کشته شدن الظواهری و فصل تازۀ بحران در افغانستان
در هفتۀ گذشته یک طیارۀ بدون سرنشین خانه ای را در منطقۀ شیرپور کابل مورد حمله قرار داد که بعدها آشکار گرديد که این حمله از سوی یک طیارۀ بدون سرنشین امريکايی صورت گرفته و در نتیجۀ آن ایمن الظواهری رهبر القاعده کشته شد. این حمله خاطرۀ حمله بر هیبت آباد پاکستان را در سال ۲۰۱۱ از سوی طیاره های بدون سرنشین امريکايی را در خاطره ها تداعی کرد که اسامه رهبر القاعده را در نزدیک یک پایگاۀ نظامی در هبت آباد پاکستان هدف قرار داد. در آن حمله دو طیارۀ امریکایی شرکت داشت که از ننگرهار افغانستان به پرواز درآمده بودند. آن حمله الظواهری را به مرد شماره یک القاعده بدل کرد و طی ده سال نیرو های امریکایی را در افغانستان و سوریه و عراق به چالش کشید. القاعده که به عربی به نام «قاعدة الجهاد» نیز شناخته می شود؛ متشکل از شبه نظامیان سنی چندملیتی است که از جهادگرایان سلفی تشکیل شدهاست. این شبکه در ۱۹۸۸ میلادی توسط اسامه بن لادن، عبدالله عزام و چندین داوطلب عرب دیگر طی جنگ شوروی در افغانستان تأسیس شد. بعد از کشته شدن عزام در پشاور با همکاری آی اس آی اسامه گردانندۀ اصلی این گروه شد. حال دیده شود که چه کسی رهبری القاعده را به عهده خواهد گرفت و کشتی شکستۀ این گروه را به ساحل نجات خواهد برد و یا خیر.
جدا از اینکه امریکا در همکاری با چه کسی و کدام جناح و گروه و کشوری موفق به ترور الظواهری گردید؛ حال پرسش بنیادی این است که کشته شدن الظواهری بر سرنوشت این گروه و سایر گروه های تروریستی و بالاخره سرنوشت صلح و جنگ در افغانستان چه اثری خواهد داشت. در کنار این پرسش های دیگری نیز در افکار مردم تداعی می شود که چگونه شده و چه علل و عواملی دست به دست هم داد تا امريکا پس از ۲۰ سال جنگ ناکام در افغانستان و ده سال بعد از کشته شدن اسامه تصمیم کشتن الظواهری را گرفت. در حاليکه آمریکا می توانست سال ها پیش الظواهری و سراج الدین حقانی و سایر تروریستان را هدف قرار میداد؛ اما برعکس آمریکا شاخۀ القاعده را در سوریه یعنی ” جبهۀ النصره” را در برابر بشار اسد تمویل و تجهیز کرد و از کشتن الظواهری طفره رفت. در یک نگاه گفته می توان که علت نشانه گرفتن الظواهری پایان یافتن ماموریت او بود. به گواهی کتاب “جنگ اشباح” زمانيکه مسعود در نتیجۀ گفت و گو ها با مقام های آمریکایی از جمله خلیل زاد تحت پروژۀ جمع آوری ستنگر برای مبارزه با القاعده به توافق هایی رسید. اسامه در قسمت هايی از سروبی در تیررس افراد مسعود قرار گرفته می توانست؛ اما زمانيکه امريکايی ها به مسعود گفتند؛ در عملیات نباید اسامه کشته شود؛ مسعود با این رویکرد آمریکایی ها مشکوک گرديد و تصمیم خود را تغییر داد. داستان کشته شدن الظواهری هم شامل چنین سناریوها است. البته اینکه در همکاری با چه کسی و گروه و کشوری به هدف دست یابی به امتیاز، الظواهری شکار پهپادهای آمریکایی شده است. این گوشه ای از ماجرا است که هر از گاهی استفاده جویان و دلال های سیاسی را وادار به گرفتن حق سکوت از ماجراجویان تاریخ وامیدارد. در این تردیدی نیست که آمریکا الظواهری را در همکاری اطلاعاتی با آی اس آی و نظامیان پاکستان و شبکهٔ حقانی از بین برده است و هر کدام در برابر آن امتیاز هایی بدست آورده و یا خواهند آورد. چنین فرصت ها و زمینه برای بهره برداری ها از قبل هم موجود بود و اکنون به آن جامه عمل پوشانده شد. پاکستان در سال ۲۰۰۱ نیز شماری اعضای القاعده به شمول خالد شیخ را به آمریکا فروخت. پس از آن اعضای دیگر آن به شمول رمزی یوسف و سیف العدل به ایران فرار کردند که بیشتر شان زندانی در آنجا زندانی شدند.
پسانتر در سال ۲۰۱۱ ایران و القاعده در موافقت با یکدیگر اقدام به تبادل زندانیانشان کردند که منجر به آزادی چندین نفر از اعضای ارشد القاعده از جمله حمزه پسر بن لادن در برابر آزادی دیپلمات ایرانی ربودهشده در سال ۲۰۰۸ در پاکستان شد. چند سال بعد در سال ۲۰۱۵ تبادل دیگری بین تهران و القاعده صورت گرفت که شامل آزادی یک دیپلمات ایرانی بود که در سال ۲۰۱۳ توسط شاخه القاعده در یمن ربوده شده بود. مبادله دومی توضیح میدهد که چرا برخی از رهبران القاعده توانستهاند آزادانه در ایران زندگی کنند. همانطور که نیویورک تایمز و سایر رسانهها گزارش دادند، تبادل زندانیان در سال ۲۰۱۵ شامل آزادی پنج «عضو ارشد» القاعده از جمله سه مصری (سیف العدل، ابومحمد المصری و ابوالخیر المصری) و دو اردنی (ابوالقاسم و ساری شهاب) از بازداشت ایران در برابر آزادی دیپلمات ایرانی در یمن بود. گفتنی است که سیف العدل مهم ترین گزینۀ جانشینی الظواهری از سوی پلیس فدرال آمریکا در ارتباط با بمب گذاری ۷ آگوست ۱۹۹۸ در سفارتهای آمریکا در دارالسلامِ تانزانیا و نایروبی کنیا تحت تعقیب است. شگفت آور اینکه پاکستان با وجود فریب های شاخدار اش در مبارزه با تروریزم هنوزهم مورد اعتماد آمریکا است. این در حالی بوده که آمریکا می داند، پاکستان لانۀ تروریستان است. تحویلی کانسی و خالد شیخ و کشته شدن اسامه نمونه های از معاملۀ پاکستان با امریکا است که قاضی امريکايی در دهۀ هشتاد در زمان محاکمۀ ایمل کانسی به حکومت این کشور گفت، با پاکستانی ها معاملۀ پولی نکنید؛ زیرا آنان حاضر اند تا در برابر پول مادر خود را هم بفروشند. پاکستان با تسلیمی کانسی به آمریکا در آن زمان نیز امتیاز های مالی بدست آورد. این بار نیز هرچند وزیر داخله پاکستان گفت، پهپادی که الظواهری را در کابل نشانه گرفت از پاکستان پرواز نکرده بود؛ اما وزارت خارجۀ این کشور در پاسخ به این پرسش، بدون ارایۀ جزییات گفت، اسلام آباد از مبارزه با تروریزم حمايت می کند. در این شکی نیست که طیاره از خلیج و یا میدان شمسی کویته پرواز کرد و با عبور از آسمان پاکستان الظواهری را هدف قرار داد. چنانکه مایکل گوگل من کارشناس جنوب آسیا با اشاره به اینکه جغرافیه دروغ نمی گوید، گفته که پاکستان یگانه کشوری است که این روند را تسهيل بخشیده است. نه تنها این؛ بلکه آی اس آی پس از معامله با امریکا دو ماه پیشتر ظواهری را از کراچی به کابل منتقل کرد و او را در تیررس طیاره های بدون پیلوت امريکايی قرار داد و شايد در دادن کرکی هم آمریکا را کمک کرده است.
نظامیان پاکستان دلالانی اند که با تروریست پروری نه تنها امروز و بلکه دیروز نیز بار ها پاکستان را در فهرست خاکستری و سیاه صندق بین المللی پول قرار داده اند. طالبان که دست پرورده گان نظامیان پاکستان اند و آی اس آی بر سر هر کدام از رهبران شان کلاۀ مولانا و شیخ و حقانی و را گذاشته و بوسیلۀ آنان افغانستان و مردم آن را شکار می کنند. پاکستان با دستان قوی هر طوری که خواسته باشد، با استفاده از تنگدستی ها و وابستگی های مرگبار آنان طالبان را در دام خود افگنده می تواند؛ زیرا گروۀ طالبان نیز با کوله باری از دشواری های درونی و سیاسی و اقتصادی و امنیتی دچار اند. بنابراین بعید نیست که این دشواری ها قامت طالبان را در برابر سازش با امریکا در تبانی با پاکستان خم نموده که منجر به کشته شدن الظواهری شده است. اینکه از به دام افگندن الظواهری به چه میزانی پاکستان و شاخۀ حقانی امتیاز بدست خواهند آورد و شاید زمان بهتر به آن بپردازد؛ اما فرار سراج الدین حقانی از کابل به سوی چرخ لوگر و گشت زنی طیاره های بدون پیلوت در آسمان پکتیا حکایت از بی باوری حقانی به آمریکا دارد. هرگاه این ترس حقانی جدی باشد و بعید نیست که این بار پاکستان در غیاب شبکۀ حقانی با امریکا معامله کرده است. گفته های مشاور پیشین وزارت دفاع آمریکا هم حاکی از دست نداشتن حقانی در به دام افگندن الظواهری است. کشته شدن فرزند و داماد و یک شخص نزدیک او هم دلالت به این گفته می کند. از این رو حقانی آینده را تاریک و خود را در تیررس آمریکا می بیند؛ اما پرسش بنیادی این است که با کشته شدن الظواهری چه تغییری در سرنوشت این گروه به بار خواهد آمد و بالاخره بر اوضاع افغانستان و سرنوشت طالبان و روابط القاعده با سایر گروه های تروریستی و کشور های جهان چه تاثیری به جا خواهد گذاشت. در یک نگاۀ کلی گفته می توان، مثلی که کشته شدن اسامه در تصمیم گیری ها و روش مبارزاتی این گروه تغییری وارد نکرد و برعکس تندتر شد و پس با کشته شدن الظواهری نه تنها که انعطاف پذیرتر نمی شود؛ بلکه برمظلومیت سیاسی آن افزوده و در نتیجه رهبری آن بدست شخص تندروتر از الظواهری بافتد و فعالیت های این گروه تندتر از امروز خواهد شد. ممکن آمریکا خواسته با کشتن الظواهری به نحوی رهبران آن را تحت فشار قرار بدهد تا آنان در همکاری با طالبان در محور منافع آمریکا در منطقه بچرخند که همانا پیش گیری از برتری جویی های اقتصادی چین و بلندپروازی های تسلیحاتی روسیه است؛ اما از پیشینۀ فعالیت های گروه های تروریستی پیدا است که به دام افگندن آنان کاری ساده نیست و ممکن امريکايی ها این بار بازهم دچار استباۀ استراتیژیک شده باشد.
حال اینکه هرگاه آمریکا با استفاده از جاسوسان خود توانسته، بی خبر از طالبان الظواهری را کشته است. این به معنای پاسخ سنگین و تغییر استراتیژی امریکا در برابر طالبان تا براندازی آنان از قدرت است. هرگاه طالبان این حمله در هماهنگی با طالبان صورت گرفته است. چنانکه تلویزیون ۱۸ هند گزارش داد که ملایعقوب و ملامتقی در هنگام سفر به قطر و ملاقات با امیر قطر مخفی گاۀ الظواهری را افشا کرده است. ملایعقوب پس از بازگشت از قطر گفت که قطر وعدۀ تمویل نیرو های نظامی طالبان را کرده است. الظواهری از کراچی به کابل منتقل شده بود که شبکۀ حقانی از آن آگاهی داشت. الظواهری شاید بیشتر قربانی اختلاف درونی طالبان یعنی شورای کویته و شورای پشاور شده باشد که پیش از این برخورد خلیل حقانی با ملابرادر در ارگ رسانه ای شد. شورای پشاور خواسته تا برای شبکۀ حقانی دوسیه درست کند و از وسعت شکم اندازی این شبکه بر قدرت بکاهد. چنانکه زلمی خلیل زاد، فرستاده سابق ایالات متحده برای مذاکرات امریکا و طالبان، گفت که «به نظر میرسد (سراجالدین) حقانی میدانسته است که ایمن الظواهری در کابل زندگی میکند و دیگر عناصر طالبان «ممکن است» مکان او را برای ایالات متحده فاش کرده باشند. خلیل زاد که نقشی کمتر از غنی خاین در شکست معاهدۀ دوحه نداشت و امضای این معاهده در غیاب حکومت وقت و مردم افغانستان در واقع خواندن فاتحۀ دولت غنی و جمهوریت بود. وی حالا می خواهد با این سخن جناحی از طالبان را مورد لطف آمریکا قرار بدهد. این به معنای فصل جدیدی از رابطه میان طالبان و آمریکا است و طالبان برای اعتماد سازی با امریکا الظواهری را به دام افگندند تا در آخرین تحلیل زمینه برای به رسمیت شناختن حکومت طالبان فراهم شود. یعنی طالبان خواسته با سرنخ دادن آدرس الظواهری به آمریکا فضای نرمش را در سطح داخل و خارج برای مشروعیت بخشیدن خود و تعامل با جهان هموار نمايند. هرگاه این گمانه زنی ها درست باشد و پس احتمال هدف گیری سایر رهبران تندرو طالبان در راه خواهد بود. در اینصورت این گمانه زنی ها تقويت می یابد که آمریکا در نتیجۀ ناامیدی از حکومت فاسد غنی تصمیم گرفت تا طالبان را جایگزین آن کند. هدف از این جایگزینی هم تحت فشار قرار دادن روسیه و چین و ایران و کشور های آسيای ميانه عنوان شده است. در اینصورت طالبان در همسویی با امریکا گروه های تروریستی را به آنسوی آمو در همکاری نزدیک با آی اس آی صادر خواهند کرد.
در این حمله راز دیگری هم نهفته است و این به معنای آن است که آمریکا با این حمله به پاکستان و طالبان فهماند که واشنگتن هرگز بیست سال حمايت اسلام آباد از تروریزم و دشمنی طالبان با امریکا را فراموش نکرده و هنوز هم فرصت انتقام تا سرنگونی طالبان موجود است. از سویی هم آمریکا با این حمله به طالبان فهماند که از تمامی روابط آنان با گروه های تروریستی آگاه است و رهبران طالبان در صورت ادامۀ این روابط منتظر چنین شکار ها باشند. شاید در عقب این حمله گزینه های دیگری هم وجود داشته باشد که امریکا در آخرین تحلیل اصل را بر فرع ترجیح بدهد و پس از پیش بینی سناریو های گوناگون و آماده گی برای هریک، یکی را ترجیح بدهد. در این تریدی نیست که یک دولت با ثبات و دموکراتیک یکی از بهترین گزینه ها برای آمریکا است؛ اما در صورتی که این ناممکن باشد و پای فرصت ها و امکانات برای رسیدن به آن لنگ شود و در این حال همپیمانی امریکا با حاکمیت یک گروه تروریستی برای رسیدن به اهداف راهبردی، هرچند از نظر اخلاقی منتفی است؛ اما چنین رویه ای با توجه به عمل گرایی در سیاست های امروز دنیا امری ناممکن نیست. این حمله در واقع خواب های خوش طالبان را به یاس بدل کرد و امریکا به طالبان فهماند که با این خم خم رفتن ها و وعده خلافی ها گروه های تروریستی پروری ها نمی توانند بر این کشور فشار آورند؛ زیرا آمریکا گزینه های زیادی دارد که حمايت از گروه های مخالف طالبان و به صحنه برگردانید آنان یکی از آن ها است. هرچند پیش از این فارنپالیسی در سال ۲۰۲۱ به نقل از باربارا الیاس استاد دانشگاۀ “بودوین” گفت که طالبان پیوند خود با القاعده را قطع نخواهند کرد. استدلال او این بود که سازمان القاعده، بهخاطر شبکهی وسیع بینالمللییی که دارد و بهخاطر ظرفیت مدیریتی و اداری و پختگی سازمانییی که میتواند به طالبان ببخشد، در موقعیتی هست که طالبان حتا اگر بخواهند نتوانند خود را از القاعده بینیاز احساس کنند. بنا بر این، نزد طالبان داشتن پیوندی تنگاتنگ با القاعده به ریسکهایش میارزد. به نظر آن تحلیلگر، طالبان نمیتوانند با جدا شدن از القاعده یا بیرون راندن آنان از افغانستان هم خود را از ظرفیتهای سازمانی و تروریستی آن گروه محروم کنند و هم ریسک خصومت چنان سازمان منظم و توانمندی را در سطح جهان به جان بخرند؛ اما حالا کشته شدن الظواهری در کابل به این حقیقت مهر تایید گذاشت که افغانستان تحت حاکمیت طالبان به بهشت تروریستان جهان بدل شده است و طالبان با نقض معاهدۀ شان با امریکا تا حال آنچه به جهانیان گفته اند، دروغ بوده است. این ضربه محکمی به حکومت طالبان است که تمامی راه ها به سوی شناختن حکومت آنان را از سوی جهانیان به کلی بست. این نشان داد که طالبان یک گروۀ تروریستی اند و به هیچ تعهدی وفادار نیستند. کشته شدن الظواهری در کابل آژیر خطر را به صدا درآورد که بعد از این کابل نه تنها برای مردم افغانستان؛ بلکه برای تمامی سفارتخانه ها و مرکز های خارجی مکان امنی نخواهد بود؛ زیرا تروریزم به هیچ میثاقی پای بند نیست و عبور از هرگونه خط سرخ برای آن امری مجاز و حتا مشروع است؛ زیرا در منطق تروریزم هدف هرگونه وسیله را توجیه می کند و تروریستان درفشداران توجیه و ترفند اند. این رویکرد را پس از کشته شدن الظواهری در منطق طالبان می توان دید که بررغم کشته شدن او تمایل برای پذیرفتن مرگ او را ندارند. سخنگویان آنان در روز اول حمله گفتند، راکت یک خانۀ خالی را هدف قرار داده و بعد این حمله را محکوم کردند. طالبان با نشر این اعلامیه خواستند، پنهان کاری کنند و چنانکه مقام های امريکايی گفتند، طالبان خانم و دختر و سایر خانوادۀ الظواهری را بجای دیگری منتقل کردند. همچنان جان کربی سخنگوی شورای امنیت آمریکا در پاسخ به پنهانکاری ها و سکوت طالبان گفت که آنان به طالبان گفته اند که می دانند چه کرده اند و به چه کسانی پناه داده اند. این پنهان کاری طالبان پرسش های زیادی را برانگیخته است. چنانکه توماس نیکلاسون، نمایندۀ ویژۀ اتحادیه اروپا برای افغانستان، در واکنش به اعلام کشته شدن رهبر گروه القاعده در کابل، این پرسش را مطرح کرده است که «آیا “طالبان” از حضور ایمنالظواهری آگاه نبودند، نمیخواستند و یا نمیتوانستند در برابر وی کاری کنند؟»
طالبان پس از چند روز سکوت، نخست گفتند، الظواهری زنده است. طالبان در حالی این سخنان را گفتند که تلویزیون الجزیره به نقل از مقام امارت طالبان کشته شدن الظواهری را تایید کرد. در عقب این پنهان کاری چه بازی ای نهفته بود. آیا طالبان به دنبال انتقام بودند و این سخنان را تاکتیکی و فرصت جویی تلقی کردند یا اینکه می خواستند با این انکار از فشار جهانی برخود بکاهند. شگفت آور اینکه طالبان پس از ۶ روز رایزنی های دشوار با آی اس آی بالاخره گفتند که از حضور الظواهری در کابل اطلاعی نداشتند. طالبان با این اعلان مسخره و استخباراتی و دروغ شاخدار خواستند تا از زیر بار ملامتی جهانیان بیرون کنند؛ اما روی این فکر نکردند که کشته شدن الظواهری در خانۀ همکار نزدیک سراج الدین حقانی و در چند متری مهمانخانۀ او عذری بدتر از گناه است. اینکه طالبان با آوردن الظواهری در کابل چه جفایی در حق مردم افغانستان کرده اند، به همگان آشکار است؛ اما زیان ها و خطر هایی را دست کم گرفتند که در نتیجۀ افشای محل اختفای الظواهری ممکن بود. شاید روی آن هرگز فکر نکرده بودند که شکار ظواهری در کابل به چه میزانی به وجهۀ سیاسی بایدن می افزاید و حتا شکست های او را در جنگ افغانستان ترمیم می کند.
گمانه زنی های دیگری در عقب این حمله که همانا وارد کردن فشار بر طالبان باشد؛ نیز در آن نهفته است. آن اینکه این حمله چقدر ممکن است، باب تازۀ گفت و گو با طالبان را بگشاید. چنانکه خلیل زاد پس از حمله به الظواهری این موضوع را عنوان کرد. حال پرسش این است که در صورت احیای مذاکرات دوحه چه کسانی به نماینده گی از مردم افغانستان در آن حضور خواهند داشت. هرگاه هدف از احیای معاهدۀ دوحه حضور مافیا های سیاسی جهادی و غیرجهادی باشد و پس هر گونه تلاش برای احیای آن ضیاع وقت و بازی با سرنوشت مردم افغانستان است. از نظر مردم افغانستان حضور آن دزدان فاسد و بدنام در ترکیه به نام شورای مقاومت و کسانی هم چون غنی خاین و دار و دستۀ فاسد اش هرگز مورد قبول مردم افغانستان نیست. در صورتی که طالبان از سیاست های تندروانه و تمامیت خواهانه و انحصاری کوتاه بیایند و به خواست مردم افغانستان پاسخ مثبت بدهند. طالبان با ایجاد میکانیزمی که مردم نقش اصلی و گروه های سیاسی نقش دومی را داشته باشند؛ راه را برای گفتمان ملی برای تعیین نحوۀ حکومت و انتخابات آینده فراهم کنند. این کوتاه ترین راه برای پایان دادن به بحران کنونی و قطع مداخله های خارجی در افغانستان است. باتاسف که معاهدۀ دوحه را آمریکا و طالبان نقض کرده است و این معاهده از بین رفته است. اگر این معاهده کارآرایی می داشت و باید امروز افغانستان دارای یک حکومت توافقی و با قاعدۀ وسیع می بود که طالبان بخشی از آن را تشکیل می داد. طالبان با آوردن الظواهری در کابل بزرگ ترین جفا به صلح و ثبات افغانستان کرده اند. با این کار افغانستان را بار دیگر در تیررس آمریکا قرار دادند. این را در پشت سخنان کریستوفر رای، رئیس “افبیآی” امریکا می توان دید که گفت، پس از کشته شدن ایمن الظواهری رهبر القاعده در کابل، احتمال میرود که از افغانستان حملههای ضد امریکا و جهان برنامهریزی شوند و خاک افغانستان در برابر امریکا و کشورهای دیگر کار گرفته شود. این واکنش ها مقدمۀ آغاز یک بحران تازه است که بیش از همه امنیت شهروندان کابل را تهدید می کند. هرگاه طالبان طوری که ادعا می کنند خواهان صلح و ثبات در افغانستان می بودند. در آنصورت دست به این اقدام خطرناک نمی زدند و بار دیگر افغانستان را به چالۀ سیاه و سرنوشت مردم آن را دستخوش حوادث نامنتظره نمی گردانیدند. پس از این هرگونه خطر افغانستان را تهدید می کند و طالبان با این کار در واقع برای آمریکا بهانه درست کردند تا حملات بیشتری بر افغانستان نمايد و حوادث ۲۰۰۱ در افغانستان به نحو دیگری آغاز شود و تروریستان را مورد حمله قرار بدهد. پس از این کابل شهر ناامن خواهد بود و احتمال هر گونه حمله بر تروریستان ممکن است و شهروندان کابل باید محتاط باشند. در کل گفته می توان که حضور رهبر القاعده در کابل در افکار جهانیان به معنای حضور تمامی رهبران گروه های خطرناک تروریستی تلقی شد. این حادثه حتا قفل های خوش باوری آن کشور هایی را گشود و دروازه های اعتماد را برای آنان بست که به سخنان طالبان باور کرده بودند. با تفاوت اینکه دیروز دروازه های کابل را طالبان تهدید می کردند و با حمله های انتحاری امنیت را از شهروندان این شهر به غارت برده بودند تا آنکه کاخ ها و ویلا های کابل را به پناه گاۀ رهبران تروریستی سراسر جهان بدل کردند؛ اما این کاخ ها حالا در تیررس طیاره های آمریکایی قرار دارند و تروریستان آنچه کشت کرده اند و حالا آن را درو می کنند. یاهو