خبر و دیدگاه

بهای سنگین این خاموشی پیش از توفان را طالبان خواهند پرداخت

 

طالبان بیش از این صبر مردم افغانستان را به آزمون نگیرند

 سقوط جمهوریت در افغانستان همه چیز را به کلی فروپاشید و بشکن بشکن آن چنان فراگیر بود که تمامی ساختار های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نهاد های مدنی در کشور را  از هم پاشید. پس لرزه های اين شکست چنان مردم افغانستان را شکست و چنان خاموشی سنگین پیش از توفان را در موجی از ترس و وحشت در این کشور حاکم گردانیده که در تاریخ افغانستان بی پیشینه است. شگفت آور این است که طالبان این خاموشی سنگین و وحشت بار پیش از توفان را برقراری صلح و ثبات در افغانستان می خوانند. حال پرسش این است که این خاموشی پیش از طوفان تا چه زمانی ادامه خواهد یافت و تا چه زمانی طالبان از پس لرزه های آن در امان خواهند بود یا اینکه نه، این خاموشی به زودی شکسته می شود. هرچند مردم از تکانه های آن در امان نخواهند بود؛ اما بیشترین تکانه های آن دامنگیر طالبان خواهد شد و بهای گزافی برای آن خواهند پرداخت.

این سرزمین وسیع  در طول تاریخ چه آن زمان که آریانا خوانده می شد و ناحیهٔ گسترده‌ای از آسیای میانه تا رود سند،منطبق بر استان‌های شرقی شاهنشاهی هخامنشی و مناطق شرقی و مرکزی‌ترِ ایرانِ کنونی را در بر میگرفت؛ چه آنزمان که خراسان نامیده میشد و مشتمل بر چهار ناحیه بزرگ یا ربع نیشابور، مرو، هرات و بلخ است و در میان کشورهای کنونی ایران، افغانستان و ترکمنستان تقسیم گردیده است؛ چه حالا که افغانستان خوانده می‌شود؛ در طول تاریخ به جز سال های محدود دارای ثبات نسبی و بیشتر درگیر کشمکش های داخلی و مهاجمان خارجی بوده است. از همین رو بوده که این سرزمين در زمان ها گوناگون چه آنزمان که آریانا و خراسان بوده، هیچ‌گاه دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدوده‌اش همواره کاهش یا گسترش یافته‌است. در این میان آنچه مسلم است، اینکه هیچ گاهی اوضاع سیاسی و اجتماعی این کشور به شکل کنونی آن تیره و تار نبوده است. دور از احتمال نیست که باشنده گان این سرزمين در درازای تاریخ خاموشی هایی را در برابر خلیفه، شاهان و امیران مستبد و مهاجمان بزرگ شمالی، شرقی و غربی ناگزیرانه برگزیده اند؛ اما هیچ گاهی خاموشی به این سنگینی در این کشور اتفاق نیفتاده است و بعید نیست که انفجار این خاموشی خطرناک و سرنوشت ساز خواهد بود.
با تاسف که رهبران طالبان افراد ناآگاه اند و از تاریخ این سرزمین و حوادث آن کمتر آگاهی دارند. این ناآگاهی و بی خبری برای رهبران طالبان به هنر بی خبری و استبداد تقدیری مبدل شده است. مردم افغانستان هم اکنون از یک سو بهای باور های تقدیری و از سویی هم بهای نفهمی ها و ناآگاهی طالبان را می پردازند. این باور ها چنان رهبران طالبان را از واقعیت های عینی جامعه ی افغانستان غافلگیر کرده که حتا خاموشی پیش از توفان را نیز دست کم گرفته اند.

این در حالی است که‌ مردم افغانستان بنا بر سیاست های سختگیرانه ی طالبان با از دست دادن حق کار، حق آموزش و سایر حقوق انسانی و آزادی های مدنی بهای سنگینی می پردازند. هرچند رهبران طالبان بی توجه به پیشینه ی تاریخی افغانستان هر نوع قیام های مردمی را نادیده گرفته اند؛ اما واقعیت های عینی جامعه ی افغانستان حکایت از آن دارد که رهبران طالبان با صدور فرمان ها ناآگاهانه و ناخواسته مردم افغانستان را به سوی یک قیام خودجوش و مهار ناپذیر می کشانند. طالبان پس از به قدرت رسیدن محدودیت‌های زیادی در برابر زنان و دختران در افغانستان وضع کرده اند و بخش زیادی از این فرامین رهبر گروه طالبان در باره محدودیت‌ها علیه زنان و دختران است. رهبر طالبان تا کنون بیش از ۶۵ فرمان سخت گیرانه صادر کرده که بیشتر از چهل فرمان آن برضد زنان و وضع محدودیت های سنگین بر دختران و زنان است. صدور این فرمان ها نه تنها بیانگر استبداد، نقض قانون مداری و حاکمیت مطلقه ی یک فرد بر مردم افغانستان است؛ بلکه نقض آشکار حاکمیت قانون است؛ زیرا ادارۀ حکومت از طریق فرمان، عمل نادرست و نشانۀ حکومتداری سیطره جویانه و ضد انسانی است. شگفت آور اینکه این فرمان ها زیر نام دین صادر شده و اما با روح دین سازگاری ندارند. به گونه ی مثال منع دختران از آموزش در مکتب ها و دانشگاه ها، مانع شدن زنان از کار در اداره های دولتی، خیاطی ها و آرایشگاه ها و از همه جنایت بارتر تجاوز گروهی طالبان بر زنان زندانی و کشتار های صحرایی نظامیان پیشین و جوانان نه تنها اینکه در مغایرت با کنوانسیون های حقوق بشری قرار دارد؛ بلکه مخالف قرآن، سنت و فقه اسلامی نیز است و با میثاق های قبیله ای هم سازگاری ندارند. طالبان به این هم بسنده نکرده و حتا اقلیت های مذهبی هم از خشونت ها و اذیت و آزار تفنگداران طالبان درامان نیستند. چنانکه چندی پیش شماری افراد طالبان وارد عبادتگاه اهل هنود و سیک در کارته‌ی پروان کابل شده بودند. طالبان در این اواخر دست به تخریب و برداشتن عکس های شماری رهبران مذهبی و قومی در افغانستان زده اند که واکنش های تند مردم را در بر داشته است.

مگر طالبان نمی‌دانند که محروم گردانیدن هزاران زن نان آور خانه از کار و هزاران دختر از تحصیل، به زندان کشاندن های زنان و تجاوز جنسی برآنان، کشتار های صحرایی نظامیان پیشین و جوانان به اتهام های گوناگون و بی حرمتی به رهبران مذهبی و قومی و ادیان دیگر خشم روزافزون مردم را برضد گروه ی طالبان در بر دارد‌ و در ضمن این محدودیت ها بحران افغانستان را عمیق تر می سازد. این خشونت های طالبان هر روز به خشم و نفرت مردم این کشور برضد حکومت آنان افزایش یافته و شکننده گی خشم پیش از توفان را هرچه بیشتر کلید می زند.

گیریم رهبر طالبان در کنار جاه‌طلبی‌های خود برای کنترول حکومت و کشور، به دنبال دیدگاهی استوارانه از پاکی وتقوا است. هرگاه چنین باشد، او به دین‌سالاری می‌ماند که کشور اش را به فقر و جهل میکشاند. این در حالی است که دنیا نمی‌تواند کاری انجام دهد تا او را متوقف کند. صدور فرمان های زن ستیزانه ی طالبان نه تنها کمک های بشری به افغانستان را متوقف گردانیده؛ بلکه برخی از بازیگران خارجی که از رفتار طالبان شوکه شده اند، در حال تجدید نظر در نقش خود در افغانستان هستند. برخی از آژانس‌های امدادی در حالیکه در حال مذاکره با طالبان برای دریافت مجوزهای محدود برای کارگران زن خود و کسب مجوز برای از سرگیری کار در صحت، تغذیه، آموزش و سایر برنامه‌ها بودند، عملیات خود را متوقف کردند. اما تعداد زیادی از فعالیت های نجات جان، به طور رسمی غیرقانونی است.

این در حالی است که زیرساخت‌های افغانستان به دلیل دهه‌ها جنگ ورشکسته شده و محصولات کشاورزان تا حدودی به دلیل تغییرات اقلیمی که به طور نامتناسبی توسط غرب ایجاد می شده، در حال از بین رفتن اند و برخی از ناکارآمدی های اقتصاد افغانستان هم ناشی از انزوای غرب و مصادره دارایی های افغانستان است که در خارج از کشور سپرده شده است. بهای سنگین این همه را زنان، اقلیت ها و فقرا با بدترین عواقب آن می پردازند. از نظر جهانیان اصولی ترین پاسخ به رفتار وحشتناک طالبان، یافتن راه هایی برای کاهش آسیب های وارد شده بر آن گروه های آسیب پذیر خواهد بود که با تاسف هنوز در این خصوص کار مهمی صورت نگرفته است. بنابراین عوامل یادشده بازهم دست به دست هم داده و بر توفان خشم مردم بر رهبران طالبان و حکومت آنان بیشتر می افزاید.

طالبان تا چه زمانی صبر و استقامت مردم افغانستان را نادیده می گیرند؛ دیر یا زود صبر مردم لبریز خواهد شد و با شکستن خاموشی کنونی برج و باروی حکومت طالبان هم فرو خواهد پاشید. مگر طالبان قیام هماهنگ ولایت های پنجشیر، پروان و کاپیسا و شماری ولسوالی های شمالی کابل را در سال ۱۳۷۶ فراموش کرده اند که از زمین ها و باغ های سوخته ی شمالی سربلند کردند و طالبان در دور نخست حاکمیت شان هزاران جریب باغ های انگور را در شمال کابل تخریب کردند که این جنایت طالبان زیر نام سیاست زمین های سوخته ثبت تاریخ گردیده است.

با تاسف که طالبان افراد فراموش کار اند و نه تنها از جنایت های پیشین خود در دور نخست حکومت شان درس آموزنده نگرفتند؛ بلکه برعکس در دور دوم بر جنایت های بشری خود بیشتر افزوده اند و اکنون لبه ی تیغ ستم طالبان بر روی ورید های مردم افغانستان بیش از هر زمانی سنگینی میکند؛ اما طالبان در موجی از غفلت های قبیله ای و خودخواهی های کاذبانه به خواست های انسانی و مشروع مردم افغانستان مبنی بر تشکیل حکومت همه شمول برای مرحله ی گذار اندک ترین توجه هم نکرده اند و لبه ی تیغ ستم شان هر روز بیشتر از روز دیگر بر گلو های مردم افغانستان فرو می رود.

از آنچه گفته آمد، چه طالبان بخواهند و نخواهند، حکومت آنان هر روز بیشتر از روز دیگر تحت فشار جهانیان قرار میگیرد و در حال منزوی شدن بیشتر است. بعید به نظر می رسد که چین، روسیه و ایران در رقابت با امریکا بیشتر از این از طالبان حمایت کنند؛ زیرا که طالبان تا کنون نتوانسته اند به خواست های سه کشور مبنی بر حقابه، پیشگیری از خطر تروریسم کار مهمی انجام بدهند. از سویی هم هیچ تضمینی وجود ندارد که کمک های بشری به افغانستان زیر چتر تعامل با طالبان در درازمدت ادامه پیدا کند. فصل دروغ های شاخدار طالبان هم برای جهانیان در حال پایان یافتن است و برای جهانیان پس از این هرگونه آزمودن طالبان امری خطا است. در همین حال با افزایش محدودیت های دست و پاگیر بر زنان و از سویی هم بلند رفتن گراف فقر و بیکاری و ناپاسخگویی طالبان به خواست های مردم، بالاخره صبر مردم افغانستان چنان لبریز خواهد شد که مهار آن از سوی طالبان ناممکن خواهد بود. بعید نیست که دیر و یا زود خشم و نفرت زنان و مردان افغانستان بسر برسد و کاسه های صبر شان لبریز کردد و با شکستن خشم پیش از توفان کنونی، افغانستان را زیر پای طالبان به آتش بدل کنند و چنان رهبران و تفنگداران طالب را غافل گیر نمایند که مانند سال ۲۰۰۱ حتا راه فرار را گم نمایند. این بار نه بوش و نه هم جنرال مشرفی به داد طالبان نخواهد رسید تا آنان را در یک سازش استخباراتی و ضد افغانستانی بوسیله ی طیاره ها به کراچی، پشاور و اسلام آباد منتقل بسازند‌. یاهو  

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا