شرق یا غرب؟ دید واقع نگرانه بر کدام است؟
بقلم : رزمنده
در تحول نظم های جهانی، افغانستان در پله ترازوی بازی های قدرت، سبک و سنگین نشده است. تنها نقش آن در شکست و یا ایجاد بندش در میان قدرت های بزرگ بوده است. در نگاۀ عام، شرق و غرب اصطلاحا به تقسیم بندی تفکر سیاسی و فرهنگی ای اطلاق می شود که در آن مرزبندهای جغرافیایی، چندان مطمح نظر نیست. یعنی هیچ عنصر جغرافیایی نمی تواند، بر مستدل بودن، اصطلاح شرق، دلالت کند. این تنها همگونی فرهنگی است که شرق را می سازد و یا اینکه غرب را از آن جدا می نماید.
شرق اصطلاح معمول بکار برده شده در برابر قدرت های آسیایی بوده است. اگرچه روسیه امروزی، در کمربند وسطی شرق و غرب و یا بهتر است بگوییم اروپا و آسیا واقع شده است و جز هردو حساب می شود، اما به لحاظ فرهنگی، مذهب ارتدوکس و تقابل همیشگی آن با تفکر لیبرال غربی، مرکز قدرت شرقی و نقطه ثقل قطب شرق، به حساب می آید. به همین سان چین امروز بیشتر یک چین محافظه کار از لحاظ فرهنگی است تا یک بخشی از فرهنگ سیاسی غرب که تلاش در جهت همگون سازی سایر جغرافیا دارد.
افغانستان امروز، تجربه هم بازی بودن با شرق و غرب را دارد و همواره در تحت سایه بازی های ژئوپولیتیکی میان شرق و غرب، میدان مناسبی بوده است. چون مواد سوخت ارزان و بدون هزینه که اصل علت تشنج و بی ثباتی در این کشور را نشان میدهد، از حمایت غرب در شرق و یا شرق در برابر غرب، منشا گرفته است. به این اساس، اگر یک ارزیابی بی طرفانه، مبتنی بر واقعیت های تاریخی و برآورد سیاست های قدرت های شرق و غرب داشته باشیم، باید به نکات اصلی و ماهیتی دوقطب شرق و غرب که بیشتر تقسیم بندی فرهنگی است و هردو در یک تنش دایمی به سر برده اند، داشته باشیم؛ باید مزیت ها و تفکر هردو قطب را بر شماریم.
اگرچه واژه شرق و غرب، محصول تفکر جنگ سرد است و در حالیکه دنیا به دو قطب متضاد فکری که در یک تضاد ایدیولوژی به سر می بردند، سر زبان ها افتاد؛ اما رویهمرفته، دنیا کماکان، در گروه این تفکر باقی مانده است. همین حالا که نظام بین الملل یک دوره گذار را به سمت پسا قطبی تجربه می کند، دوقطب نا مریی شرق و غرب، در دایره اصلی رقابت برای این تحول قرار دارند. اما چه خوب که یک سلسله مشترکات، مزیت ها و تناقضات فکری این قطب ها را در میدان افغانستان برشماریم که دست مایه ی آن، تحول کنونی است و وضعیت گذشته، حال و آینده افغانستان را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. پس این تفاوت ها قرار ذیل اند:
- همواره در نگاه شرق، ثبات و امنیت، حایز اهمیت بوده است و تقدم آن بر موارد دیگر کاملا مشهود. همین اقتدار گرایی دولتی معمول در قطب شرق، شاهد خوبی این مدعاست. در حالیکه غرب منفعت اقتصادی، بازی های استخباراتی را به اساس دکتورین بی ثبات کننده و مغشوش کنندۀ امنیت، در دستور کار قرار داده است. این کار در دکتورین غربی، به وسیله اجنداهای سیاسی و امنیتی، در قاعده بازی رقابت شرق با غرب از جانب غربی ها مدنظر بوده است؛
- شرق همواره با تندرویی مذهبی و عقیدتی مبارزه کرده و در جانب مقابل آن قرار داشته است. به استثنای مواردی همچون تعامل و جور آمد چین با طالبان و تفاهم ایران با گروه های تندرو مذهبی که در جهت عمق استراتیژیک ایران در خاورمیانه می جنگند، تلاش شرقی ها همواره بر ایجاد تماس با جریان های ملی، ایدیولوژیک چپ و میانه رو بوده است که خود نشان دهنده، تفاوت آشکار میان تفکر غربی و شرقی را نشان میدهند. در حالیکه غرب از تندرویی مذهبی، همواره در جهت برآورده ساختن اهداف استراتیژیک خود سود برده است؛
- نگاه شرق همواره بر ماهیت ناسیونالیستی و جریان های آزادی بخش که از دل بحران های سیاسی در جغرافیای آن بیرون آمده، بوده است. در حالیکه غرب از این حربه برای اجنداهای سیاسی خود سود برده است. مثلا جنگ افغانستان که ابتدا جنگ آزادبخش عنوان گرفته بود، عمدتا در جهت برآورده ساختن اهداف استراتیژیک غرب، محسوب می شود؛
- شرق همواره با اقتدار گرایی دولتی، اقتصاد اجتماعی، بر توسعه اقتصادی جغرافیای نزدیک آن علاقمند بوده است. اتحاد شوروی سابق، چین امروز از نمونه های خوبی این مدعاست. در حالیکه غرب با تحمیل نظریه های انسان کش نئولیبرالیسم غربی، قاتل انسان های فقیر و بی ثروت بوده است؛
- در نگاه شرقی ها ابتدا امنیت و بعدا توسعه اقتصادی، مدنظر بوده است. در حالیکه غربی ها برای کسب منافع اقتصادی خود، از هر حربه امنیتی برای امنیت زدایی استفاده می برند. جنگ تریاک در چین، تقویت گروه های تروریستی که بانی عمده قاچاق مواد مخدر در آسیا اند، قاچاقبران اسلحه همه در خدمت منافع غربی بوده اند، مثال های خوبی در این زمینه اند. در حالیکه نگاه مقابله جویانه شرق با این عناصر، در آمد این چنینی از مافیای مواد مخدر، اسلحه و انسان را تلاشی از جانب غرب برای امنیت زدایی شرق، نشان می دهد؛
- شرق امروز در تلاش نیست تا مدل خاصی سیاسی از رژیم ها و نظام های سیاسی را تحمیل جوامع پیرامونی شرقی کند، بل تلاش عمده ی آن، تامین امنیت، منطقه گرایی منفعت جویانه اقتصادی برای تمام منطقه، ایجاد کمربند مقابله با تهدیداتی است که می تواند منافع حیاتی تمام منطقه را با خطر مواجه سازد. در حالیکه غرب در سایه دکتورین نظم نوین جهانی، طرح خاورمیانه ای بزرگ، تحمیل ارزش های امریکایی و لیبرال، مفاهیمی بی معنای همچون حقوق بشر که خود ناقض عمده ی آن است، همواره بر تحمیل این افکار تقلا دارد؛
- از اینکه هر فعل و انفعال امنیتی در افغانستان بر وضعیت تمام منطقه تاثیر داشته است و این را تجربه گذشته نشان میدهد، بنا تلاش شرق در جهت امنیت گرایی منطقه ای است تا راهی برای بیرون رفت از معضل امنیت زدا، پیدا شود. در حالیکه برای غرب، امنیت و نا امنی در افغانستان، ارزش ثانوی دارد و در بسیاری موارد یک افغانستان نا امن، یک دستاورد بزرگ برای غرب حساب می شود؛
- شرق همواره بر کمربند محافظتی امنیتی پیرامون کشور های آسیایی فکر میکند، چون می داند که فقدان چنین کمربندی، در واقع تضمینی است برای تمام منطقه از شر اجنداهای امنیتی زدای غرب. در حالیکه تلاش غرب، شکستاندن این کمربند است که در نتیجه امنیت تمام منطقه شرقی به خطر بیافتد و منافع امنیتی غرب تامین شود؛
- نگاه غرب همواره بر افغانستان و کشور های پیرامونی آن، نگاه توام با تحقیر و کوچک بینی است. در حالیکه شرق، افغانستان و کشور های پیرامونی آن را جزو حیاتی ساحه جغرافیایی فرهنگ سیاسی و استراتیژیک حاکم بر منطقه می داند و تفاوتی میان افغانستان و سایر کشور های پیرامونی آن، قایل نیست.
استنتاج مسئله:
- تفاوت میان شرق و غرب را سیر تاریخی تعیین می کند. همانطوریکه تجارب تاریخی گذشته تفاوت های فاحشی را در نحوه بینش مردم شرق نسبت به غرب، شکل داده است، به همان اندازه، مسیر آینده ی کشور های شرقی در تحت سایه همین تجارب تاریخی، تعیین خواهد شد؛
- افغانستان قرن نوزده، بیست و بیست و یک، چندین تجربه حضور نظامی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی شرق و غرب را داشته است. این تجارب نشان میدهد که کدام حضور در جهت منافع بزرگ اقتصادی و امنیتی افغانستان، کارساز بوده است؟ در حالیکه نگاه بیشتر مردم به وجهه مخرب این حضور بوده است، اما دستاورد های نظام های سیاسی تحت حمایت شرق در افغانستان، نتایج مطلوب خوبی داشته اند که نمی توان از آنها انکار کرد؛
- هیچ گاه غرب نمی تواند از فرسنگ ها دور، به تضمین های امنیتی، رفای اقتصادی، امنیتی و سیاسی ما بپردازد. این کار در آینده نیز امکان برآورده ساختن اهداف استراتیژیک غربی را در افغانستان منتفی می سازد. در حالیکه شرق توسعه افغانستان را همواره در جهت منافع بزرگ اقتصادی خود می بیند و امنیت را مقدم بر آن شمارد؛
- نگاه ما باید بیشتر بر پوتانسیل موجود در منطقه( شرق) باشد. فرا منطقه تنها در مواقع بحرانی، امنیت زدایی می کنند که به هیچ صورت به نفع ما نیست. تنها قوت منطقه ای( شرقی) می تواند در جهت تامین امنیت، رفاه اقتصادی و آزادسازی افغانستان، مورد توجه قرار گیرد؛
- فرهنگ ما با شرق تفاوت چندانی ندارد. در حالیکه با غرب تضاد های عمیق فرهنگی داریم که امکان هرگونه سازش را به صورت استراتیژیک با آن، منتفی می سازد. تفاوت فرهنگ ها تا حدی مهم و کارساز است که می تواند به عنوان یک مانع عمده فراروی این تفاهم میان غرب و شرق، حساب شود.
صادق
درود به رزمنده عزیز! یقینا” به موضوع مهمی در این نوشته خود تماس گرفته اید. یقینا” اگر اجراات اتحاد شوروی متوفی را با اجراآت امریکا هنگام حضور و اشغال افغانستان در نظر بگیریم، سخن های شما بجا معلوم میشود. اما این نکته را از نظر دور نداشته باشید، که دولت شوروی متوفی سابقه یک دولت دارای آیدیا لوژی سوسیالستی با شعار انترناسیونالیزم پرو لیتری بود. در غیر آن فرقی بین اشغال روسیه و افغانستان و دیگر کشور های شرقی مثل ایران و امریکا در افغانستان وجود نخواهد داشت. مثال زنده آنرا شما در تخریب کاری ایران در زمان ریاست جمهوری استاد ربانی میتوانید به روشنی ببینید. ایران هفته وار به حزب وحدت دالر های زیادی را می ریخت تا امنیت افغانستانرا برهم بزند. در حالیکه دولت ربانی با دولت آخوندی ایران اشتراکات فرهنگی زیادی داشت. ولی این همسایه فارسی زبان ما تاکه توانست به تخریب دولت فارسی زبان افغانستان عمل نمود. دلیل عمده ان این بود که آخوند های ایران میدانستند که در صورت برقرار شدن دولت ربانی و مسعود، دور نمای روشنی به افغانستان ایجاد خواهد شد و در نتیجه آبادی افغانستانرا در قبال خواهد داشت. اما حالا ببینید در حالیکه طالبان ننگ اسلام و ننگ تاریخ میباشد با او همکاری میکند. بدلیل اینکه مطمئن است که تحت رهبری طالبان افغانستان عقبمانده و مهتاج ایران خواهد ماند.
دور از مسئله افغانستان غرب امتیازات بیشتری دارد که در نتیجه به نفع کشور ها در جهان خواهد بود. روسیه و ایران دولتهای دکتاتوری اند. در دولتهای دکتاتوری جز منفعت حلقه دیکتاتور چیز دیگری را در قبال نخواهد داشت. و از هر زاویه قابل رد و تردید اند. البته چین دارای فرهنگ خاص خود است و روی منافع خود لنگر می اندازد. شما میدانید چینائی ها از قدیم به نیروی خود و به فرهنگ خود بسته بوده و کدام نیروی خیالی مثل الله و یا خدا را نمی شناسند. در حالیکه در ایران و پاکستان الله است که یار و مددگار دکتاتوران و ظالمان می باشد. از یاد نخواهد برد که رونسانس غرب چراغ روشن و امید بخش به تمام بشریت می باشد.
یک چیز ثابت میباشد و ان اینکه هیچ کشور خارجی ای دوست و یاور افغانستان نبوده و نخواهد بود. تکیه به شرق و یا تکیه به غرب از اشتباهات نا بخشودنی رهبری افغانستان میباشد. متوجه هستید که احمد شاه مسعود ابرمرد میخواست که بر بازوان مردم افغانستان تکیه داشته باشد اگر رابطه با غرب و یا شرق را میخواست رابطه مساوی الحقوق و احترام متقابل را میخواست. به همین دلیل تروریسم بین المللی در پی نابودی او شد و با مصرف ملیاردها دالر و قربانی چند هزار از هموطنان خود میراث داران فکر و نظر این ابر مرد را با هزاران تفتین و تطمیع و نیرنگ بی آبرو و بی اعتبار ساخت یعنی زمینه را بخاطر آوردن نوکران وطنفروش خود مثل طالبان مساعد ساخت. حالا بنظر من اگر علی خامنه ای و یا پوتین به این اجیران امریکا سرخمی و زاری میکنند. یک سرخمی بی فایده خواهد بود.
فکر و تجه شما به افغانستان آقای رزمده قابل تحسین میباشد.