بنای جنگ و آدمکشی ها در عالم خلقت را نسبت میدهند به قتل هابیل توسط …
در این مقاله:
چین با قطعهی صاف خود چال میرود.
احمدِمسعود و مقاومت را تقویت کنیم که همین راه
پیروزیست.
پوتین بی عقل و پشیمان نیست.
جهان مدرن در گرداب های مرگ مدرن.
بنای جنگ و آدمکشی ها در عالم خلقت را نسبت میدهند به قتل هابیل توسط قابیل. ولی بنای ویرانگری های بشری پسا هابیل را کسی نه میداند. آن چه را کهننگاران اساطیری و راویان در گذشته به ما روایت کرده و به جا مانده اند، مینمایانند که اگر آن گستردهگی وحشت آدم کشی ها بخش اساسی تشکل های اجتماعات انسانی را بار آورده بودند، عوامل گونهگونی مسببن جنگ هایی بوده اند که انسان امروز نه بانی آن بل میراثدار این پدیدهی شوم است. اختلافیترین دیدگاه ها نسبت به تعیین تکلیف مشخص جنگ های تاریخی، مذهبی، سرزمینی، جهانگشایی به نام های گونهگونی مسیر میدهند ما که هر قدر در ژرفا و پهنای تاریخ و در عمق فاصله های تمدنی و گذار از مراحل ابتدایی تا تکامل یافتهترین نوع جنگ ها گامگذاریم، هنوزم به عمق دریافت معلومات نسبت به تاریخ بروز این دیدهی زشت نه میشویم. آیه های آسمانی از گذشته های جنگ در جهان پیشا اسلام هم ما را خبر میدهد. قصه های اصحاب اخدود، اصحاب کهف، اصحاب فیل و ده مورد دیگر در این روایات بر اذهان ما تزریق میکنند که خبرهایی بوده اند در دوران های انسانهای پیشا بودن ما در روی زمین. اهداف و خواسته های اولیه ها مثلاً انسان های اولیه که در قبایل وحشی زندهگی داشتند و درندهخو بودند هرگز توسعهی اراضی بیان نه شده اند. بل همه دریدن ها و کشتار های انسان برای قاپیدن های مایحتاج اولیهی خوراکی بوده. دوران رشد فکری و بلاغتی انسان از انسان های جنگجوی وحشی ساکن در جنگل های جهان تا امروزهیی که ما در جهان به سر میبریم اثرات مثبتی را هم در گذار از کذرگاه های وحشت به سوی مدنیت داشته اند. انسان های برهنه، نیمه برهنه خوابیده در انبوه جنگل ها، پی نهبرده به ارزش های انسانی، در اندیشهی زنده ماندن و کشتن دیگری برای زنده ماندن خود یا تصاحب منابع تغذیه برای خود دوره های اولیه وقتی به رشد طبیعی رسیدند، آهسته آهسته به ارزش های انسانی اندیشیدند. اما همزمان این رشد، حس حرص و آز هم بیشتر از همه چیز در وجود شان رشد کرد. وقتی انسان ها از حالت انجماد جنگل نشینی و وحشیگری ها به سوی صلابت فکری گام گذاردند، به تناسب تکانه های بالندهگی، حس قدرت طلبی و آهسته آهسته هم زمینگستری بر ایشان غلبه کرده و تا انسان به خود آمد، بی وداع با جهان وحشت و نو رسیده به دنیای مکنت، دید که به جای بهینه های زندهگی همان بدگنانه های زندهگی را با خود حمل کرد. حمل آن ها چندان نا ممکن هم نه بودند. چون همهی این بدبختی ها بخشی از فطرت کسبی شان شده بود. اما در بزنگاه های رسیدن در عروج از وحشت به عزت به موازات نابخردی هایش خردگرایی هایی هم از خود تبارز داد که میانهی دیروز جنگلیاش با گذار به جامعهیی بودناش را به وجود آورد و قصد کرد تا آهنگ وداع از برخی عادت های گذشته را زمزمه کند. از جنگل ها به سوی آبادی سازی گام گذاشت و در هر مرحلهی تاریخ خود را رساند و به آن وفق داد. قدرت طلبی و انحصار و زورگویی ها را هرگز کنار نهگذاشت و تا امروزه ادامه داد. پسا شکل گیری دوره های تاریخی بود که مسیر های اساسی رهنوردی گزیده شدند و هر مرحله هم مزیت هایش را داشت و هم بدی هایش را. سوگمندانه که بیشترین بدی ها هم از همین انسان بر ضد انسان دیگری کار گرفته میشدند. استثمار، بردهداری، ایجاد شکاف های طبقاتی حاکم و محکوم و ظالم و مظلوم، بهرهکشی های جنسی، کارگری، بازرگانی انسان فروشی همه و همه مواردی بودند که انسان های اولیهی تاریخ ساز از خود میراث بداندیشانه گذاشتند. بیرحمی، قساوت، بی ارزشی خون انسان، انسان ها را به نام گلادیاتور با هم جنگانیدن و کشتن یکی توسط دیگری برای سرگرمی حکام مستبد و ظالم و ده ها گونه روا داشتن ظلم و تعدی بالای انسان ناتوان توس انسان نما های با قدرت. بقای ظالمان در آن بود تا دگر را چارهیی برای گردش روزگاران و داد و ستد بیابند. با عبور از مراحل مختلف زمینهی ساختار داد و ستد های پولی را مهیا ساخت و به شدت در تقویت شان کار کرد، این جا بود که طبقات حاکم و محکوم پیدا شدند. محکومین همان طبقات محروم و برده ها و حاکم همان هایی که هوشیارتر از برده ها بودند و شاید اجداد شان در زندهگی های جنگلی هم از قدرت مندان جنگل بودند. و آنی که برده ماند، پدرانش هم در دوران اولیهی حیات ناتوان و ناکارا بودند که فرزندان شان رنج بیغیرتی پدران را میکشیدند. بشر تاریخ بسیار دردناکی از دوران برده داری های خودش دارد و ظلمی که بالای نسل برده ها روان بود. اما انسان های دوره های مختلف تاریخی تا قرون وسطا تنها همان ظلم بر همنوع شان را نداشتند. بل نشانه های بارزی از کسب افکار و اندیشه های انسانی و رشد عقلانیت را هم از خود تبارز دادند. ما در کشفیات امروزهی جهانی و دستیابی هر روز از یک تمدن نهفته در دل زمین را آگاه میشویم. عظمت این تمدن های متروکهی مدفون در زیر زمین از کلان شهر ها گرفته. تا سلسله های تاریخی زیر آبی ها و زیرزمینی ها تا گنجینه های حیرتانگیزی مییابیم که بشر امروز با همه امکانات اش یک بخشی از آن ها را به وجود آورده نه میتواند. من در حیرتم اگر این تمدن های فکری زیر زمین شده از افکار در حال توسعهی نسل های اولیهی بشریت نه میبودند، بشر امروز به نسل فردایش چه ارمغانی داشت…؟
بشر مدرن تمام انداز های ساختهی خود را برای نابودی خودش مهیا کرده و از بم های اتم تا لشکر کشی های میلیونی برای کشتار همنوعان شان کاربرده است. انسان امروز در سده ها و هزاره های بعدی هیچ ارمغانی جزء به جا گذاشتن ابزار های کشتار جمعی ارمغان دیگری نه داشته و شرمندهگی بیش نه خواهد داشت. این تمدن های در حال گذر هرگز نه توانستند پیام نکویی برای تأمین امنیت روانی و فیزیکی مردمان جهان حتا در پیشرفتهترین کشور ها داشته باشند. بل نغاره های مرگ آفرینی بدون کاربرد قوای میلیونی زمینی و نیروی وحشت آفرین در خوابگاه های شان هم نواخته میشوند، آن هم به گونهی عصری و با اشارهی انگشتان سردستان و فشار دکمه های تباهی.
ما تا اینجا دست آورد بزرگی از علم و معرفت انسانی برای بقای انسانی نه داریم. این مباحث را فلاسفه های پیشین در تعریف جایگاه ( شایستهی ) فلسفهی فهم و درک و دانش داده اند. ابنِ سینا وقتی تعریفی از دانش میداد، ترتیب متفاوتِ هستی موجودات را برجسته میساخت. همین تفاوت ها حالا در وجود انسان امروزه با سایر موجودات هستی در جهان وجود دارند. یعنی هیچ دنیایی غیر از دنیای انسانی آنقدر وحشت نیافریده و برای خودش مشکل ساز نه بوده. حتا جهان وحش و درنده خو ها. موقعیت لرزان امروزهی جهان برای رفتن سوی نابودی چیزی نیست جزء همان تفاوت هستی موجودی به نام انسان که هی وحشیانه وحشت میآفریند. گرهگاه اصلی این تَوَحُش نزد اربابان قدرت است و منابع اجرایی آنها هم همین انسان های روی زمین با تفاوت مختلفِ تابعیت از هر جغرافیایی که هستند، برای قلدران جنگ آفرین هرگز معنا ندارد که فلاسفه استفادهی درست از دانش ها را چهگونه توصیه کرده اند.
ججنگ اوکرائین، پسا جنگ های ویرانگر افغانستان، عراق، سوریه، لبنان، لیبیا و دگر کشور و فروپاشاندن نظام ها و شیرازه های انسانی، حقوقی، مدنی و شهروندی در هر سوی جهان نمایش مضحکی از باور به داشتن اقتدار ویرانگر نظامی ابر قدرت هاست که مهار شدنی نیست. تفاوتی میان جنگ آوران و جنک افروزان فقط در نامی است که ( دفاع خودی ) میخوانندش. هر دو سوی خط های نبرد خود را ذیحق شمرده، تا میتوانند میکُشند و کُشته میدهند. در میان آن همه کشته شدهگان هر دو طرف، هیچ مقامی یا نزدیکان یا فرزندان شان کشته نه میشوند. مگر به تصادف ها. جهانیان در معرفت خود یا درک از معرفت و بحث خودشناسی هرکسی خود را برازنده از دیگری میدانند. آنانی که صاحبان قدرت اند بیشتر از همه خود ها را مالکان نفس های مردم و سرزمین ها میدانند. اما هدف شان همانا تاراج و یغماگری منابع کشور های دگر و مردمان دگر است. حالا اگر کشوری توان دفاع از خود را داشته باشد و رهبران خردگرا و مردم دوست و وطندوست آن کشور ها یا مردم را رهبری کنند که بهتر و گر نه که رهبران دزد و فاسد و فاسق و فجوری مانند دوره های جمهوریت های دو دهه و اندی پسین افغانستان داشته باشند پس دگر چه انتظاری از آنان مثلاً کرزی، غنی و عبدالله و همه ۹۵ فیصد زیر مجموعه های ساختاری و تحت رهبری آنان داشته میتوانیم؟ هیچ. فقط حالت فروپاشی یک ساعتهی یک کشور با تمام زیرساخت ها و رو ساخت های آن به دست آنان و سپردن قدرت به گروه های تروریستی هم باور و همنکاه و همصنف شان در سازمان های جاسوسی و استخباراتی جهان. اوکرائین به هیچ وجه حالت بهتر از ما نه دارد و زلنسکی برای هیچ ساختن ملت و کشور خود به نفع دیگران ایستاده است. افشای گفته های انگلا مرکل برای گویا فریب پوتین در کمایی کردن زمان آماده سازی ساز و برگ جنگی اوکرائین توسط اروپا و امریکا اگر راست هم باشد، نا دیده انگاری موقعیت گیری های ماسکو و دراکیت پوتین کاملاً اشتباه است. حقیر در یکی از مقالات خود پوتین را زهر خاموش و کشنده برای امریکا خطاب کرده بودم که هنوزم به همان حرفم ایستاده ام. گیریم که مرکل چنان یک ترفندی را بر پوتین زده باشد. پرسش اینجاست که مرکل پس از بازنشسته شدن و در بحبوحهی داغ جنگ اوکرائین جه نیازی داشت تا بگوید که پوتین با کسی شوخی ندارد و هر چه میگوید، انجام میدهد. پس معلوم است که جهان جنگ افروز در اروپا و غرب و آمریکا بیشتر قلدری دارد تا آسیا و شرق و جنوب آسیا. اوکرائین بستر طبیعی یا طبیعی ساخته شدهی اراضی اتحاد جماهیر شوروی سابق و بعد مستقل گونه اما باز هم بخشی از محیط قابل دسترس به ماسکو است. هیچ کشوری آرزو نه دارد تا اجازه دهد دگران از کیلومتر ها دور بیایند و به نوعی ایجاد خطر در حریم زمینی یا فضایی یی توسل جویند که دسترسی آسان به کشورش را داشته باشند. آن هم کشوری مانند روسیه که حالا دگر روسیهی زمان گرباچف و یالتسین دو خاین به وطن خود نیست. پسا فروپاشاندن نظام جمهوری در افغانستان و سپردن قدرت به. بزرگترین نیروی تروریستی جهان و ایجاد یک نظام دولتی تروریستی توسط آمریکا و متحدانش در افغانستان، روسیه چنان خواب برده نه بود که نداند، هدف خیز بعدی آمپریالیسم کجاست؟ پوتین، ارتش روس و دستگاه KGB با چنان آگاهی های پیشدرآمد ضد حملهی پیشا حمله به خود و کشور شان و حریم کشورهای مشترکالمنافع را ترتیب دادند. در نتیجهی این حملهی غافلگیر برای آمریکا و ناتو و قابل پیشبینی به کارشناسان نظامی سیاسی هر دو بخش و جهان بود که برنامه های تردستی آمریکا و متحدانش نابود شدند. در نتیجه علاوه بر ویرانی کامل اوکرائین و تلفات و خسارات و آواره شدن میلیون ها اوکرائینی به اروپا، تورم شدید اقتصادی، سردرگمی های مختلف میان مردم اروپا، بیباوری های مردم نسبت به تصامیم رهبری ناتو و اروپا، هراس از بن بست های تجارتی به خصوص گاز مایع، آذوقهی مورد نیاز روزمرهی میلیون هاذاروپایی هم سر کشیدند که ما پیشا درگیری ها و پیشا این مقاله بار ها به آن تأکید داشتیم. در این میان همه کشور های منطقه و جهان و دخیل موضوع هرگونه آمادهگی ها را داشتند. اما سمت. و سوی مشخصی برای حمایت از این یا آن طرف نه بود و نیست. درازای جنگ حالا اروپا را چنان گیچ ساخته است که ما دیدیم بر خلاف استقبال گرم مردم از اوایل ورود آوارهگان اوکرائینی، در طی تظاهرات به اوکراینی ها توهین و دشنام صادر کرده و با خطاب کردن نازی ها کشور ما را ترک کنید علیه مردم عادی اوکرائین هم قرار گرفتند و گزارش ها اسفباری از سوء استفاده های گستردهی جنسی حتا نوع بردهداری و بهره برداری گوناگون از زنان و دختران اوکرائینی منتشر شدند. اروپایی که بهترین مقصد مهاجرت جهان بود و انصافاً مردم و دولت های آن بیشترین حمایت را از مهاجران بدون تبعیض داشتند، در حالت خروج از کنترل است. دیدیم که مهاجر ستیزی به حد اعلا رسیده و حتا اقدام های مخفیانه به سقوط نظام در آلمان هم گرفته شده بودند. شاید این روال در همه کشور های اروپایی ریشه تنیده باشد که از همینجا به اراکین نظامی سیاسیش اروپا اخطار هوشیار باشید را میدهیم تا هم کشورهای شان و هم اتحادیهی اروپا را از فروپاشی نجات دهند. منفعت کامل این جنگ را فقط آمریکا بُرد که نه مهاجر چندانی از اوکرائین پذیرفت و نه مصرفی به دوش گرفت و نه آسیب چندانی دید، بیشتر اما سلاح و تجهیزات فروخت و همه مرزهای اروپا از جمله آلمان را به خطر مواجه کرد.
چین در این میانه میخواهد به قول معروف با برگهی صافِ خود چال برود و چیزی را دریابد. حکام چین در بخش استخبارات بیشترین سرمایهگذاری های تکنوژیکی کرده و برای کم هزینه بودن مصارف استخباراتی یک نوع اجنت پروری به ظاهر داوطلبانه اما در پنهان جابرانه را بالای مردم خود قبولانده اند. هر جینایی در هرگوشهیی از جهان به هر نام و عنوانی که زندهگی دارد، اجنت درجه اول برای جمع آوری اطلاعات است. تا سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ این اطلاعات به گونهی مرموزی تا ۹۰ فیصد توسط زنان و دختران چینایی و ایجاد بازار ها فحشا و فساد زیر نام هتل داری ها، کلپ های ورزشی و ماساژ و انواع دیگر ترفندهای استخباراتی مختص به زنان و دختران چینایی از اتباع بیگانه در داخل و خارج چین جمع آوری میشدند، بدون آن که دولت های چین به اتباع خود بابت انجام این کار ها هزینهی بپردازد. تقویت برنامه های تبلیغاتی وطن دوستی و هر چیز و هر کار نیک برای چین توسط دستگاه های خاص دولتی مردم را احساس برانگیزی میدادند. از سال ۲۰۱۰ وقتی همجنسگرایی ها در اوج خود رسید، چین هم برنامهی استفاده از دختران بالغ و پسر بچه های جوان را شامل برنامه های استخباراتی از طریق بهرهبرداری یا بهرهدهی همجنسی شامل کرد. کسانی که به امور استخباراتی آگاهی داشتند و دارند این موارد را حتا در آغاز حکومت مؤقت در افغانستان هم دیدهبانی کرده اند، ما به یاد داریم که سال ۲۰۱۴ باری در یکی از بلاکدهای شخصی در پروان دوم حوزهی چهارم امنیتی پلیس. دو زن و یک مرد چینایی و دو جوان افغانستانی معاشقه هایی داشتند و پسا آن که محفل عیاشی ختم شده بود دو جوان افغانستانی و یک مرد و یک زن چینایی کشته شده بودند. دلیل را اگر بعد ها سازمان های کشفی یافته باشند اما همرسانی نه کردند. حالا معلوم نیست که آن زن دوم چینایی کجا شد؟ به همینگونه در داخل چین هم بیشترین استخدام شده گان پسران و دختران اویغوری بودند که به سازمان های جاسوسی چین کار میکردند. ما از ورای نشرات مختلف گاه و بیگاه خبر شده ایم که در آمریکا گروهی از محصلین چنیایی را به ظن جاسوسی گرفتار کردند. آن چه در ماه گذشته نسبت به اتباع چینی در افغانستان اتفاق افتاد، چیزی نه بود بسیار خاص. چین نه توانست در افغانستان روش جمعآوری اطلاعات از راه فحشا را مدیریت کند و برای اینکار هزینهیی هم در نظر نه داشته است. پژوهشگران عرصهی استخبارات میدانند که چین به بسیار سادهگی پول مصرف نه میکند. جاسوسان چینایی حتا در برخی موارد بالای قربانی ها مصارف را انجام میدهند. کسب اطلاعات از راه فحاشی و فرستادن افراد زنانه به افغانستان با استقرار دادن حکومت طالبانی تروریستی به حمایت مستقیم چین، ضربهی بود برای خبر چینی های چینایی. دست نیافتن ابتکار عمل کسب اطلاعات جاسوسی از طریق فحشا و هزینه نه کردن نقدینه های برای این منظور و نا توانی یکی از کارداران سفارت چین در افغانستان سبب شده که ISI و CIA متوجه نقطهی ضعف شده و به مزدوران امارتی شان دستور اخراج کارمند چینایی را بدهند. من به عنوان یک رهرو کوچک عرصهی سیاست و امنیت به این باورم که چین با آن کاردار بختبرگشته اش غیر از مرگ چیزی نه داده است. چین هم از طرفداران پر و پا قرص فروپاشی در کشور ما بود و هیچ برنامهی کامل تمام کرده در طی بیست سال وعده به افغانستان نه داشت. هیچ کمک ملموسی هم به افغانستان نه کرد. اما افغانستان مارکیت بزرگی برای رونق تجارت چینی در یک گوشهیی از آسیای جنوبی و نقطهی تقاطع ابریشمی جهان مبدل گشت. کسب اطلاعات از قربانیان به شدت محروم مناسبات جنسی برای شکارچی های چینایی بسیار سهل و ساده بود. یکی از خبرهگی های جواسیس چینایی آن بود که مکان های بود و باش شان را حتا هنگام حضور در آنجا هم از بیرون قفل هایی میانداختند تا هر کسی ظنی یا گمانی داشته باشد، درب ها را بسته پندارد. اما فراخوانی چینایی باقی مانده از افغانستان در پی گویا حمله به منافع چین و چینایی در افغانستان به هیچ عنوان معنای خروج چین از بازی سیاست و تجارت افغانستان نیست. به هر رو، مردم افغانستان در یک بازی بزرگ ویرانگری های غرب قراردارند که صفحهی جدیدی از آن با رهایی کرزی خاین از حبس خانهگی و انجام سفرهای معنا دار آن به امارات و ترکیه و حالا اروپا باز شده است. همه میدانیم که نتیجهی این سفر ها و این دوره گردی ها هرچه باشد، منفعتی فقط برای پشتون سیاسی دارد و بس. بحث مصروف سازی مردم و حتا روشننگر های ما در بازی با کلمات و واژه های سنتی یا مذهبی یا تغییر نام های استان ها و شهرستان ها فقط رهگم کردن اذهان مردم از اصل ماجراهایی است که برای در بند کشیدن بیشتر مردم ما طرح شده اند. تغییر نام شهر چاریکار به نام ابوحنیفه ایجاب بحث بسیار عالمانه و گروهی را میکرد. اما دیدیم که بیشترین های ما به فروعات رو زمینهیی مصروف شدیم و در فکر بادرنگ و بولانی و کباب و مرچ و شوربا و کوفتهی گنجشک آن شدیم. چه آستان فریب خوردیم و حالا. از مردم عام چه گِلایه داشته باشیم؟ کشور مکمل تحت اشغال، همه چیز از پشتون و به نام پشتون. صلاحیت، قدرت، ثروت، سفر های خارجی. مصئونیت های بین المللی از تعقیب رهبری طالبان، سرازیر شدن کمک ها بیشمار پیدا و پنهان برای طالبان تروریست، زنجیر بستن زولانه کردن، کشتن و بستن مردم، ویرانگری و آتش زدن ها سرزمین های شمالی و شمال افغانستان و ساحات فارسی گویان و ازبیکان و ترکمنان همه به دست پاکستان و پاکستانی و خیبری و خیبرپښتونخواهی و طالبان گویا افغانستانی پشتون تبار و اخیراً ملاقات های گماشته غرب با رهبری طالبان و سفرهای شان به خیبر پښتونخواه. هراس جلوگیری از قدرت گرفتن جبههی مقاومت ملی مردم افغانستان در شمالی بزرگ و پنجشیر و اندراب ها و بدخشان و تخار و همه سنگرگاه های مقاومت توسط آمریکا و انگلیس و ژاندارم شان در منطقه همه و همه از ما میطلبد تا پیش از همه مقاومت را یاری کنیم و از احمدِمسعود و یاران حقیقی اش حمایت کنیم و از او بخواهیم که از چهار اطراف خود آگاه باشد و برای بسیج بهتر و بیشتر نیروهای مقاومت و پاکسازی جبهه از مردمان خاین دیروز اقدام کند. مقاومت به لطف خدا دیر یا زود پیروز میشود و ما نه باید خود را برای تقبیح تغییر نام ها به مجادله بیاندازیم بلکه عمق و پهنای پنهان این اقدامات را بسنجیم و برای مقابله با آن ها آماده باشیم تا مقاومت روزی مانند سیل خروشان سر بکشد و هر خار و خسی را از وطن بردارد و به مکان های اصلی اش برگرداند. انشاءالله