کارمل

برگی از برگهای تاریخ افغانستان
میر عصمتالله سادات، داماد ببرک کارمل، در گفتوگوی ویدیویی با سید میلاد هاشمی، خبرنگار به تاریخ شانزدهم دسامبر ۲۰۲۵، به بررسی جایگاه تاریخی، مشروعیت سیاسی و عملکرد دولت ببرک کارمل میپردازد و دیدگاه متفاوتی از روایتهای رایج ارائه میکند. وی با اشاره به شرایط تاریخی افغانستان تأکید میکند که تا امروز هیچ نظامی در این کشور بهگونهی واقعی مشروعیت خود را مستقیماً از مردم نگرفته است و داوری دربارهی حکومتها باید در بستر زمان و شرایط داخلی و بینالمللی صورت گیرد.
به گفتهی او، پس از رویداد هفتم ثور، نظام جدید از سوی هر دو ابرقدرت وقت، ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی، به رسمیت شناخته شد. در همان مقطع، نورمحمد ترهکی بهعنوان رئیسجمهور و ببرک کارمل بهحیث معاون رئیسجمهور و معاون نخستوزیر، یعنی فرد شماره دوم کشور، تعیین گردید. این جایگاه نشان میداد که ببرک کارمل از همان آغاز، یکی از چهرههای اصلی قدرت در ساختار دولت تصویب شده بود، نه شخصی که بعدها صرفاً از بیرون تحمیل شده باشد.
پس از آنکه نورمحمد ترهکی بهدست حفیظالله امین به شکلی بسیار خشن و غیرانسانی کشته شد، فضای سیاسی کشور دچار بحران شدید گردید. هواداران ترهکی که جان خود را در خطر میدیدند، در جستوجوی فرد شماره دوم نظام برآمدند. آنان که از حاکمیت خشن و غیرقابل پیشبینی حفیظالله امین هراس داشتند، به مسکو رفتند و بار دیگر با ببرک کارمل تماس برقرار کرده و با او عهد و پیمان بستند تا رهبری نظام را بر عهده گیرد.
در آن زمان، جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان، هم در عرصهی ملکی و هم در ساختار نظامی، دارای شبکهها و سازمانهای مخفی نیرومند بود. افزون بر این، شماری از رهبران جناح خلق، از جمله اسلم وطنجار، گلابزوی و افراد دیگر، در خارج از کشور به اطراف ببرک کارمل گرد آمدند و از او حمایت کردند که این امر نشاندهندهی اجماع نسبی درونحزبی در برابر حفیظالله امین بود.
میر عصمتالله سادات تأکید میکند که ببرک کارمل شخصاً چندان موافق ورود قطعات نظامی شوروی به افغانستان نبود، اما شرایط داخلی و منطقهای بهشدت پیچیده شده بود. مداخلات گستردهی پاکستان، افزایش فعالیتهای تخریبی احزاب جهادی، ناامنی سراسری و فروپاشی نظم دولتی، رهبری وقت را در برابر واقعیتهای اجتنابناپذیر قرار داد. به همین دلیل، پس از ششم جدی و در حضور قوای شوروی، سکوت و پذیرش عملی این وضعیت بر رهبری تحمیل شد، نه آنکه صرفاً نتیجهی یک تصمیم ساده و از پیش طراحیشده باشد.
در آن مقطع، وضعیت داخلی کشور بهشدت بحرانی بود. سربازان بهصورت گسترده صفوف اردو را ترک میکردند. شمار نیروهای اردوی ملی به حدود چهل هزار تن کاهش یافته بود و پولیس نیز بیش از بیست تا بیستوپنج هزار نفر نیرو نداشت. این در حالی بود که دولت با جنگ داخلی، ناامنی و فشارهای بیرونی همزمان مواجه بود.
در پاسخ به این ادعا که دورهی حکومت ببرک کارمل کوتاه بوده است، میر عصمتالله سادات این نظر را نادرست میداند و یادآور میشود که ببرک کارمل شش سال کامل حکومت کرد؛ مدتی که طولانیترین دورهی رهبری در میان دولتهای خلقی و پرچمی به شمار میرود. به باور او، ببرک کارمل در میان اقوام مختلف افغانستان محبوبیت داشت و تلاش کرد توازن قومی و اجتماعی را حفظ کند.
از جمله اقدامات مهم دولت کارمل، آزادی هزاران زندانی سیاسی، بهشمول استاد عبدالرب رسول سیاف، لغو معافیت خدمت سربازی برای باشندگان مناطق جنوبی کشور، تغییر بیرق سرخ خلقی به بیرق سهرنگ ملی افغانستان و گماشتن سه وزیر غیرحزبی در کابینه بود. او همچنان یک فرد شیعهمذهب را بهعنوان نخستوزیر تعیین کرد که در تاریخ معاصر افغانستان اقدامی کمسابقه بهشمار میرفت.
در عرصهی نظامی، ببرک کارمل توجه ویژهای به توازن قومی در قوای مسلح داشت و شمار زیادی از کادرهای نظامی از اقوام اوزبیک و هزاره را در ساختار اردو و نیروهای امنیتی شامل ساخت. در پایان دورهی حاکمیت او، شمار قوای مسلح کشور به حدود چهارصد هزار تن رسید. وی به جنرال قادر دستور داده بود تا ترکیب اردو را بهگونهی متوازن و عادلانه تنظیم کند.
به گفتهی میر عصمتالله سادات، در دوران ببرک کارمل دستاوردهای قابل توجهی در زمینهی حقوق زنان، مبارزه با بیسوادی، رشد و گسترش معارف، ایجاد اتحادیههای گوناگون صنفی و فرهنگی و تأسیس نهادهای علمی، از جمله آکادمی علوم افغانستان، به دست آمد. او این دوره را یکی از بهترین مقاطع تاریخ معاصر افغانستان از نظر توجه به آموزش، حقوق اجتماعی و مشارکت اقوام مختلف در ساختار دولت میداند و تأکید میکند که قضاوت دربارهی ببرک کارمل باید بر اساس واقعیتهای تاریخی و شرایط زمانه صورت گیرد، نه صرفاً روایتهای سیاسی یکجانبه.



