خبر و دیدگاه

شَبَح حکومت دینی ونگرانی ها در قبال آن!

khawernia
احمد ذکی”موسی”

ارتباط سیاست با دین، ویا داخل کردن سیاست در دین، ویا دینی سازی سیاست، ویا سیاسی سازی دین …ونام هایی این قبیل، همواره مورد اعتراض ها وایرادها است، واعتراض کنندگان نیز در یک سطح و درجه نبوده ودنبال یک هدف مشترک نیستند کما اینکه علل واسباب اعتراض شان نیز متفاوت است. ومی توان به طور خلاصه این گروه ها را به دو بخش تقسیم کرد:

-گروهی که دین را نپذیرفته وبه آن باورهم ندارد. این گروه عادتا نپذیرفتن شان برای این است که از اصل وریشه میان دین وسیاست هیچ ارتباطی قائل نیستند وحتا دین را سبب تخلف ومصیبت ها می دانند…

-گروه دیگر باورمند به دین ووظیفه وجایگاه آن اند، اما نه در حوزۀ سیاست. وبه این عقیده اند که سودمندتر ومفیدتر برای دین وسیاست این است که میان شان ارتباطی وجود نداشته باشد.

سخن ما در زیر متوجه گروه دوم است، گرچه برخی از نگرانی ها وخود داری ها وانتقادها میان هردو گروه مشترک می باشد.

  • شبح حکومت دینی

شاید بزرگترین وجامع ترین ايرادی که در این حوزه وارد است چیزی است که من ان را “شبح حکومت دینی” خواندم.

واقعیت این است که مشکل “حکومت دینی” از نگاه اسم ورسم ومحتوا مشکل اروپا است. واروپا بود که حکومت دینی یا حکومت ثیوکراتیک را شناخت به گونه ای که پادشاه در انجا مقدس بود – وبه گمان خود- مشروعیت وصلاحیت ها وتشریعات وتصامیم خود را از عالم بالا دریافت می کرد ویا اینکه خداوند برایش چنین صلاحیت هائی را واگذار کرده است، اگر اقدام به جنگی می کرد آن هم به امر وفرمان خدا بود. چنانچه جورج بوش چنین باوری در جنگ عراق داشت!

اما در جهان اسلام وتاریخ اسلامی چنین اصطلاحی وجود نداشته، ومحتوای منفی ومعيوب آن نیز كاربرد ندارد. واگر دولتی در تاریخ اسلام به دولت دینی توصیف گردیده این وصف از جملۀ مفاخر آن به حساب می آید؛ برای اینکه ارتباط میان دین وتدین، همواره عنوان صلاح واستقامت ورستگاری بوده است. اما سوء استفاده از دین وارتکاب منکرات وبیدادگری ها بنام دین را مردم همیشه نتیجۀ ضعف دینی می دانسته اند نه دینداری، وعمل بی دینی به حساب می آوردند نه عمل دینی، و نفاق وبازیچه قرار دادن دین می پنداشتند، اگر چه در آن ظاهراً بزرگداشتی ازمظاهر ورموز دینی صورت می گرفت.

در تاریخ اسلامی اگر مثلاً گفته شود که حکومت “مرابطین” بیشتر از حکومت “موحدین” دینی تر بود، این سخن تمجید وبزرگداشت حکومت نخست وكم شمردن وخواردانستن حکومت دوم به حساب می آید. دین ودینداری هیچگاهی در تاریخ اسلام رمز وسبب برای سرکشی وطغیان واستبداد نبوده است، ولو که این کارها به نام دین ویا فتوای دینی ساختگی صورت گرفته باشد. ودین همواره – در حقیقت ونظر مردم – رمزی از برای حق وعدالت ونیکوئی بوده وچنین باقی خواهد ماند.

وحتا حدیث ضعیفی را که دراین زمینه روایت کرده اند وبرضعف آن همه علما اتفاق دارند که در آن آمده است که (السلطان ظل الله فی الارض) “پادشاه ظل خدا در روی زمین است” این حدیث هیچگونه قداست یا فیض خداوندی یا نسب الهی ای را برای پادشاه ثابت نمی کند. وتمام آنچه که این حدیث حامل آن است این است که: پادشاه مناسب است که به مثابۀ سایه در روی زمین باشد تا مسافر وغریب وبی خانمان ومصیبت زده وبلا رسیده در پناه آن به آرامش واطمینان دست یابند. پادشاه (ظل خداست) برای اینکه منبع وسرچشمۀ عمل به عدالت ونیکوئی ومهربانی ورحمت، همانا خداوند عزوجل است”خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است”(بقره:143) “خداوند فرمان به عدل و احسان می دهد”(ال عمران:90)” همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است تو هم نيكى كن”(قصص:77).

ودر برخی روایت های حدیث مذکور این معنا به صراحت ذکر شده است. ازجمله می فرماید:( پادشاه عادل ومتواضع سایۀ رحمت خدا ونيزۀ خدا در روی زمین است) ودر روایت دیگر:(پادشاه سایۀ رحمت خدا در روی زمین است که ضعیفان به آن پناه می برند ومظلومان از وی مدد می جویند) ودر روایت دیگر: (والی دادگر ظل خدا ونیزۀ او در روی زمین است هركس وی را در بارۀ خودش وبندگان خدا نصیحت خیر کند، خداوند وی را در سایۀ رحمت خویش قرار می دهد وهر کس به وی وبندگان خدا خیانت کند، خداوند او را در روز قیامت خوار وذلیل می سازد).

پس پادشاه یا والی ای که در احادیث از آن ها نام برده شد زمانی می توانند سایۀ رحمت خدا در روی زمین باشند که متصف به صفت عدالت وتواضع باشند در غیر آن، نه تنها (سایۀ رحمت خدا در زمین) نیستند بلکه (دشمن خدا در زمین) خواهند بود.

وپادشاهی که در حدیث از آن یاد شد نیاز دارد به کسی که وی را نصیحت وراهنمائی کند، ونیاز به دوری کردن از کسانی دارد که به وی خیانت روا می دارند ووی را خوار وذلیل می سازند، در حالیکه حاکمی که (از جانب خداوند برگزیده شده) باشد نیازی به این چیزها ندارد.

مهم اینکه در اسلام وفرهنگ اسلامی زمینۀ به وجود آمدن (حکومت دینی تیوکراتیک) بنام اسلام وجود ندارد. واقعیت این است که امروز جهان اسلام یگانه حکومت تیوکراتیکی را كه به رسمیت می شناسد همانا جمهوری اتاتورک سکولاریست نوگرا است. این یگانه حکومتی دارای مقدسات ومذهب وراه وروشی است که نقاش وگفتگو ومراجعه وتغییر را نمی پذیرد. ودارای تابوهائی است که هیچ کسی حق نقد وحتا نزدیک شدن به آن را ندارد، ودارای دربانان پرستشگاه ونگهبانان اسرار است که سخن آن ها بالاتر از همه است وسلاح شان بالای سر همگی است، یعنی بالای مردم، پارلمان، حکومت ورئیس جمهور!!

چه کسی این قدرت را به ان ها داده است؟ این از اسرار تیوکراسی سکولاریستی است!

  • ظلم دین ندارد ودین ظلم ندارد.

امکان دارد که ظلم وبیدادگری واستبداد زیر نام اسلام ويا مسيحيت ویا یهودیت انجام پذیرد، کما اینکه امکان دارد زیر نام سکولاریزم وبی دینی ویا حتا زیر نام عدالت ودمکراسی ویا بنام قوانین ومیثاق ها صورت گیرد. اما آنچه که قابل تأمل است این است که اسلام -امروز به تنهائی- به خاطراعمال بدِ پیروان ویا کسانی که خود را به آن نسبت می دهند، مورد انتقاد ونکوهش واعتراض قرار می گیرد.

آری، بیدادگری ها وبی عدالتی های زیادی بنام اسلام صورت گرفته وهم اکنون نیز صورت می گیرد، ودرآمدها وغنیمت هائی بسیاری بنام اسلام گرفته شده، وكشورها ومملكت های زیادی بنام اسلام تحت تسلط در آورده شده، وحقوق وآزادی های زیادی زیر نام اسلام مصادره شده است. لکن تمام این ها هیچگاهی نمی تواند این حقیقت دینی ویا تاریخی را تغیر دهد، که اسلام از تمام این بی عدالتی ها وستم ها بیزار بوده وبا آن سر جنگ وستیز دارد. واین حقیقتی است واضح واشکاربه چند دلیل:

نخست اینکه نصوص دینی همواره متمایز وعالی باقی می ماند، واز لابلای آن هرکسی که بخواهد می تواند محق را از مبطل ومفسد را از مصلح تفکیک کند، اگرچه خدعه ونیرنگ جزئی یا موقتی صورت گرفته باشد.

دوم اینکه هیچ تحریف وتأویلی برای مشروعیت بخشیدن به ظلم یا استبداد صورت نمی گیرد، مگر اینکه علمائی روی صحنه می آیند تا آن را رد نموده وبر خلاف آن می بگویند.

سوم اینکه هیچ فساد یا ظلم یا انحرافی بنام دین ویا بدون آن صورت نمی گیرد مگر اینکه خاص وعام  مردم آن را به قدر لازم ویا حتا بیشتر از آن مورد نکوهش قرار می دهند. وعلما در این زمینه بیشتر از دیگران پیشقدم تراند؛ برای اینکه ایشان حاملین امانت الهی اند وبرای انجام مسوولیت الهی در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. واگر کسی از ایشان در این زمینه تقصیر کرد ویا از ادای مسوولیت شانه خالی نمود، دیگران (قيام به عدالت كننده، براى خدا گواهى دهنده)(نساء:135) باقی خواهند ماند.

بیداری فکری وشجاعت علمی فقیه مالکی مذهب، امام شهاب الدین قرافی(صنهاجی) به حدی رسید که به بطلان تصرفات پادشاهان در مال ودارائی های شان فتوا داد، وبه ارث بردن اموال شان را نیز باطل دانست؛ برای اینکه پادشاهان دراموال ودارائی های ملت به ناحق تصرف کرده وآنچه از آن ها بعد از مرگ باقی می ماند برای ادای دین آن ها داده می شود وچیزی برای ورثه باقی نخواهد ماند. وی رحمه الله می گوید:” شاهان فقرا ومدیون اند، برای اینکه مطابق هوا وهوس خویش در دارائی های بیت المال تصرف کرده واز آن کاخ های منقش ساخته ومرکب های نفیس خریده وغذاهای نیکو خورده وبرای دوستان ودلقکان به ناحق بخشیده وتصرفات غیر مشروع دیگر نمودند. تمام این اموال دَینی است که باگذشت ایام بر ذمه آن ها بیشتر می گردد؛ وبه همین سبب این ها در تنگنا قرار گرفته وبه سختی ها دچار می گردند نخست اینکه وقف ها وعطاها وخرید وفروش این ها با اعتماد بر مذهب امام مالک وکسانی که موافق وی هستند، باطل می باشد؛ برای اینکه عطایای قرضداری که درادای دین تاخیر کرده باشد باطل است. دوم اینکه مال این ها به ارث برده نمی شود؛ برای اینکه مدیون اند ومیراث با وجود دین به اجماع علما به ورثه داده نمی شود، پس کسی از ایشان میراث نمی برد…” .

فقهاء نه تنها بر نظارت وانتقاد دیگران اکتفا نکرده بلکه ایشان مراقب ومنتقد خود ودیگرعلما نیز بوده اند.

آنچه در این باره به یادم می آید وضعیت فقهای مالکی مذهب در مغرب واندلس در روزگار اقتدار دولت مرابطین است. دولت مرابطین به عنوان” دولت فقهاء” شناخته می شد، برای اینکه فقهاء در آن نقش اساسی ودست بالا داشتند وحرفی بر سخن آن ها گفته نمی شد، به همین لحاظ صاحبان منصب وتصمیم گیرندگان در این دولت فقهاء بودند. وبه همین اساس مقام شان بالا رفت، وابهت شان سخت تر گردید ومال ودارائی شان افزون شد. اما از میان شان کسانی قد برافراشت واین چنین وضعیت را نکوهش نمودند که یکی از آن ها به هجو فقهاء وقاضیان زمان خودش پرداخته می سراید:

” ریاکاران لباس زهد وتقوا در تن کردید…مانند گرگ در شب تاریک…دنیا را به مذهب مالک در ملکیت خویش در آورده اید… واموال را به نام ابن قاسم گرفته اید… ومرکب های خاکستری را بنام اشهب سوار شده اید…وبنام اصبغ تمام انچه را در دنیا بود رنگ امیزی کرده اید…”.

ویکی از فقهاء قصیده ویژه ای در هجو قاضی قرطبه ابو عبدالله محمد بن حمدین( تغلبی) سرود که مطلع آن چنین است:

آيا زمان خروج دجال فرارسیده است … ای خورشید از مغرب بدرخش …ابن حمدین خواهان نیکوئی است … ونيازهای او بعیدتر از ستارگان است…اگر از وی خواهان اعتراف شوند سرين خود را می خارد… تا ادعای خود را به زور بر دیگران تحمیل کند…

بر ما اسلامگرایان درعصر حاضرلازم است تا تمام ظلم ها وستم ها وانحرافاتی را که زیرنام اسلام ویا ازطرف علمای اسلام ویا گروه های اسلامی ویا حکومت های اسلامی – اگر وجود داشته باشد- صادر می شود را محکوم کنیم .

مثلا باید به انتقاد حزب عدالت وتوسعه بپردازیم برای اینکه رهبران آن برای احراز مناصب ومكاسب می شتابند، ویا اینکه در برابر مفاسد ومظالم وحق تلفی ها سکوت اختیار کرده اند وهمواره برای توظیف فرزندان وبالابردن مناصب بستگان خویش مشغول اند ویا اینکه در برابر مخالفین خویش مرتکب ظلم وستم شده اند.

باید حرکت مقاومت اسلامی (حماس) را انتقاد کنیم؛ برای اینکه در حزبگرائی خویش را افراط را پیموده است واز اینکه بسوی تسلط واستبداد در حرکت است آن را برحذر داریم وازاینکه خطبه های روزهای جمعه را مبدل به نشر خبرها وتحلیل های حزبی کرده است، آن را نکوهش کنیم.

به یادم آمد قول یکی از علماء که در برخی از کتاب های ابن حزم آن را خوانده ام، وی می گوید: برای شیطان خبیث تر از دوکلمه ای که آن را بر زبان بسیاری از مردم جاری می سازد، ندیدم:

یکی اینکه: اشتباه می کنم برای اینکه فلانی هم اشتباه کرده است.

دوم اینکه: امروز اشتباه می کنم برای اینکه دیروز هم اشتباه کرده بودم.

این سخن دامنه دار است.

 

نویسنده: پروفسوراحمد الریسونی

برگردان به فارسی: احمدذکی “خاورنیا”

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. “بر ما اسلامگرایان درعصر حاضرلازم است تا تمام ظلم ها وستم ها وانحرافاتی را که زیرنام اسلام ویا ازطرف علمای اسلام ویا گروه های اسلامی ویا حکومت های اسلامی – اگر وجود داشته باشد- صادر می شود را محکوم کنیم .”
    کسانیکه سنگ اسلام را به سینه میکوبند عبارت اند از: عربستان سعودی، ایران، پاکستان، القاعده، طالب، داعش، بوکوحرام، الشباب،و گروهای اسلامی دیگر در داخل پاکستان،…وغیره. همین ها اند که در اوضاع و احوال کنونی دنیا سبب وحشت و تفرقه و مصیبت بزرگ به بشریت شده اند. همان “اسلامگرایان” کجا اند که ماهیت داعش و طالب و القاعده را صادقانه بمردم توضیح و افشا نمایند.؟ ما ندیدیم که در یک مسجد هم علیه طالب و یا علیه داعش امامان مساجد سخنی بر زبان آرند. اعمال طالب و داعش نشان میدهد که آنها نه تنها دشمنان اسلام بلکه دشمنان بشریت هم میباشند. ولی چرا در مساجد کشورهای اسلامی علیه این دشمنان عملی و واقعی اسلام که اسلام را بخاطر برآورده شدن اهداف باداران کفر خود، وسیله ساخته اند، صحبت و تبلیغ و موعظه صورت نمیگیرد. این نشان میدهد که راستی هم اسلام همان است که داعش و القاعده و طالب و دیگران انجام میدهند.

  2. دین را سیاسی ساختن ویا سیاست را در دین آوردن
    این اصطلاحاتی است که منشا آن از جانب دین ستیزان
    و بخصوص غیر مسلمانان ایجاد شده و همیشه منحیث ابزار در خورد مسلمانان نیز داده
    شده است بدون اینکه درست این موضوع را درک کنند.

    سیاست از دید گاه غیر مسلمانان همان معنی مکر, نیرنگ, فریب و چال را که صرفا مبنا عقلی
    و مادی داشته باشد, تعریف میشود. چونکه ایشان بجز به عقل خود به چیز دیگری باور ندارند.
    و یا میتوانیم بگوییم که همین موضوع عبارت از سکولاریز م است.

    و سیاست از دیدگاه مومنین, یعنی مسلمانان همان عدالتی است که منشاء الهی دارد.
    وقتی که سیاست میگوییم, واژه های مانند قدرت, حاکمیت, پادشاهی, دادگاه, حق, باطل,
    مجازات, مکافات را نیز بحث میکنیم که ظاهر این واقعیت های در اجتماع انسانی وجود دارد که به اساس
    باور های مسلمانان, اصل این ها همه از جانب خداست که انسان, نمایندهء خدا در دنیا, و بخصوص مسلمین
    مسولیت دارند تا در داشتن تطبیق این حاکمیتی که از جانب خدا توسط پیامبرانش هدایت شده است بکوشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا