بگذار خودم باشم
بگذار خودم باشم
آفرینشگر: صنم عنبرین
ناشر: انجمن قلم افغانستان
طرح روی جلد: سمیع حامد
خطاط: استاد هوشنگ عثمانی
شمارگان: یک هزارنسخه
سال چاپ: بهارسال 1397
…………………………………………………………………………………
“بابا کجاست؟
به نان داغ دست های بابا
دل بسته بودم
بابا کجاست؟
سال هاست از گرسنگی سیرم.”
صنم عنبرین
مجموعۀ “بگذار خودم باشم”، دومین کتاب از شعرهای بانو صنم عنبرین ارجمند* را خواندم. احساس تحسین آمیز ومسرتی که برایم دست داد، زمینۀ نوشتن این سطرها را فراهم نمود.
سرایندۀ شعرها؛ دردها، اندوه ها، ناهنجاری های دریافت داشته و آرزوهای خویش را با صمیمیت و زبان شاعرانه در میان نهاده است.
از کودک، از زن ودر مجموع از انسان وانسانیت سخن دارد. سخنی حاکی از ذهن پوینده و سرشار از واژهای سبز ودل انگیز.
پارچه های چیده شده دراین کوتاه نوشت را فراز می آورم:
از قطعۀ گریه مکن:
. . .
گریه مکن
مبادا خواب شان را برهم زنی
زمامداران، فاجعه را نمی دانند
ای کودک عزیز
از زن با آگاهی شایسته می سراید. زیرا از آنانی است که حصار طاقت سوز وشب های تار زنده گی زن را بهتر می شناسد. چنین است که نه تنها در شعرهایش بارها با دلسوزی وهمنوایی وپیام دهندۀ مقاوم، قد برافراشته، بلکه، کتاب را برای آنها نیز تقدیم نموده است. مینویسد:
این مجموعه را به بانوان سرزمینم تقدیم میکنم.
برای آنانی که می کوشند با ابتذال وکهنه اندیشی ها
به گونه یی سنجیده و ژرف مبارزه کنند.
وقتی سخن از بانوان سرزمین اش دارد، به ابعادی از دشواری های طاقت سوز آنان عطف می نماید. شبی که دامنیگر آنان است را زیبا و پرکشش به نکوهش می گیرد و در پهنای معانی گستردۀ عشق، عشق زن را ابراز میکند.
در قطعۀ ناتسلیم، عصیانگرانه سخن و آرزوهای فرو کوبیده شدۀ بانوان را بر بال پاکیزۀ شعر می نشاند:
ناتسلیم
گناهی نیست
اگر لبم از عشق سرخ است
به من لبخند بزنید و یا نزنید
پنجره ها را بگشایید و یا نگشایید
به سوژه های زمستانی باور ندارم.
. . .
من با پا های زخم خورده
به دنبال زندگی خواهم رفت
تا چرخ زنان گونه های اناری اش را ببوسم
وبخوانم که
«عشق
سرزمین ممنوع نیست»
سخن از عشق داعیۀ حق طلبانه بانوان می شود که وی درفش آنرا در چندین قطعه این مجموعه، در کنار سایر بانوان حقجوی علیه سیاهی و مواجه با ابتذال برافراشته است.
بانوصنم عنبرین در پارچه های متعدد نشان میدهد که با رنجها و دردهای گوناگونۀ مردم میهن اش زیسته است. هنگامی که از آنها یاد میکند، صدای پرخروش شعرش، گوش نواز میشود، امید بیشتر و احترام می آفریند زیرا افزون بر زیبایی های شاعرانه، با یأس گستری پیوندی ندارد.
روز از شب پر است
سایه ها بار شده بر سنگها
. . .
سرزمین من
به پاهای لاغرت می اندیشم
به پا هایت که دوباره سر ایستن و زیستن دارند
استوارماندنت اما در چشم های تنگ بزرگی می کند.
خروشیدن برمردم آزاری هایی که در میهن اش دست در گلوها برده اند، شعر وی را رنگ و بوی اعتراضی، انتقادی و انسان اندیشی میدهد.
سربازان بی کس را به یاد می آورد:
در قطعۀ اما هنوز
همه چیز چون ساعت سرباز کشته شده باز ایستاده است
اما هنوز هر بار که یادمن می آیی
یکه می خورم، می ایستم
وناخن هایم را درکف دستم فرو می برم
بگو به کجای قلبم شلیک کرده ای
که خوب نمی شوم؟
*
دل شعرش با گروگان گرفته شده گان می تپد. وچگونه میتواند شاعری از زیبایی های طبیعت و زشتی های شب وخفاش، از انسان وانسانیت بگوید، اما از حال قربانیان توحش ولگام گسیخته گی های دوپای های برخاسته از گودال تبهکاری و ویرانی سخنی نگوید:
. . . ایا بازهم تماشاگرانی خواهید بود که بدون میل خود
به نمایشنامه ی طالب ها نگاه می کردید؟
به همان وحشی گری ها
همان سرهای بریده
وهمان روزهای سیاه . . .
*
پیرایش و آرایش واژه ها، پیوند درونی مصراع ها چه در شعرهای دارندۀ قافیه و در شعرهای نیمایی و سپید، از بلند بودن سطح شعرهای مجموعۀ بالا، حکایت دارد.
من به عنوان خوانندۀ این مجموعۀ شعرها، برای بانو صنم عنبرین گرامی موفقیت های بیشتر آرزو می نمایم. ارزو دارم، هموطنان علاقمند مطالعۀ شعر کتاب نامبرده را به دست آورده بخوانند.
*
- نخستین مجموعۀ شعر بانو عنبرین، “می نوشتم از تو” نام دارد که در سال 1390 از طرف انتشارات شاهمامه انتشار یافته است.