خبر و دیدگاه

چهار سالگی معاهده ی دوحه و فروریزی نظام سیاسی و جامعه ی افغانستان

 

 افغانستانچگونگی و چرایی فروریزی نظام سیاسی افغانستان و واگذاری آن به تروریستان

29 فبروری 2024 برابر است به چهارمین سالروز امضای موافقت نامه ی دوحه میان امریکا و طالبان. این موافقت نامه در واقع نتیجه ی مذاکرات طولانی پنهانی و آشکار امریکا با طالبان بود که از سال 2007 آغاز شد و در سال 2018 گفت و گو ها به گونه ی رسمی آغاز شد و تا آنکه دو سال بعد در 29 فبروری 2020 از سوی خلیل زاد و ملابرادر امضا گردید.
در این توافقنامه آمده است که در مدت 135 روز سطح نیروهای آمریکایی در افغانستان به 8600 نفر خواهد رسید و نیروهای ائتلاف هم به همین میزان کاهش خواهند یافت؛ آمریکا، متحدان آن و ائتلاف، نیروهای خود را از 5 پایگاه در افغانستان خارج خواهند کرد؛ در صورت عملی شدن معاهده و قطع رابطه ی طالبان با گروه های هراس افگن، آمریکا و متحدان آن در مدت 9.5 ماه باقی مانده نیروهای خود را از افغانستان خارج خواهند کرد؛ به دنبال آن باید 5 هزار زندانی طالبان در زندان‌های دولت افغانستان و یک هزار زندانی اسیر گروه طالبان تا 10 مارچ 2020 آزاد شوند؛ تاریخ گفت و گو های بین الافغانی تعیین و طالبان و دولت افغانستان ظرف سه ماه تمامی زندانیان یکدیگر را آزاد کنند؛ با آغاز گفت و گو های بین‌الافغانی، آمریکا بررسی تحریم‌ها علیه اعضای گروه طالبان را آغاز می‌کند با این هدف که در صورت پیشرفت در مذاکرات بین‌الافغانی تحریم‌ها علیه این گروه تا 27 آگوست 2020 برداشته شود؛ آمریکا همچنین از اعضای دائمی شورای امنیت خواهد خواست تا اعضای طالبان را از فهرست‌های سیاه مربوط خود بیرون کنند و بالاخره آمریکا و متحدانش تعهد خود را برای عدم تهدید یا استفاده از زور در برابر تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی افغانستان و یا دخالت در امور داخلی این کشور تجدید می‌کنند.

طالبان گام‌های زیر را برای جلوگیری از استفاده از خاک افغانستان توسط گروه‌های مختلف از جمله القاعده برای جلوگیری از تهدید امنیت آمریکا و متحدانش بر می‌دارد: طالبان به اعضای خود، فرد یا گروهی از جمله القاعده اجازه نخواهد داد تا از خاک افغانستان برای تهدید آمریکا و متحدان آن استفاده کند؛ طالبان به آنهایی که می‌خواهند امنیت آمریکا یا متحدان آن را با تهدید روبرو کنند پیام واضح می‌فرستد که در افغانستان جای ندارند و به اعضای خود دستور می‌دهد که با چنین گروه‌های همکاری نکنند؛ طالبان جلو هر گروهی را که بخواهد از افغانستان علیه امنیت آمریکا و متحدان آن تهدید ایجاد کند، می گیرد و اجازه جذب نیرو، آموزش و تمویل را به آنها نداده و از آنها میزبانی نخواهد کرد؛ طالبان متعهد است، با گروه‌هایی که در افغانستان پناه می‌گیرند مطابق به قوانین بین‌المللی مهاجرت و مواد این توافقنامه برخورد کند تا آنها نتوانند امنیت آمریکا و متحدان آن را تهدید نمایند و سرانجام طالبان به گروه‌هایی که امنیت آمریکا و متحدان آن را تهدید می‌کنند، ویزه، پاسپورت، جواز سفر یا هیچ نوع اسناد قانونی نخواهد داد تا آنها بتوانند وارد افغانستان شوند.

گفتنی است که بخش هایی از این معاهده تاکنون افشا نشده است و از همین رو پژوهشگران و کارشناسان سیاسی این توافقنامه را مبهم خوانده و دلیل آن را فروپاشی نظام پیش از به پایان رسیدن گفت و گو های بین الافغانی عنوان کرده اند؛ اما نکته ی بالا گویای این حقیقت است که در این توافقنامه حاکمیت آینده ی طالبان و در ضمن حضور گروه های تروریستی در افغانستان از سوی امریکا به نحوی پذیرفته شده بود.

هرچند این موافقت نامه که هرگز در عمل پیاده نشد و در واقع آخرین میخ را بر تابوت جمهوریت فاسد و از پا افتاده و ارتش و نیروهای مسلح مدافع آن در جنگ با طالبان کوبید. پس از این موافقت نامه که تا یک سال دیگر جنگی میان طالبان و امریکایی ها صورت نگرفت و هیچ امریکایی کشته نشد، ارتش و نیروهای مسلح جمهوریت که دیگر انگیزه و روحیه ای برای جنگ نداشتند، با تحمل ضربات شدید و مرگبار در مسیر فروپاشی و شکست قرار گرفتند. پس از امضای این توافقنامه اشرف غنی و کمیسیون مصالحه به رهبری داکتر عبدالله به گونه ی ِآشکار از سوی حامیان امریکایی شان مردود شمرده شدند. شاید دلیل آن از یک سو عدم شناخت درست افغانستان و مردم آن از سوی سیاستگران ‌کاخ سفید و از سویی هم بی برنامگی آمریکا پیش از سال 2001 در افغانستان بود و حادثه ی یازدهم سپتامبر آن سال پای آمریکایی ها را به افغانستان کشاند و نیرو های امریکایی بیست سال در جنگ ناخواسته در این کشور درگیرشدند. برنامه نداشتن امریکا در افغانستان سبب شد تا طالبان به کمک نظامیان پاکستان با استفاده از خلای حمله ی امریکا بر عراق  در سال 2003 دوباره احیا و سازماندهی شوند و در سال 2006 دوباره برای جنگ با دولت جمهوری و امریکایی ها برگردند؛ البته در این مدت میان طالبان و آمریکایی ها گفت و گو هایی هم در میان نبود.

امریکایی ها یک سال بعد در سال 2007 گفت و گو های پنهان با طالبان را آغاز کردند. این تماس ها بیانگر این حقیقت بود که امریکایی ها از همان زمان در فکر خروج از افغانستان بودند و برای خروج از افغانستان که زمان آن مشخص نبود، دست به کار شدند. این بی میلی امریکا سبب شد تا پس از تشدید جنگ طالبان در نیمۀ دوم حضور امریکایی ها بعد از سال 2010، ارتش و نیروهای مسلح افغانستان به گونه ی تدریجی دچار ضعف و از دست دادن ابتکار در میدان های جنگ شوند.

پس از سال 2014 امریکایی ها از ماندن در افغانستان احساس سرخوردگی و ندامت می کردند و در فکر بیرون رفتن از معضل افغانستان بودند. حتا گفته می توان که سرخورده گی امریکا، حتا خلیل زاد را از اتهام هایی می رهاند که گویا او در رابطه به معاهده ی دوحه حقایق را پنهان کرده و در تبانی با طالبان به مقام های آمریکایی دروغ گفته است. بنابراین بعید به نظر می رسد که مجلس سنای آمریکا با احضار خلیل زاد و بازپرس از او موفق به دریافت سر نخ واقعیت های اصلی شود. شاید در کنار نبود استراتژی روشن امریکا در مورد افغانستان که بعدها سبب سرخورده گی امریکایی ها شد؛ فساد سیاسی و مالی و اداری و اخلاقی روز افزون در حکومت کرزی سبب شد تا آمریکایی ها برای خروج از افغانستان فرصت سازی کنند. آنهم نه تنها فساد روز افزون؛ بلکه اختلاف میان گروه های گوناگون و اختلاف آنها با حکومت در کنار افزایش فقر و بیکاری هر روز از حیات جمهوریت می کاست. این کاستی ها به شدت پایه های نظام را یکی پی دیگر فرو می ریخت و این فروریزی به سرعت وارد ارتش گردید. این در حالی بود که ارتش ملی نبود و از لحاظ مالی و انگیزۀ واقعی و هدف روشن در سایۀ ارزش های روحی و معنوی برای جنگ نداشت.
انتقال حکومت از کرزی به غنی نه تنها از فساد چیزی کاست؛ بلکه فساد افزایش یافت و انحصار قدرت و قوم گرایی و محدود شدن تصمیم گيری ها در دست سه نفر کمر حکومت غنی را هر روز بیشتر می شکست. غنی در تصمیم گیری های درون حکومتی خود نیز شتاب زده عمل می‌کرد و از دشنام دادن ها بر ارکان حکومت هم خودداری نمی کرد. شماری مقام های ارشد جمهوریت از عصبانیت ها و دشنام های غنی خسته و از او متنفر شده بودند. تک روی ها و انحصار گرایی های غنی نه تنها فاصله میان مردم و حکومت را افزایش داد؛ بلکه زیر چتر سیاست های انحصاری و قومی غنی همه گروه‌های سیاسی و نهاد های جامعه ی مدنی و حقوق بشری از حکومت غنی و دستگاهیان او متنفر شده بودند. عصبانیت ها و خودخواهی های غنی در واقع افغانستان را به کام تروریسم فرو برد. معاهده ی دوحه در حالی امضا شد که نه تنها حکومت غنی از درون از هم پاشیده بود و روابط او با گروه های گوناگون سیاسی و امریکا هر روز تیره تر می شد؛ بلکه خودخواهی های غنی و انعطاف ناپذیری های او و تلاش او برای ماندن در قدرت زمینه های مشارکت سیاسی و تشکیل یک جبهه ی وسیع در برابر طالبان را نیز به کلی از میان برد و گفت و گو های بین الافغانی حتا در دقیقه ی نود به بن بست رسید و غنی حتا به آخرین وعده ی خود وفادار نماند و پیش از آن پا به فرار نهاد. قرار بود که درهمان روز فرار غنی هیئتی به دوحه برود و روی تشکیل یک حکومت موقت با طالبان بحث کند.

این همه دست به دست هم داد و چگونگی و چرایی فروپاشی نظام سیاسی افغانستان و واگذاری آن به گروه  های تروریستی را نزدیک تر گردانید و تا آنکه امریکایی ها با امضای توافقنامه ی دوحه بدون حضور او به او پاسخ آهنین نه دادند. در نتیجه سناریوی جمهوریت به پایان رسید و مردم افغانستان تحت حاکمیت طالبان به عصر حجر رانده شدند. با تاسف که در آن زمان حکومت افغانستان نتوانست به نحوی ابتکار صلح را در دست بگیرد و حتا در توانایی شراکت در  ابتکار صلح امریکا هم کوتاه آمد. این سبب شد تا تمامی ابتکار در دست امریکا باقی بماند و نه تنها حکومت افغانستان، بلکه گروه های سیاسی و مردم افغانستان هم در حاشیۀ گفت و گو های دوحه باقی ماندند. افغانستان و مردم آن چنان به حاشیه رانده شدند که حتا نمایندگانی از مجلس نماینده گان و مجلس سنا هم در محفل امضای توافقنامه به گونۀ نمادین حضور نداشتند.

از همین جهت بود که ملابرادر در زمان امضای توافقنامه از تشکیل امارت اسلامی گپ زد و مقام های آمریکایی به بهانه اینکه بسیاری از مسائل ناحل شده در جریان گفت و گو های بین الافغانی حل می شود، هرگز به نگرانی های مردم افغانستان پاسخ نگفتند. این توافقنامه نه تنها نتوانست صلح و ثبات پایدار را در افغانستان بوجود آورد و به جنگ و بی ثباتی ای پایان دهد که تا کنون شش میلیون مهاجر، دو‌ونیم میلیون کشته، سه‌ونیم میلیون معلول، هفت میلیون معتاد، هشت‌صدهزار زن جوان بیوه، دو ونیم میلیون کودک یتیم و شش میلیون پدر و مادر داغدار به میراث گذاشته است؛ بلکه این معاهده سرنوشت یک ملت را به بازی گرفته و آنان را به اسارت گروه‌های تروریستی درآورد و خلاف این معاهده افغانستان به مرکز سازماندهی و سربازگیری گروه های تروریستی بدل شد.
اکنون حاکمیت طالبان به عمق و گستردگی  فقر شصت و پنج درصدی، بیکاری سی سه درصدی،  بی سوادی شصت درصدی و ده ها دشواری دیگر مردم افغانستان افزوده و گراف تبعیض،  تعصب، کهنه اندیشی،  افراطیت و تبارگرایی را به شدت بلند برده است. امروز طالبان مردم افغانستان را اسیر جنگی تلقی کرده و زنان زندانی را به نام جهاد نکاح مورد تجاوز جنسی قرار می دهند.
با تاسف که این معاهده در همان آغاز به  طالبان در قدرت، ایدئولوژی و جایگاۀ آنان در آیندۀ افغانستان، حقوق زنان و حقوق بشری، قانون اساسی افغانستان چگونگی مشارکت و آیندۀ دموکراسی در افغانستان کمترین توجه نداشت. این بدین معنا است که امریکا و طالبان به دنبال  اهداف خود بودند  و هرگز به نگرانی های بنیادی مردم افغانستان و رنج های بی شمار امروزین آنان توجهی نداشتند و ندارند. ممکن از همین رو بود که در آن زمان بیشتر از بیست سناتور امریکایی نامه ای به کاخ سفید فرستاد و در آن بی باوری خود را به قول و قرار طالبان و روابط طالبان با القاعده و سایر گروه های تروریستی ابراز کرده بودند.

حالا که چهار سال از امضای کاغذ پاره ی ناکام دوحه سپری شده و طالبان بر روی این معاهده و اجازه ی مقام های آمریکایی حاکم کابل شدند؛ طالبان نه تنها خشونت ها را کاهش ندادند، بلکه افزایش هم دادند و روابط شان را با القاعده بیشتر گسترش دادند. بر بنیاد یافته های سازمان ملل حالا القاعده دارای یک انبار تسلیحاتی در پنجشیر و هشت مرکز های مهم آموزشی و نظامی در افغانستان است. در گزارش شورای امنیت ادعا شده که ۱۰ چهره معروف این شبکه که نام‌های شان ذکر نشده در افغانستان ساکن هستند. حالا بیش از 21 گروه ی تروریستی در داخل کشور فعالند. چنانکه کارمند پیشین سی‌آی‌ای در آخرین مصاحبه ی خود از این واقعیت پرده برداشت که بیش از 20 هزار جنگجویان القاعده، در افغانستان فعال اند. به همین گونه دیوید کوهن، معاون سازمان سیاه از نشانه‌های واضح تحرکات القاعده در افغانستان سخن زد و سارا ادمز کارمند پیشین سیا در پاکستان در گفتگوی ویژه ای رابطه ی نزدیک شبکه ی حقانی و ملاهبت الله با القاعده را افشا کرد؛ اما جان کربی سخنگوی شورای امنیت کاخ سفید فعالیت های القاعده در افغانستان را محدود شده می داند و این اداره هر هفته برای بقای طالبان 45 میلیون دالر می ریزد. بنابراین اکنون این معاهده حیثیت کاغذ پاره ی ناکامی را دارد که طالبان از آن استفاده ی ابزاری می کنند. خلیل زاد در واقع با امضای این معاهده توپ را به پیش پای طالبان افگند و آنان را بر سر اسپ های کمند غرور سوار کرده و لگام صلح و جنگ را بدست آنان سپرد. او با این کار به طالبان فرصت ورود به کابل داد و مردم افغانستان را در زیر چوگان طالبان افگند تا آنان اسپ های خشن خویش را به مثابه ی داراکولا های تاریخ بر نعش های مردم افغانستان هر روز تندتر برانند. یاهو

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا