خبر و دیدگاه
سرگذشت ژورناليستي من
سال ١٩٩٣ بود كه به پيشنهاد فضل غني جان مجددي و دعوت خليل جان راغب در تلويزبون “صدا و سيماي افغانستان “ راه يافتم . نام برنامه من ” ما و دين ما ” بود. رشته تحصيلي من ژورناليزم نبود و اتفاقا برنامه من بعد از چند ماه بسيار گل كرد و غوغا بر پا كرد. به حد سر و صدا بر پا كرد كه به خليل جان راغب گفتند كه آنها چند صد امضاء جمع آوري مي كنند كه فريد يونس را از تلويزبون اخراج كند. خليل جان به اداره تلويزون كه كانال عمومي بود و براي اقليت ها هفته وار مجاني وقت ميدادند تا برنامه داشته باشند عرض حال كرده بود و مدير تلويزيون برايش گفته بود كه اينجا آزادي بيان آزاد اســت و كسي فريد يونس را كشيده نمي تواند. من در يكي از برنامه ها گفته بودم كه هر كسي كه با همسرش به زور همبستر شود تجاوز جنسي اســت. چطور شد كه كسي كه رشته تحصيلي اش ژورناليزم نباشد و برنامه اين همه موفق به پيش برود ؟؟؟ .
من بعد از يك يا دو هفته سري به كتابخانه دانشگاه زدم . در آن زمان دانشجوي دوره دكتورا بودم. سه چهار جلد كتاب در باره تلويزبون و اينكه چطور يك برنامه ساز موفق بايد باشد، گرفتم و مطالعه كردم .
ازين كتاب ها چند مطلب مهم را آموختم :
اول ژورناليزم از علوم انساني اســت و هر كس مي تواند كه اگر استعداد سخن گفتن و جرات را داشته باشد يك نطاق يا برنامه ساز موفق شود. ضرور نيست كه در رشته ژورناليزم تحصيل كرده باشد .
دوم در رشته تلويزبون بايد خودت باشي و اصطلاحات خود را داشته باشي و مقلد ديگران نباشي. مثلا Walter Cronkite نطاق مشهور امريكايي در اخير اخبار شبانه مي گفت : “And that’s the way it is “
من در وقت صحبت طور مثال ، به جاي مادرم و يا والده ام ، بوبويم مي گفتم .
سوم نبايد از مردم ترس داشته باشي. اگر ترسيدي يك anchorman يا نطاق موفق نمي باشي. و من ياد گرفتم كه تنها از خدا ترس داشته باشم نه مردم . يك روز در يك جنازه شركت كرده بودم . بعد از جنازه هنوز در صحن قبرستان ميشن در شمال كليفورنيا بودم كه يك جوان نزديك شد و گفت فريد يونس تو هستي ؟ گفتم بلي خودم هستم . گفت چرا در تلويزيون اين و آن مي گويي و ميخواست من را بزند كه جناب آقاي مير ملك ناصري به سر وقتم رسيد و نجاتم داد. عجب اســت كه من را نمي شناخت و كسي او را پيش كرده بود زيرا نام من را سوال كرد. يك روز ديگر از مسجد حضرت ابوبكر صديق رض بعد از نماز يكي از دوستان قاري صاحب صفي الله كه همراي قاري صاحب و دو تا دوستان ديگر شان يكجا بودند به مجرد كه من را ديد به دو و دشنام بسيار غليظ شروع كرد. من چيزي نگفتم و قاري صاحب مانع شد كه زيادروي كند. مردم ما هنوز هم به آزادي بيان و عقيده اعتقاد ندارند .
چهارم كوشش كن كه مطالب جديد بگويي تا جلب توجه كني و من در دين مطالب را گفتم كه قبلا كسي جرات نكرده بود بگويد مثلا زير سوال بردن بعضي از احاديث كه مي دانستم ، نظر به علم تحقيقات كه جعلي اســت .
پنجم به زبان مردم صحبت كني و آزادانه حرف بزني و اصطلاحات عاميانه را استعمال كني تا مردم خسته نشوند زيرا تلوزيون يك رسانه گفتاري است . هر قدر relax يعني سست و آرام باشي بهتر . مردم به من زنگ مي زدند كه ما فكر مي كنيم در خانه ما هستي و با ما گب مي زني .
همين آموزش و پرورش خصوصي و شخصي خودم بود كه من براي سي سال برنامه ساختم . در سال ٢٠٠٦ بود كه تلويزبون هاي ستلايت عرض اندام كرد و اولين آن از جناب نبيل جان مسكينيار بود . سال ٢٠٠٧ تلويزيون نور در شمال كليفورنيا شروع به كار كرد و از من يما جان يوسفزي دعوت كرد تا در آن تلويزيون برنامه داشته باشم در تلويزيون نور غوغا به حد زياد شد كه چند تن از پشتون ها به يما جان پيشنهاد كرده بودند كه چند هزار دالر به تلويزون ميدهند تا من را اخراج كند و يا تلويزبون را به خاطر من به محكمه مي كشانند. يما جان كه جوان روشن بود براي شان گفته بود كه او خودش نام و آدرس وكيل را ميدهد كه به محكمه بروند و من را اخراج نكرد. تيمورشاه جان حسن در تلويزيون آريانا افغانستان يك برنامه داشت زير عنوان “خانه و خانواده “. هفت بار من را در برنامه دعوت كرد و هفت بار من از طرف أفغانستاني ها در اروپا و امريكا و كانادا براي سخنراني در باره اسلام دعوت شدم . همه مصارف من را مردم تمويل ميكردند. تا آن زمان هيچ كس را پيش از من دعوت نكرده بودند. دعوت اول در هامبورگ بسيار موفقانه بود و بسيار استقبال شدم . دوستان خوب از من پذيرايي كردند. اما بار دوم كه به هامبورگ دعوت شدم تخريبات شروع شد و از امريكا بر عليه من يك شبنامه به اروپا فرستاده بودند و چيزي بد و رد در مورد من گفته بودند. مسجد هامبورگ اجازه ندادند. تا سخنراني كنم. انجنير ضياء طاهر كه اصلا از مردان پشتون است و حالا او خودش را از شاگردان من مي داند يك رستوران را به نام گل سرخ اگر اشتباه نكرده باشم كرايه كرد و من در آنجا سخنراني كردم . در مونشن مهماندار من دكتر مسعود جانباز بود. در مسجد مردم به دو دسته تقسيم شدند. يك دسته ميگفت من سخنراني كنم و يك دسته بر عليه من بود. پوليس آلمان مداخله كرد و گفت درين جا آزادي بيان اســت و مهمان شما حق دارد كه سخنراني كند .
بعد از دو سال تلويزون نور به بنياد بيات فروخته شد و آقاي احسان الله بيات در اولين ديدار از تلويزيون خواست با من خصوصي صحبت كند. من حس كرده بودم كه موضوع از چه قرار اســت. پشتون ها شكايت كرده بودند زيرا من در برنامه گفته بودم كه “پدر تان ديورند را پس گرفته نمي تواند “. اين مسله سنگ زدن در خانه زنبور بود. بيات هم نخواست من را كسي اذيت كند و از من حمايت كرد. چون او از من حمايت كرد عكس من و بيات را در روي بيرق ايران نصب كردند و در رسانه ها پخش كردند كه ما نماينده هاي ايران هستيم . پشتونيست ها ، وقتي از عدالت اجتماعي صحبت كني از دو حربه استفاده مي كنند. يكي ستمي خطاب مي كنند و يكي نماينده ايران براي اينكه ما ديگر زبان فارسي را مصالحه نمي كنيم . مثلا ما دانشگاه مي گويبم نه پوهنتون .
يك بار حارث جان رحيمي سرپرست تلويزيون ميخواست سخنان من را كنترل كند و قراد داد من با تلويزيون همين بود كه كسي حق ندارد من را كنترل كند. من يك نقشه كشيدم و آن اين بود كه در نيم برنامه از برنامه خارج شدم و گفتم كه در كار هاي من مداخله مي كنند و من ديگر برنامه نخواهم داشت. فرداي آنروز هوسي جان فراهي دستيار بسيار نزديك و معتمد آقاي بيات زنگ زد و گفت داكتر صاحب شما را به خدا به تلويزون برگرديد كه مردم ما را زنگ زده ديوانه كرد . شرط من همان بود كه كسي در كار من مداخله نكند و قبول شد .
در سال ٢٠٠٨ به حيث موفق ترين برنامه ساز ديني از طرف تلويزيون نور موفق به دريافت جايزه شدم . خودم در محفل حضور نداشتم و در سفر بودم و جايزه من را جناب دكتر سيد عبدالله كاظم در غياب من تفويض كرده بود .
تلويزبون نور كه در سال ٢٠٠٩ به بنياد بيات فروخته شده بود تا سال ٢٠١٤ فعال بود و در سال ٢٠١٤ بنياد بيات آنرا بسته كرد و اما من را گفتند كه شما را كمك مي كنيم كه از خانه برنامه داشته باشيد. همه را جواب دادند و اما برنامه من از خانه پخش مي شد و از طريق كانال آريانا نيوز در كابل . براي اين منظور بنياد بيات آقاي حبيب جان دراني را وظيفه داد تا دستگاه ثبت برنامه تلويزبون را در اتاق كار من نصب كند و اين كار صورت گرفت و حبيب جان مرد بسيار متين و مهربان بود و او كه بخش خارجي را به عهده داشت آقاي انور جان رسولي را وظيفه داد كه هر شنبه به خانه من بيايد و برنامه را ثبت كند . انور جان كه فوق العاده جوان مودب و مهربان و نازنين بود هر هفته تا سال ٢٠١٦ به خانه مي آمد و برنامه را كمك ميكرد كه ثبت شود و به آريانا نيوز در كابل فرستاده شود. بعد از آن يك كامره خود كار را نصب كردند و احتياج به انور جان نبود و خودم هم ثبت ميكردم و هم مي فرستادم تا نشر شود و دو سال ديگر بدين ترتيب برنامه داشتم . بعد ازينكه از صدا و سيماي افغانستان در سال ٢٠٠٧ به نور رفتم نام برنامه من “داكتر يونس شو ” شد و تا آخر كه از برنامه سازي استعفا كردم به همين نام مسمي بود. كامره خراب شد و بنياد بيات مانند كمره اولي را خريداري نكرد و يك كمره كوچك را حبيب جان آورد كه خوش نبودم . من هم گفتم كه يا كمره جديد مدل سابق يا من ديگر كار نمي كنم . همان شد كه كمره جديد كه من ميخواستم نيامد و من بنياد بيات را ترك كردم و رفتم كار را شروع كردم همراي اميد ٢٤ ، كه متصدي آن نصير جان خالد اســت و انسان بسيار مهربان و قدردان و مودب . اميد ٢٤ از كانادا پخش مي شد .
نبيل جان مسكينيار با من به خاطر مسايل سياسي ميانه خوب نداشت و اما پسان بسيار تغيير كرد. يك روز طارق جان مهداوي يك محفل كوچك گرفته بود و چند تن از مردان و زنان مطبوعاتي را هم دعوت كرده بود. به من نگغته بود كه اصل گپ چه اســت. آنجا كه رفتم ديدم نبيل جان مسكينيار هم اســت و قصه ازين قرار بود كه ميخواست شعبه آريانا افغانستان در شمال كليفورنيا كه اصلا متصدي آن خليل جان راغب بود كمي تغييرات بياورد. يكي دو تا از مخالفين من هم درين مجلس بودند . در ضمن صحبت مسكينيار روي خود را طرف من كرد و گفت بچه كاكا همراي من همكاري مي كني ؟ من بدون درنگ گفتم كه به هر دو ديده. مخالفين حيران ماندند كه چطور از من خواهش كرد كه همكاري كنم . همان بود كه تا سن هفتاد يعني تقريبا سه سال قبل با مسكينيار بودم و در سن ٦٩ سالگي اعلان كردم كه من در سن هفتاد از تلويزيون استعفا مي كنم . اين را به خاطر گفتم كه اگر دفعتا خارج مي شدم باز مردم تبصره ميكرد كه البنه كدام نزاكت بين ما پيدا شده و ازين گپ ها. در سن هفتاد با اينكه مسكينيار اصرار كرد كه باشم و مردم احتياج دارند اما من تصميم خود را گرفته بودم و در هفتاد سالگي بعد از سي سال برنامه سازي رسما استعفا كردم . اما برنامه سازان ديگر در فضاي مجازي من را رها نكردند و حامد جان ضرابي ، نصير جان خالد ، رزاق جان مامون ، سجيه جان كامراني ، افغانستان انترنشنل ،تلوزيون زرين ، تلويزيون بهار ، صداي امريكا ، راديو آزادي ، آريانا نيوز از كابل و ديگر برنامه سازان كه از من دعوت كردند كه در برنامه هاي شان تبصره هاي سياسي و ديني داشته باشم و اين همكاري دوام دارد .
اخيرا حامد جان ضرابي از من خواست كه با حبيب هوتكي و مسكينيار يك برنامه داشته باشم كه تا همين حال كه اين برگه را مي نويسم در ظرف چهار روز , چهل و نو هزار بيننده در يوتوب داشته كه ريكارد را شكستاند . چطور شد كه اين برنامه به اين انذاره مشهور شد كه حتي من صد ها تيلفون تحسين و تمجيد گرفتم به جز از چند نفر محدود ؟؟
من به حامد جان گفتم كه اين مرد طرفدار طالبان اســت و يك پشتونيست است يعني تفوق پشتون ها را در افغانستان ميخواهد و ارزش ندارد. حامد جان گفت خوب اســت كه جوابش داده شود. من كه ديدم طرف من كي است از شروع برنامه از اصول boxing ring در ژورناليزم كار گرفتم به تفاوت اينكه در boxing ring در وقت مصاحبه و يا بحث يك نفر يك نفر ديگر را لت و كوب مي كند و اما من از br به شكل لفظي كار كرفتم . و آن اين اســت كه از شروع بايد حمله كني، طرف را توهين كني و هيچ موقع ندهي كه گپ بزند و اين معلوم دل با عصبيت و جديت مي شود و من كسي كه دروغ مي گويد و از حقايق را پنهان مي كند و خودش را بسته به ظلم مي كند بدون اينكه بخواهم در boxing ring داخل مي شوم . و من مي دانستم كه طرفدران من از من ستايش مي كنند زيرا دلپخته هستند. آنانيكه ژورناليزم نمي دانند از boxing ring در بحث خبر ندارند ، رونالد ترمپ در بحث هاي سياسي از boxing ring به شكل لفظي كار ميگيرد و من عين كار را كردم ، آنهايكه من را ملامت كردند كه تعداد شان فقط چهار نفر بود اجنداي من را نمي دانستند كه من يك برنامه ساز كار كشته بودم كه سي سال در مطبوعات برنامه مي ساختم و از يك تكتيك كار گرفتم كه حبيب هوتكي راه خود را گم كرده بود . كتاب هاي كه سي سال پيش در باره ژورناليزم خوانده بودم دهم دسامبر ٢٠٢٤ نفس رقيب را تازه كرد و تا زنده اســت اين شكست را فراموش نمي كند .
فريد يونس
شخصيت مطبوعاتي جامعه افغانستاني
از سال ١٩٩٣ تا امروز
سلام ها واحترامات خود و فامیلم را خدمت شما تقدیم میدارم، مباحثات شمارا با آقای ضرابی، محترم مسکینیار و آقای هوتکی شنیدم خوشبختانه بعد از سال های متمادی شخصیتی از جمله میلیون ها هموطن ما پیدا شد که جایگاه لسان های فارسی و پشتو را در ساحه ادبیات، علم ، شعر وادب بیان نموده وانسان های نادان ونشنلیست را با حقایق دور از ترس وخوف جنایتکاران انحصرگر آشنا سازد. کامگار وموفقیت باشید