خبر و دیدگاه

یادی از دو قهرمان کوهدامن

چارلز میسون(۱)

برگردان: لعل زاد

لندن، ۱۶ مارچ ۲۰۲۳

 

تقریبا هر صاحبخانه استالیف باغ های میوه و بی میوه خود را دارد. در بیشتر آنها یک برج است که با پخته شدن میوه ها، خانواده ها به آنها می آیند و خانه های خود در شهر را می بندند. این مردم تاجیک ها اند… علاوه بر شهر استالیف، روستاهای مجاور گوداره، پرگنه، شونکی، خواجه حسن، مله، حسن کچه و شوراور شامل تعلق استالیف اند. شهر و روستاها در مجموع شامل سه هزار خانه بوده و جمعیتی بین پانزده تا هجده هزار نفر را شامل تعلق می سازد. عواید آن چهل هزار روپیه است و امسال عبدالله خان سردار اچکزی از آن بهره مند شد. بخش بزرگی جمعیت شهر از طبقه بافندگان اند و مقادیر پارچه های درشت، لونگی ها و سوسی تولید نموده و تجارت با ترکستان انجام می گیرد. 

 

در طول سال های هرج و مرج که مشخصه سقوط شاهان سدوزی بود، برخی افراد بدنام در میان شهروندان شورشی استالیف پیدا شدند. قابل توجه ترین آنها محمد شاه خان، یک بافنده ساده که یک روز صبح برمی خیزد و تصور می کند که قرار است پادشاه دهلی شود. او با چنگ زدن به تفنگ خود، خانه خود را تنها ترک می کند؛ بالای دو سه نفر اولی که در راه می بیند، فیر می کند تا نشان دهد که کاملا جدی است و راه کابل را در پیش می گیرد. پیش از رسیدن به فرزه، چند نفر به او یکجا می شوند و سپس جمعیت زیادی با او یکجا می شوند. او در راس چهار، پنج هزار نفر وارد کابل می شود. دربار شاه محمود در پشاور است و شاهزاده سلطان علی حاکم کابل، برای حفظ بالاحصار با مشکل مواجه شده و مجبور می شود که شهر را در اختیار بافندگان بگذارد. شاهزاده عباس از حبس بیرون شده و ادعای سلطنت می کند. از آنجا که اندیشه های محمد شاه خان بسیار فراتر از کابل بود، او از نظرات شاهزاده در آنجا حمایت نموده و تفاهم در بین آن ها ایجاد می شود. بافنده افراد خود را در محله های ساکنان شهر در طول زمستان جا داده و محله شیعه چنداول را به امید پرداخت غرامت توسط غلام خانه و سپس حاکمیت پشاور، در اختیار خود می گیرد. 

 

در بهار سردار محمد عظیم خان مامور می شود تا شهر را از آفت آن ها پاکسازی کند. او با تعداد زیاد نیروها وارد کابل شده و برخی جنگ های سخت به وقوع می پیوندد. محمد شاه خان کشته شده و شاهزاده عباس دوباره به زندان خود منتقل می شود. 

 

در این اواخر، شخصی بنام بلند خان در منطقه ایستاده شده و شخصیت مهمی می شود. او در اول مانند بافنده، شروع به دزدی نموده و چنان مشهور می شود که سراسر محله های همجوار را وحشت فرا می گیرد. او قلعه ای را بر فراز استالیف بنا می کند که کاملا مشرف بر شهر و تعلق های آن است. او در اثر التماس دوست محمد خان خدمات مهمی به او انجام می دهد؛ اما متعاقبا توسط او دستگیر و به دستور او کشته می شود. دوست محمد خان خدمات آن ها را تصدیق می کند؛ اما می گوید، او به خاطر خدماتی که انجام داده بود کشته نمی شد، بلکه به خاطر خیانتی که در فکرش بود، کشته شد!

—————————————————————————–

(۱). چارلز میسون. گزارش سفرهای افغانستان و پنجاب و قلات. ج ۳، ص ۱۲۲ – ۱۲۴. لندن، ۱۸۴۴.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا