اعمالِ کسرهی اضافه: تغییری ضروری در خطِ فارسی
این سه جمله را بخوانید:
این روش درست خواندن را به ما میآموزد.
این روشِ درستِ خواندن را به ما میآموزد.
این روشِ درست خواندن را به ما میآموزد.[1]
چنانکه میبینیم میتوان جملهی بالا را با تغییرِ جایِ کسرهی اضافه یا همان –ِ به سه نحوِ مختلف خواند. اما در نوشتههایِ فارسی عموماً کسرهی اضافه را در رسمالخط اعمال نمیکنند. با وجودِ این ابهام و در نبودِ کسرهی اضافه کدام یک از سه جملهی بالا را باید به عنوانِ خوانشِ درست پذیرفت؟
یکی از مشکلاتِ جدیِ خطِ فارسیِ متداول منعکس نشدنِ کسرهی اضافه در زنجیرهی خط است، مشکلی که بهنوبهی خود به کندخوانیِ فارسیزبانان دامن زدهاست. شاید برخی عقیده داشتهباشند بهتر است به جایِ پُر کردنِ متن از کسرههایِ زاید (!) فقط در مواردی که احتمالِ بدخوانی میرود کسره بگذاریم. به بیانِ دیگر کسرهی اضافه اضافه است. در ادامه سعی میکنم دلایلی ارائه کنم که نشان میدهد اِعمالِ همهی کسرههایِ اضافه عنصری ضروری در اصلاحِ خطِ فارسی است.[2]
1- تطابقِ گفتار و نوشتار
مهمترین عنصری که بهکاربرندگانِ هر خطِ الفبایی باید بدان توجه کنند همگام کردنِ نوشتار پابهپایِ تحولاتِ گفتار است. خطِ الفبایی بر این فرض استوار است که علیالقاعده هر حرف باید نمایندهی یک صدا باشد. به همین دلیل است که صورتِ مکتوب باید تا آنجا که ممکن است مطابق با صورتِ ملفوط باشد. اصلِ تطابقِ گفتار و نوشتار اصلی زینتی نیست. اگر این اصل اساسِ اصلاحِ خطِ نباشد به مرورِ زمان شکافِ میانِ گفتار و نوشتار چنان افزون خواهدشد که خط از شکلِ الفبایی خارج شده و به صورتِ خطی واژهنگار (Logograph) درمیآید؛ یعنی خطی که اساسِ آن علامتها است و نه الفبا و هر واژه علامتی است که نشاندهندهی یک کلمه یا واحدِ دستوری است، مانندِ خطِ چینی.[3] بر اساسِ همین اصلِ کلی، باید مصوتِ /e/ را که در گفتار ظاهر میشود در نوشتار نیز آورد.[4] خطِ فارسی باید چنان به گفتار نزدیک باشد که هر فردی بتواند با یادگیریِ اصولِ پایهی زبانِ فارسی متونِ متداول را بهدرستی بخواند.
2- پیشگیری از دوبارهخوانی و بدخوانی و غلطخوانیِ جملات:
عمومِ فارسیزبانان از مشکلِ کندخوانی رنج میبرند. یکی از عللِ این مشکل عدمِ اِعمالِ کسرههایِ اضافه است. بسیاری از خوانندگان جمله را تا آخر میخوانند و در انتها میفهمند که باید جمله را به نحوِ دیگری از نو خواند تا معنادار شود. خوانندگان عملاً مجبور میشوند بسیاری از جملات را دو بار یا حتی بیشتر بخوانند تا دریابند جایِ درستِ کسرههایِ اضافه در جمله کجا است. ما هر جملهای را با خیزشِ نحویِ خاصی آغاز میکنیم؛ کسرهی اضافه کمک میکند تا خواننده بدونِ دوباره و چندبارهخوانی متن را با خیزشِ نحویِ درستی شروع کند و ادامه دهد. البته برخی جملات را حتی با چندبارهخوانی هم نمیتوان اصلاح کرد و خواننده جمله را غلط میخواند. به عبارتِ دیگر، برخی از جملاتِ فارسی را میتوان به انحایِ مختلفی کسرهگذاری کرد که هر کدام معنایی متفاوت از دیگری دارد. این مشکل در متونِ تخصصی دو چندان میشود و خواننده نمیتواند تاکیدِ نویسنده و مقصودِ او را دریابد. پیدا است که عدمِ اِعمال کسرهی اضافه باعثِ کندخوانی و بدخوانی و غلطخوانیِ جملات میشود. نکتهی دیگر این است که نویسندهی متن دقیقاً نمیداند هر جمله مستعدِ چند گونه خواندهشدن است. بسیاری از جملاتی که در نگاهِ اول برایِ نویسنده سرراست و روشن است میتواند چند گونه خوانده شود و معلوم نیست کدام خوانش منظورِ نویسنده بودهاست.
3- معنادار شدن و استفادهی درست از علامتهایِ نگارشی
عدمِ اِعمالِ کسرههایِ اضافه برخی نویسندگان را بر آن داشته تا با پر کردنِ متن از علامتهایِ نگارشیِ مختلف، مانندِ ویرگول و سکون، این خلأ را پر کنند. هر کدام از علامتهای نگارشی نقشِ نحوی و معناییِ خاصی دارند و به خوانندهی حرفهای کمک میکنند تا متن را درست و سرراست بخواند. برایِ مثال ویرگول یا بینِ عباراتِ همتراز به کار میرود یا میانِ جمله و جملهوارهها یا برایِ جدا کردنِ جملاتِ توضیحی.[5] خوانندهی حرفهای با دیدنِ ویرگول منتظرِ یکی از این سه حالت میشود. اما امروزه کارکردِ اصلیِ ویرگول در برخی نوشتههایِ فارسی نشان دادنِ جایِ مکث در جمله یا جلوگیری از بدخوانی است که کاربردِ غلطی از ویرگول است. این دو کارکرد متن را سرشار از ویرگولهایِ اضافه (!) میکند تا جایِ خالیِ کسرهی اضافه حس نشود. یعنی نویسندهای که در قبالِ خواننده و فهم و وقتِ او احساسِ مسئولیت میکند چارهای ندارد جز آنکه برایِ بهبودِ خوانشِ خواننده ویرگول و سکون را جایگزینِ کسرهی اضافه کند. اما اِعمال همهی کسرههایِ اضافه در متن هم با روالِ خطِ فارسی کاملاً سازگار است و هم، با حذفِ علامتهایِ نگارشیِ زاید، باعث میشود این علامتها بتوانند بهجا و بهموقع استفاده شوند و نقشِ معنایی و نحویِ خود را انجام دهند. علاوه بر این، زمانی که همهی کسرههایِ اضافه را در متن اِعمال کنیم خودبهخود علامتِ سکون را نیز در زنجیرهی خط، به صورتِ نادیدنی، واردکردهایم. یعنی خواننده میداند هر جا علامتِ کسرهی اضافه نیاید ساکن است. به عبارت دیگر، اِعمالِ همهجانبهی این قاعده باعثِ معنادارشدنِ آن و دیدهشدنِ نقیضِ آن، یعنی علامتِ ساکن، خواهدشد.
4 – آموزشِ زبانِ فارسی
کسانی که زبانِ مادریشان فارسی نیست در خواندنِ متونِ فارسی مشکلِ بیشتری از خوانندگانی دارند که زبانِ اولشان فارسی است. برایِ درکِ بهترِ این مطلب کافی است خوانندهی امروزی سراغِ یکی از متونِ کهنِ فارسی، مثلاً تاریخِ بیهقی، برود وسعی کند آن را بخواند. شکافِ میانِ خوانندهی امروزی و فضایی که متونِ کلاسیک در آن نوشته شدهاست چنان زیاد است که او با دشواریِ بسیار میتواند متن را بخواند و تقریباً باید هر جمله را کامل بخواند تا بتواند حدس بزند جایِ درستِ کسره، البته به زعمِ خودش، کجا است تا بارِ دیگر برگردد و متن را از نو بخواند. این مشکل در خواندنِ شعرِ سنتی کمتر نمود پیدامیکند؛ چون خواننده به کمکِ وزنِ شعر میتواند بهدرستی جایِ کسره را بازشناسد اما در نثر وزن نیست تا به او کمک کند.[6] حالِ خوانندهی فارسیزبانِ امروزی در مواجهه با متونِ منثورِ کلاسیک همان حالِ خوانندهی غیرِ فارسیزبان در مواجهه با متونِ فارسیِ امروزی است. هر فردِ خارجی زبان پس از یادگیریِ کاملِ زبانِ فارسی مجبور است سالها وقت بگذارد تا دریابد متنِ فارسی را چگونه باید خواند. این دشواری ویژگیِ محلی بودنِ زبانِ فارسی را تقویت میکند و مانع میشود افرادِ زیادی رغبتی به یادگیریِ این زبان نشاندهند. علاوه بر این، دشواریِ آموزشِ خطِ فارسی نشاندهندهی این است که این خط تا چه اندازه در معرضِ این خطر است که از خطی، تقریباً، الفبایی به خطی، تقریباً، واژهنگارانه سقوط کند. خطی که، مانندِ خطِ چینی، قاعدهای برای خواندنِ آن وجود ندارد و خواندنِ آن مهارتی است که نیازمندِ زحمت و مرارتی درازمدت است.
نویسنده در قبال وقت و فهمِ خوانندهی خود مسئول است. او باید تا آنجا که امکان دارد نوشتهای منتشر کند که خوانندهی آشنا با فضایِ بحث بتواند هر جمله را با یکبار خواندن بفهمد و البته بهدرستی بفهمد. بر اساسِ ملاحظاتِ بالا میتوان گفت اِعمال کسرههایِ اضافه یکی از مواردی است که به خواننده در فهم و روانخوانیِ متن کمکمیکند. کافی است یک بار کتابی را که همهی کسرههای اضافه در آن اعمال شدهاست در دست بگیریم و بخوانیم تا دریابیم اِعمالِ این کسره چگونه متن را به متنِ «بهتری» تبدیل کردهاست. اِعمالِ کسرههایِ اضافه باری است که نویسنده بر دوش میکشد تا آن را از شانهی خواننده بردارد.[7]
__
[1] این مثال از داریوشِ آشوری است. برایِ تفصیل ر.ک: داریوشِ آشوری، بازاندیشیِ زبانِ فارسی، آگه 1389 صص 131-.147 [2] داریوشِ آشوری جدیترین مدافعِ اِعمالِ همهی کسرههایِ اضافه است و در متونی که منتشر میکند این نکته را رعایت میکند. محمدرضا باطنی نیز اِعمال تمامیِ کسرههایِ اضافه را در زنجیرهی خط حداقلیترین و کمخرجترین و آسانترین راه برایِ اصلاحِ بخشی از عیوبِ ذاتیِ خطِ فارسی میداند. (ر.ک: سیروسِ علینژاد، زبانِ فارسی در چند گفت و گو، آگه 1388 صص 137-155) به نظرِ نویسنده متونِ داریوشِ آشوری بهترین نمونه برایِ دیدنِ کارکردِ کسرهی اضافه در خوشخوان شدنِ متن است. [3] برایِ توضیحِ بیشتر در این باره، ر.ک: محمدرضا باطنی، زبان و تفکر، آگه 1388 صص 76-81 و جعفرِ مدرسِ صادقی، اندر آدابِ نوشتار، مرکز،1391 صص11-20 [4] البته این اصلاحی حداقلی است و باید گامهایِ جدیِ دیگری برایِ اصلاحِ خطِ فارسی و نزدیکیِ هر چه بیشترِ آن به گفتار انجام داد، برایِ مثال این مشکل که برخی صداها بیش از یک علامت دارند (مانندِ صدایِ /s/) ولی برخی علامتها نمایندهی بیش از یک صدا هستند (مانندِ علامتِ «و») [5] ر.ک: علیِ صلحجو، نکتههایِ ویرایش، مرکز1391 صص 236-239 [6] آشوری 1389 ص 140 [7] تعدادِ کسرههایِ اضافه در متن، نهایتا،ً بسیار کمتر از چیزی است که در بادیِ امر تصور میشود. برایِ مثال در همین نوشته در هر سطر به طورِ میانگین دو و نیم بار از کسرهی اضافه استفاده شدهاست؛ یعنی یک کسرهی اضافه به ازایِ هر شش کلمه.