ضرورت قانونمندشدن مطالبات قومی
برخورد ژنرالها و رجزخوانی هواداران در بلخ، مصداق دیگری بر سطحی جدید از مناسبات قومیست که بر این مبنا صورتبندی و رتبهگذاری کهنۀ منازعات قومی باید کنار گذاشته شود.
باور اینکه وضعیت کنونی معلول شرایطی تاریخی است و علت، الزاماً به استیلای پشتونی بر میگردد، دیگر کاملاً خطاست. دست کم، کمکی به بهترشدن وضعیت نمیکند. به نظر میرسد وضع جدید نیز از آن شرایط تاریخی، حقبهجانبپنداری و دشمنتراشی را به ارث برده. سود خویش را در حذف و یا تحقیر دیگری میبیند. روش، قیاس، نتیجه و سایر تجارب تاریخی در وضع حاضر موبهمو تکرار میشود که خود علتهای مزیدی بر وضعیت اند. در این مقام، هیچ قومی مقصر و یا مطهر نیست.
در این سطح نمیشود سادهلوحانه بر مشترکات تأکید کرد و از آن طریق سپر دفع غایله را فراهم. به هیچ صورت، زبان فارسی و دیگر مشترکات فرهنگی، بدیل منفعت اقتصادی و سیاسی تاجیک و هزاره نیست. طریق حنفی نمیتواند پشتون و تاجیک را سر یک دسترخوان بنشاند و یا همینطور، هزاره و اوزبیک را گمان ریشههای مشترک ترکی.
بلغور این انگارهها فقط به درد کینتوزیهای شخصی و قبیلهیی نخبهگان در سطح فیسبوک میخورد. آنگونه که در همین دو سه روز عملکرد مناسبی داشتند. توقع بیشتر از آن، گمراهکننده و خطاست.
راستی ما با یک خصومت بالقوه و پنهان قومی اجتماعی روبهروییم که همواره در دستگاههای قدرت و دکههای سیاست چاق شده و به جامعه تزریق میشود. تحلیل این وضع، تقصیر و تطهیر فلان یا بهمان قوم را به دست نمیدهد. بل سازوکار سیستم پیچیده و عظیمی را آشکار میکند که کارکرد آن در مناسبات درونی و بیرونی همۀ اقوام مشابه است.
رابطۀ رعیت-رهبر در سطح درونی اقوام، اختلاف قومها در شرایطهای خاص، اتفاق رهبران در مناسبتهای ویژه همه و همه بیانگر کارکرد پیچیدۀ این دستگاه عظیم است.
در همین واقعه، میتوان جای ژنرالها را عوض کرد. برفرض تصویر ژنرال دوستم نه، تصویر ژنرال عطا پاره میشد. فرقی به حال وضعیت نمیکرد. در هرصورت، فعالشدن آن خصومت پنهان قومی اجتماعی حتمی بود. این فرض محتمل را میتوان با هر نام دیگر ادامه داد. تصویر احمدشاه مسعود، تصویر استاد مزاری، تصویر استاد ربانی، تصویر اماناللهخان، داوودخان و…
در فرضی دیگر، اگر رویدادهای سیاسی دو سال اخیر به گونهیی پیش میآمد که ژنرالها در خط منافع مشترک همدیگر قرار میگرفتند. مثلاً ژنرال عطا پیشنهاد معاونت اشرفغنی را میپذیرفت. اینجا دیگر مسأله اندکی فرق میکرد. به رغم فعالشدن آن خصومت پنهان قومی، از چاقشدنش جلوگیری میشد. همانگونه که از چاقشدن اختلافات هزاره و تاجیک در واقعۀ شهرکسازیهای هزارهها در بلخ جلوگیری شد،. چون منفعت سیاسی، ژنرال عطا و استاد محقق را در یک کمپ قرار داده بود.
بنابراین، به نظر میرسد که به فعلیت درآمدن خصومتهای قومی در هر رویدادی اجتماعی سیاسی شرط محتوم زندهگی مشترک ماست. از این رهگذر، پارهشدن عکس ژنرال دوستم و رجزخوانیهای شرمآور هواداران هر دو طرف نخستین نمونه نیست و آخرین هم نخواهد بود. مصاف این دشمنیها همواره متغیر است و هر از گاهی، میان هر دو و یا چندقومی بازآرایی خواهد شد. غمانگیز آن است که این وضع همیشه قابل کنترل نیست. با این شتاب و تعصبی که نخبهگان اقوام در رسانهها و شبکههای اجتماعی نشان میدهند دیری نخواهد بود که کار را به برخوردهای فزیکی و جنگهای مسلحانه بکشانند.
حالا پرسش این است که به رغم اینهمه شکافهای عمیق و آشکار قومی چرا نظام و قوانین همواره در پی انکار آن است؛ مگر میشود از کنار این وضع اسفبار موجود و تاریخی به سادهگی عبور کرد؟
در همین حادثۀ بلخ آشکار است که مسأله فقط پاره شدن یک تصویر نیست. ویدیوها نشان میدهند که هواداران ژنرال دوستم صریحاً از مطالبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگیشان در سطح ولایت بلخ سخن میگویند. اینکه چهقدر حق با ایشان است، سخن دیگریست اما مسأله آن است که مطالبات قومی زمینه را برای خصومتورزی مدام آماده کرده است.
این مطالبات را به همین سادهگی نمیتوان اشباع کرد. در بستر سیاسی موجود، اضافهخواهی و افزونطلبی قدرت، روش سیاست تمام رهبران قومی است، گلهگوسفند قوم نیز پشتیبان اجتماعی که نیروی بالقوۀ خشم و خشونت نیز به شمار میرود.
عجالتاً چارۀ کار میتواند قانونمندشدن این مطالبات باشد. تدوین مطالبات قومی در چارچوب قوانین شاید توهینی غلیظ به ناسیونالیسم کاذب و پوسیدۀمان تلقی شود اما دست کم از احتمال جنگ و خشونت جلوگیری میکند. زمینۀ مشق بردباری و همدیگرپذیری و مبارزات سالم سیاسی را فراهم میسازد و حتا به گمان من، با تیکهداری قومی تصفیۀ حساب میکند.
در بلخ همین مرد بادرایت و شجاع و با تدبیر است که توانسته است بلخ را منحیث ولایت نمونه بسازد و نشان دهد. اهلیت و درایت همین مرد باکفایت آقای عطا محمد نور میباشد که با وجود دسایس داخل و خارج و اخلالگری های اشخاص معلوم الحال مثل جمعه همدرد و دیگران را خنثی میسازد و مجال نمیدهد که زندگی را بمردم بلخ مثل سایر ولایات افغانستان نا امن بسازند و به دوزخ تبدیل نمایند.
اول برای مطالبات باید چوکات ساخته شود. بعد ازان مطالبات میتواند در داخل همان چوکات برآورده شود. غیر از چوکات و معیار بسیار دشوار و غیر عملی خواهد باشد که بگوئیم مطالبات برآورده خواهد شد. مردمان کشور های عقبمانده خصوصا” کشورهای اسلامی مطالبات خیلی حریصانه و بی چوکات میداشته باشند که برآورده شدن آن مشکل زا خواهد باشد. هیچ کس بررسی معیلری و قضاوت درست و حسابی را مبنی بر خواهشات و تقاضای خود ندارد. بنأ” از حد و اندازه ممکن زیاد تقاضا صورت میگیرد و قناعت هم نمیکند که این خود ناشی از عقبمانی و بی سویه گی و نادانی میاشد . اگر چوکاتی باشد خواسته های هرکس در چوکات ارزیابی و بعد بر آورده شده و یا بقناعت تقاضا کننده چرداخته خواهد شد.
اول برای مطالبات باید چوکات ساخته شود. بعد ازان مطالبات میتواند در داخل همان چوکات برآورده شود. غیر از چوکات و معیار بسیار دشوار و غیر عملی خواهد باشد که بگوئیم مطالبات برآورده خواهد شد. مردمان کشور های عقبمانده خصوصا” کشورهای اسلامی مطالبات خیلی حریصانه و بی چوکات میداشته باشند که برآورده شدن آن مشکل زا خواهد باشد.