفکر مسخ شده را که در خدمت توتالیتارزم قرار گرفته و کمر خفه نمودن آزادی مطبوعات و بسته نمودن زبانها را بسته است، نشر ننموده است. که اینک من چهره این روشنفکر دیروز و خادم تاریکی و سیاهی امروز را بنام شاه حسن مرتضوی معرفی میدارم: