جامعه فرهنگی
بسیار گفتیم و نوشتیم که جامعه ما یک جامعه فرهنگی نیست. کار فرهنگی بسیار بسیار به ندرت صورت میگیرد که در قیاس با مشکلات و معضلات حاکم قابل مقایسه نیست. جامعه ایکه از این فقدان عظیم رنج برد, مستعد است به باور پروری اعمال و رفتار هایکه از آن بوی خشونت, تعصب و دها مفسده دیگر می آید. امروز که ما رنج این مصیبت عظیم را بر شانه های خود حمل میکنیم , علتش این است که نهال اخلاقی زیستن خشکیده و درخت خشونت, عصیبت و ریاکاری , ظلم , استبداد قد کشیده است. زمینه خشکیده شدن نهال اخلاقی زیستن و تنومند شدنِ درختِ رزایل را میتوان در متن این جامعه جستجو کرد. بدون اینکه فرافگنی کرد و دیگران را مقصر اصلی شمرد. ما که با خواندن تواریخ توصیفی و غیر تحلیلی عادت کرده ایم خود را مبرا از همه این مشکل می بینیم و گمان میکنم که دیگران سبب شده اند تا ما به این چاه بدبختی ها و مصیبت ها سقوط کنیم. باید بدون هیج ابهام و ایهامی گفت که علت و علت العلل همه این مشکلات فرهنگ حاکم بر جامعه ما است که مستعد بر این ناملایمات مصیبت ها و آفت ها شده که لهیب این آتش از متن و فرهنگ این جامعه به بیرون زبانه میکشد.
سیاست زده گی بیش از حد جامعه که توام با ریاکاری , فریبکاری و دروغگویی و… همراه است چنان فضای کاذب و مطعفنی را پدید آورده که نفس کشیدن را نیز مشکل ساخته است. آلوده گی سیاسی حاکم کمتر تر از آلودگی هوا نیست. هر دو نقش آفرین اند و تولید امراض گواناگون میکنند. اگر ما گمان کنیم که با تغیر وضیعت سیاسی محض , جامعه راه بیرون رفت خود را از این معضل پیدا خواهد کرد, به خطا رفته ایم. هر گونه سیاست ورزی در بستر همین فرهنگ حاکم شکل خواهد گرفت و همان مشکل وهمان آفت را خواهد داشت که دیروز داشت. یعنی تحول سیاسی محض نمی تواند دوای مشکل کنونی باشد. تا زمانیکه فرهنگ جامعه دگرگون نشود.
جامعه ایکه از فرهنگ و فرهنگی زیستن و فرهنگی دیدن فاصله گرفته باشد , عقل و اخلاق دو عنصری اند در این گونه جوامع به شکل کاملا قاچاقی زندگی میکنند و هیچ نقش تعین کننده و سرنوشت ساز ندارند. وجدان اخلاقی افراد زمانی میتواند داور قرار گیرد که زیست فرهنگی , اخلاقی و عقلانی در جامعه حاکم باشد. وجدان اخلاقی در فضای مسمومی که ریاکاری و سیاه کاری در صدر قرار داشته باشد و خون بر رگ های خشم و خشونت پمپ کند, در این وضیعت وجدان اخلاقی عملا مرده است .
مادرجامعه ای زندگی میکنم که مادر همه مشکلات ما فرهنگی , تاریخی و اجتماعی است. تا آسیب شناسی فرهنگی صورت نگیرد, تاتاریخ این کشور بازبینی نشود و زیر ساطور نقد و تحلیل های تاریخی قرار نگیرد, تازماینکه این توهمات تاریخ پنج هزار ساله از زیر زره بین نقد و تحلیل های دقیق و عمیق تاریخی بیرون نیاید و صدق و کذبش آفتابی نشود , خلاصه همه پخته و خام این فرهنگ زیر خورشید نقد نرود, دشواری ها و انواع معضلاتی که امروز داریم زدوده نخواهد شد. شاید ماست مالی شود اما همچنان استخوان لای زخم خواهد ماند.
تحول فرهنگی در یک معنی همان تحول و دگرگونی در ساحت درونی و بیرونی انسان . یعنی دگرگونی در باورها , خواسته ها , احساسات عواطف و رفتار و گفتار.
تازمانیکه عینک های زنگ زده , غبارآلود و دود زده خود را شستشو نکنیم تا عینک های چشم خود را با آب زلال خودنگری و خود نظری سامان ندهیم , مشکل همچنان دامنگیر ما خواهد بود.