نگاه کوتاهی به ساختارهای جامعه پشتون در پاکستان


از دید بزرگ و کلی، پشتونهای پاکستان به چهار بخش تقسیم میشوند. اول ادغامشدهها در تفکر پاکستان و در ایتلاف ابدی با پنجاب، دوم اسلامگرایان، سوم قومگرایان و چهارم مناطق قبایلی.
بخش بزرگی از جامعه پشتون در پاکستان حس بلند و شدید حاکمیت، تعلق و مالکیت دارند. شخصیتهایی از این بخش در مقامهای نهایی و بلند قدرت عروج کردهاند. آنها خود را مالک پاکستان میدانند. شخصیتهایی از این بخش مانند ایوبخان و غلام اسحقخان نه تنها که بلندترین مقام را در اختیار داشتند بلکه مسیر سیاست بزرگ پاکستان را نیز در وقتش تعیین کردند. قوم ختک، کاکر، نیازی، یوسفزی و شاخههای کوچک مربوط به این اقوام سهم قابل ملاحظه و بزرگ در اردوی پاکستان، نظام اداری پاکستان و استخبارات دارند. این بخش از پشتونها، به استثنای مقام صدارت، دیگر در هر بخش به بلندترین مقام رسیدهاند. دسترسی آنها به اردو و ساختارهای قدرت مدیون دوره استعمار انگلیس است.
بخش دوم از پشتونها، اسلامگرایاناند که آنها نیز باور به هویت اسلامی پاکستان دارند و کشور خویش را پناهگاه مسلمانهای نیمقاره میدانند. این بخش از پشتونها با آنکه رابطه عمیق با جریانهای افراطی افغانستان دارند، اما هیچگاهی بر ضد منافع کلی کشور خویش دست به کاری نزدهاند. نفوذ استخبارات پاکستان در این بخش از پشتونها، نه تنها بسیار عمیق و موثر است بلکه در مقاطع بحرانی و حساس این جریانها وسیلهای میشوند در اختیار اردوی آن کشور. مولانا سمیعالحق در کتاب خویش زیر عنوان «مبارزه من بهخاطر صلح» با آنکه بار بار از سیاستهای نرم، نفوذپذیر و حتا مزدورمنشانه دولت پاکستان با غرب یاد میکند، اما مبارزه مسلحانه بر ضد پاکستان را مردود میشمارد و ادعا دارد که این نوع مبارزه صرفا در افغانستان و جاههای دیگر مشروعیت دارد.
بخش سوم، یعنی قومگرایان پشتون که بیشترشان در حزب عوامیاند نشنل جمعاند، بهدلایل تاریخی، روابط خوب با شوروی سابق، افغانستان و هند داشتهاند. بانی این جریان که در اول خدایی خدمتگار و حزب آزادی پاکستان نامیده میشد، خان عبدالغفار خان مشهور به پاچاخان با ایجاد پاکستان مخالف بود. او از دید فکری و روش مبارزاتی، با مهاتما گاندی نزدیکی داشت و به همین دلیل بعد از ایجاد پاکستان به تجرید کشانیده شد. طرز تفکر خان عبدالغفار خان در ارتباط به ایجاد اصلاحات، ترویج علم و دانش، حقوق انسان، عدم تشدد و مبارزه فرهنگی معلوم است. اما دیدگاه او در ارتباط به سرنوشت استراتژیک و سیاسی قوم پشتون زیاد واضح نیست. هیچ مدرکی دال بر اینکه او خواهان ادغام مناطق پشتوننشین پاکستان به افغانستان باشد وجود ندارد. بنیاد مبارزه او در تحکیم استقلال هند و ایجاد نظام سکولار در آنجا قبل از تجزیه نیمقاره بود. نظر مشخص او در ارتباط به اقتدار سیاسی قوم پشتون زیاد تدوینشده نیست. او مانند گاندی جایگاه یک اصلاحطلب، مرشد و الگو را دارد نه یک حکومتساز. از دید جدوجهد، او یکی از شخصیتهای بارز عصر خویش بود اما به نسبت اینکه قدرتهای جهانی هیچگاهی خواهان یک حکومت سچه پشتون در این منطقه از جهان نبودهاند، بهصورت سازمانیافته تلاش صورت گرفته بود که او بیرون از مرزهای زادگاهش تبارز نکند. سازمان عفو بینالملل در سال ۱۹۶۲ او را زندانی سال خویش اعلام کرد. به هرحال بازماندگان راه او بار بار به افغانستان تبعید شدند و افغانستان از آنها بهعنوان فرزندان خودش استقبال کرد. اما در دوره خاد، در ضمن مهماننوازی و آغوش باز، از آنها خواهشات و توقعاتی نیز صورت گرفت. اجمل خان ختک شاعر، نویسنده و سیاستمدار با چهرههای دیگر مانند افراسیاب ختک به کابل آمدند. در اسناد خاد از افراسیاب ختک بهعنوان یک همکار با نام مستعار اکبر خان یادآوری شده است.
توقع خاد این بود که این چهرهها با مبارزه سیاسی و فرهنگی اعتقاد پشتونها را در ارتباط به فسلفه وجودی پاکستان ضعیف بسازند. به سفارش حزب عوامی نشنل، تعداد زیادی از جوانان پشتون به بورسهای تحصیلی به شوروی سابق رفتند. اما این حزب با تمام روحیه قومی و فرهنگی که در خود داشت، موجودیت پاکستان را زیر سوال نبرد. وقتی سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، و بعدها حزب وطن و داکتر نجیبالله حتمی معلوم میشد، تمام فعالان عوامی نشنل پارتی که سالها مهمان خاد در کابل بودند، به سفارت پاکستان مراجعه کردند و خواهان اخذ پاسپورت پاکستانی شدند. کسانیکه با داکتر نجیبالله نزدیکی داشتند، روایت میکنند که او با تعجب، تاثر و یاس به این وضعیت میدید و بار بار در مجالس محرم و خصوصی به نشانی فعالان نشنل پارتی «نمکحرام» خطاب کرده بود.
بخش چهارم از جامعه پشتون، مناطق قبایلی است که شامل هفت ناحیه یا به اصطلاح مروج اداری پاکستان هفت «اجنسی» میشود که عبارت است از ورکزی، وزیرستان شمالی، وزیرستان جنوبی، کرم، خیبر، باجور و مهمند. این مناطق از دید اداری زیر تسلط حکومت فدرال و خارج از اداره خیبرپشتونخواه یا صوبه سرحد قبلی قرار دارند. از اینکه قسمت زیاد از اکمالات اسلحه کمکی به مجاهدین و کاروانهای آنها از ساحات قبایلی عبور میکرد، خاد تلاش ورزیده بود با بزرگان این مناطق تماس برقرار کرده و عبور این کاروانها را اخلال کند. در این عملیاتها، خاد موفقیتهای چشمگیر داشت. این موفقیتها شامل ایجاد درگیری میان خانهای طرفدار کابل و اسلامآباد، ایجاد کمین بر سر راه مجاهدین، بمباردمان دیپوها، گاهی حتا توسط جیتهای افغانی، ایجاد هویت افغانی در بعضی ساحات و جمعآوری اطلاعات بود.
مردم این مناطق با مهاجرین افغانی رفتار توام با عزت و حرمت کردند و خانوادههای سرگردان را پناه دادند. مردم اجنسیهای پشتوننشین و قبایلی پاکستان در اصل قربانی یک توطیه بسیار بزرگ و تاریخیاند. استعمار انگلیس نخواست نظام اداری در این مناطق تامین گردد و با بهرهگیری از روحیه استقلالطلبی و کمبود علم و دانش، به آنها لقب قبایل آزاد را داد. دلایل متعدد وجود دارد که چرا چنین شد، که جغرافیای سخت، نداشتن ارزش اقتصادی و ترس از اتحاد کل پشتونها کلیدیترین این دلایل است.
وقتی پاکستان ایجاد گردید، از این مردم بهعنوان لشکر قومی در سال ۱۹۴۸ در برابر هند در کشمیر استفاده صورت گرفت و تا امروز آنها در ظاهر آزاد ولی در حقیقت اسیر فقر، بیسوادی، کشمکش و در نهایت دسیسههای دستگاه قدرت و استخبارات در منطقهاند. دید افغانستان نسبت به آنها نیز زیاد بنیادی، شریفانه و انسانی نبوده است. دولتهای افغانستان نیز با شعارگرایی هر از گاهی از آنها استفاده ابزاری کردهاند بدون آنکه در سرنوشت کلی و تاریخی آنها تغییری رونما گردیده باشد. افغانستان هر چند از دید نیت بلندپرواز بوده اما از دید امکانات پروژه پشتونستان را خود به کشورهای دیگر به معامله برده است که تمویل کنند.
با آنچه گفته شد، بستر نفوذیابی و کار عملیاتی خاد در بین دو قشر از پشتونها اثرگذار بود؛ یکی قومگرایانی که باید سیاسی و فرهنگی عمل میکرد و دیگرش مهرههای قبایلی که باید عملیاتی و قراردادی عمل میکرد. اما از دید استراتژیک سقوط باور و اعتقاد پشتونهای آن طرف به فلسفه وجودی پاکستان بهعنوان دولت- ملت یک پروژه ناکام بود.
___
مطلب بالا بخشی از مقاله ی امرالله صالح زیر عنوان “جاسوسان باافتخار” (قسمت 12) می باشد، که در روزنامه هشت صبح منتشر شده است.
از مقاله های صالح صاحب هر بار چیزهای جدید می آموزم. ما مردم غیرپشتون باید شناخت به تر از هموطنان پشتون و تاریخ و قوم آن داشته باشیم. به نظر من، حکومت وحدت ملی باید ملی بی اندیشد و باید برایش از همه مهمتر اتباع کشوری به نام افغانستان باشد. کرزی با یک دید پشتونی سیاست می کرد. همه به یاد داریم که شیر محمد کریمی رییس ارتش بار هم تکرار کرده که مرز افغانستان تا دریایی سند است..
معلومات مفید و آموزنده.