گویندۀ ستاگ لب از سخن فروبست
بارق شفیعی با نشر گزینۀ « ستاک» در دهۀ چهل خورشیدی در حلقات فرهنگی کشور نه تنها به حیث یک شاعر نوجو و مدرن شناخته شد؛ بلکه او با همین گزینه در ردیف شاعران سیاسی سرای افغانستان نیز جایگاهی قابل توجهی یافت. نشر این کتاب در آن روزگار، خود حادثهیی بود،نه تنها از نظر محتوا؛ بلکه از نظرساختار و تلاشهای او برای رسیدن به سرزمینهای گستردۀ شعر آزاد عروصی یا نیمایی نیز. این نخستین گزینۀ نشر شده در کشور بود که شاعری پس از یک رشته تلاشهای نخستین میخواست تا گامهای استوارتری در سرزمین شعر آزاد عروضی بردارد. این که در آن روزگار بارق شفیعی و شمار دیگر از شاعران نوجو در افغانستان در نیمایی سراییهایی خود به چه پیمانه موفق بوده اند، امر دیگری است. تا جای که من می اندیشم پس از کتاب « نوی شعرونه» یا اشعارنو که نخستین تجربههای شاعران نوپرداز آن روزگار در آن گرد آوری شده بود، ستاک بارق شفیعی نخستین گزینۀ مستقل یک شاعر جوان بود که در پیروی به شعر آزاد عروضی در دهۀ چهل به نشر رسید. او با همین گزینه در دهۀ چهل و پنجاه خورشیدی به حیث یکی از شاعران نیمایی سرای افغانستان شناخته شد. او در آن دوران از بسیاری شاعران همروزگار خود شهرت بیشتری داشت؛ اما این شهرت به این مفهوم نبود که او بهتر از دیگران میسرود؛ بلکه شهرت او از فعالیتهای سیاسی اش در حزب دموکراتیک خلق نیز سرچشمه میگرفت. او نخستین مدیر مسوُول جریدۀ خلق ارگان نشرانی حزب دموکراتیک خلق نیز بود.
بخش بیشتر گزینۀ ستاک، شعرهای سیاسی و اعتراض شاعر است. شعرهای که با جنبش روشنفکری چپ آمیخته بود. شاعر نظام شاهی را نمی پذیرد و درچارچوب بینشهای سیاسی خود هواخواه پایهگذاری نظامی است که مدینۀ فاضلۀ رو را میسازد.
بارق به سال 1310 خورشیدی در کابل به دنیا آمد و سال 1333 با نخستین سرودههای به سرزمین شعر و شاعری گام گذاشت. با اینحال کودتای هفت ثور1357 نقطۀ عطفی است در شعر وشاعری بارق شفعی. میشود گفت نقطۀ برگشت این شاعر از شعر مقاومت به سوی شعر رسمی و دولتی. بدینگونه او در این دوره همراه با شاعران وابسته به حزب دموکراتیک خلق، به شاعران دولتی بدل شدند و دیگر وسعت پرواز شعرشان با قفس سیاستها و اندیشههای ایدیولوژیک حزب اندازه میشد.
ایدیولوژی حاکم فراخنای دید شاعرانۀ آنان را تنگ و تنگتر ساخت و هرقدر که خشم مردم نسبت به دولت دست نشانده و حزب حاکم بیشتر میشد، شاعران و فرهنگیان وابسته به حزب نیز از دایرۀ توجه مردم دورتر میشدند. چنین شاعرانی به تدریج خوانندهگان خود را از دست دادند، حتا هم اکنون نیز خوانندهگان چندانی ندارند، در حالی که در دهۀ چهل و پنجاه، ستاک بارق شفیعی خوانندهگان زیادی داشتند. وابستهگی چنین شاعرانی به حزب و دولت دست نشانده حتا کارهای ادبی آنان پیش از کودتای ثور را نیز زیر پرسش قرار داده است. حافظۀ فرهنگی افغانستان گویی میخواهد چنین شاعرانی را در آن سوی پردههای فراموشی و انزوا پرتاب کند! با اینحال اگر آنان در آیندۀ شعر افغانستان جایگاهی هم که داشته باشند، این جایگاه به آنان بر میگردد که پیش از کودتای ثور 1357 خورشیدی سروده شده اند.
مضمون عمده در شعر بارق همان دشمنی بانظام و فراخوان مردم و ردهها آگاه جامعه برای سرنگونی نظام است. شعر زیرین را بارق در سال 1344 خورشیدی سروده و او در این شعر مردم را برای مبارزه برضد نظام حاکم و برپایی یک فردای روشن صدا میزند !
خیز تا باری به ضد بردهگی
با گروه رنجبر عصیان کنیم
این نظام کهنه را برهم زنیم
وین دژ پارینه را ویران کنیم
جای آن سازیم دنیای دگر
با جهان آرزو های دگر .
خیز تا در پرتو فکر جوان
در فروغ اختر پندار نو
منزل پایان شب را بسپریم
تا سحرگه حل شود دشوار نو
گر تو همگام زمان سازی سفر
هیچ جایی نیست شام بیسحر .
خیز تا از بهر فردای نکو
«هر بد» امروز را سر بشکنیم
دشمنان خلق را رسوا کنیم
محبس افکار را در بشکنیم
رازها افتد برون از پردهها
خواجهها خواهند امان از برده ها.
www.bariqshafie.blogfa.com
شعر پایداری افغانستان چنانکه گفته شد، در دهۀ پنجاه خورشیدی به گونۀ با ایدیولوژی مشخصی میآمیزد که در ادبیات سیاسی کشور به نام ایدیولوژی طبقۀ کارگر یاد میشد.
مخالفت با نظام و نظام سازی، آزادی و برابری که در این شعرها مطرح شده اند، از پنجرۀ همین ایدیولوزی دیده میشوند.
چنین است که در این دهه شماری از نمادهای همگون در شاعران وابسته به چپ سیاسی دیده میشود که از همگوونی دید سیاسی و ایدیولوژیک آنان رنگ میگیرد.
بارق شعری دارد زیرنام« نفرین». او این شعر را در 1349 خورشیدی سروده است. به نظام شاهی نفرین می فرستد و همینگونه به رهبر ناظم که شاه است نیز. او دشمنی خود را با شاه و نظام او اعلام میدارد. در پایان از برپایی جهان خود سخن میگوید و از طلوع خورشید شرقزاد.
در این شعر از نمادهای چون شهر خستۀ تاریکی، دیو سیهکار، بوم لاشخوار، دزد شب،رهزن سیاه دل، اهریمنآرزو، چغد پیر، قلعۀ کهن، کور روشنی، روح تیرهگی، پاسبان شب، پردهپوش وحشت زندان، بلای شب استفاده شده است که نمادهایی هستند برای شاه، نظام شاهی و وضعیت سیاسی- اجتماعی جامعه. در مقابل نمادهای چون پیک صبح، جلوۀ سحر، سیل سرکش، سیل سد شکن، فردای پرفروغ و خورشید شرقزاد نیز کار گرفته شده است. بدینگونه شعر به تقابل نماد بدل شده و نمادها در حقیقت مثابلۀ مردم و نیرویها هواخواه تغییر و تحول است است در برابر نظام. این نیروها دژ افگن اند و دژخیم را در کام خود فرو می برند. بامداد می شود و شاعر جهان خود را آباد میکند.
نفرین به شهر خستۀ تاریکی
نفرین به روح تیرۀ دیو سیاهکار
نفرین به شب به جلوهگۀ بوم لاشخوار
نفرین به دزد شب
نفرین به رای دوزخی رهزنان شب
کاندر امان شب:
بس خونها که ریخته از دشمنان شب
زان تا شب است و تو
ای رهزن سیاهدل اهریمنآرزو!
من با تو دشمنام
من با تو و نظام سیاه تو دشمنام
نفرین به جغد پیر
نفرین به جغد پیر بر این قلعۀ کهن
نفرین به خوی او،
هرقدر شب سیاهتر، او تیرهکارتر
چشمان خونگرفتۀ او شعلهبارتر
ای کور روشنی!
من پیک صبح روشنام و جلوۀ سخر
من با تو دشمنام
من با تو و نظام سیاه تو دشمنام
ای پاسبان شب!
ای روح تیرهگی!
ای پردهپوش وحشت زندان این دیار!
من سیل سرکشم که شب و روز میروم
غران و تند و سدشکن و کوهتاز و مست.
دژبان و دژ و هستی دژخیم این حصار
درکام موجهای خروشان فروبرم
من با تو دشمنام
من با تو و نظام سیاه تو دشمنام
هان ای بلای شب!
فردای پرفروغ که خورشیذ شرقزاد:
بر غرب روی تابد وشبها سحر شود،
برجای برج و بارۀ ویرانههای شب،
من هم جهان خویشتن آباد میکنم
خود را زبند شوم تو آزاد میکنم
من با تو دشمنام
من با تو و نظام سیاه تو دشمنام.
شاعری بارق شفیعی به مانند شاعری لایق در دو مرحله مشخص میشود. یعنی بارق از آغاز شاعری تا کودتای ثور 1357 و بارق از کودتا تا امروز. شعر این دو شاعر از همان دهۀ پنجاه خورشیدی به گونهیی آمیخته با بینشهای ایدیولوژیک است. بارق به مانند لایق در مرحلۀ دوم شاعری خود به شاعر تمام عیار ایدیولوژیک و وابسته به حاکمیت و حزب بدل میشود و دیگر همه هستی را از پنجرۀ ایدیولوژی خود نگاه میکند و دایرۀ تعهد اجتماعی او تا دایرۀ بینش ایدیولوژیک تنگتر میشود. از همین جهت این دو شاعر در این مرحله آن طیف نسبتاً گستردۀ خوانندهگان خود را از دست میدهند که این امر آنها را بیشتر و بیشتر به انزوای ادبی میکشاند. هرچند هردو در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک به مقامهای بلندی حزبی و دولتی دستیافتند؛ اما در مقابل از آن جایگاه ادبی که داشتند فرو افتادند. حتا این شعرهای ایدیولوژیک آنان بعد از کودتا بر شعرهای پیشین آنان نیز سایۀ سنگینی فرو افگند. شاید چنین است که در سالهای پسین شماری از منتقدان و نویسندهگان در نوشتهها و آثاری که در پیوند به شعر معاصر افغانستان داشتند به آسانی از کنار این دو شاعر گذشته اند. گویی شعر آنان را شایستۀ بحث خود نیافته اند. در حالی در دهۀ شست شماری از منتقدان سخاوتمندانه در بارۀ آنان می نوشتند. یک شاعر تا زمانی میتواند شاعر مقاومت بماند که با مسوُولیت شاعرانه در برابر تجاوز و استبداد بنویسد، هرزمانی که این شاعر از چنین شعر لب فرو میبندد، دیگر شاعر مقاومت نیست. اما نمیشود به هه سرودههای چنین شاعری از یک پنجره نگاه کرد و به یک نتیجه رسید! همانگونه که لایق و بارق در این دو مرحلۀ که مشخص شد، شاعران بسیار متفاوتی اند. با اینهمه زمانی پای بررسی شعر معاصر افغانستان به میان میآید به هیچ صورت نمیتوان از کنار این دوم نام بیاعتنا گذشت، برای آن که هر دو از پیش گامان شعر مدرن افغانستان در دهۀ چهل و پنجاه خورشیدی در کشور اند. این نادیده گرفتنها میتواند گونهیی از برخورد غیر منصفانۀ چنین پژوهشگرانی بوده باشد. شعر شاعر بررسی میشود نه موقعیت او؛ با دریغ در افغانستان بیشتر این موقعیت شاعر است که زاویۀ نگرش منتقد را مشخص می سازد.
از گزینههای شعر او که شهرت بیشتری دارند می توان از ستاک، شهر حماسه، شیپور انقلاب، کمینگاه اهریمن و مادر مرا ببخش نام گرفت
هرچند بارق شفیعی در افغانستان بیشتر به نام یک شاعر سیاسی سرا شهرت داشت با این حال او شعرهای تغزلی زیبایی نیز دارد. در غزل سرایی نیز دست بلندی داشت. بر شماری از شعر های او آهنگهایی ساخته شده که این آهنگ ها به وسیلۀ شماری از آوازخوانان معروف هند و آفغانستان اجرا شده است.
- محمد رفیع و بانو ژیلا / ای تازه گل تو زینت گلزار کیستی
ای مرغ باغ دل تو گرفتار کیستی
- دکتور صادق فطرت ناشناس / ای بی وفا برو که شبستان خاطرم
دیگر نه جای جلوۀ ذوق وصال تست
- دکتور صادق فطرت ناشناس / عاشقم عشق من خدای من است
دل من عرش دلربای من است
- استاد خیال / ساقی بیار باده که دور جهان گذشت
این کاروان عمر
به پهنای زندهگی
آسودهگی ندید دو از آین حاکدان گذشت
- استاد خیال / بنمای مۀ رویت ای مهر گسل امشب
کستاره بیفشانم در دامن دل امشب
- احمد ظاهر / ای کارگر ای نیروی بالندۀ جاوید
خوش باش که باز اختر آمال تو خندید