افغانستان دردمند و سیاستگران ستمگر و فاسد و افراطی
افغانستان کشور دردمند و بلاکشیده ای که از ۴۳ سال بدین سو دستخوش خونین ترین حوادث بحران زا و فاجعه آفرین در تاریخ معاصر بوده است. تاسف بار این که رویداد های آن هر روز بیشتر از روز دیگر دامن می گسترد و خونین تر و فربه تر می شود. حوادث یادشده از گذشته تا کنون سرنوشت هزاران انسان مظلوم را از نسلی به نسلی به قربانی گرفته است. در این مدت تنها موقعیت مهم و حساس ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک و ژیوایکونومیک افغانستان نبوده که بلا های تاریخی را بر سر باشنده گان آن آورده و هر از گاهی این کشور مورد تهاجم قدرت های شرقی و غربی و شمالی قرار گرفته است؛ بلکه دردناک تر این که این کشور و مردم اش بیشترین رنج را از شاهان و حاکمان و بویژه در چهار دههء اخیر از سیاستگران فاسد و قوم گرا و بیمار جهادی و طالبانی آن متحمل شده اند.
قرار داشتن افغانستان در ژیواستراتژیهای ابر قدرتها و قدرتهای منطقهای سبب شده تا در یک قرن شاهد حضور سه قدرت برتر (بریتانیا، شوروی و امریکا) در قلمرو خود و از دوران بازی بزرگ تا جنگ سرد و نظریه نظم نوین بوش پدر دارای جایگاه ویژهء ژئوپلیتیکی در استراتژیهای قدرتهای بزرگ و منطقه بوده باشد. باتاسف که افغانستان با توجه به موقعیت خود در میان مجموعه امنیتی منطقه ای، در این مدت قربانی بازی های هابزی (دشمنی)، زمانی کانتی (رقابت) و گاهی هم لاکی (رفاقت) شده است.
بنابراین به گفتهء باری بوزان موقعیت افغانستان در میان مجموعه امنیتی منطقهای به مثابهء واحدهای سیاسی مستقل، سبب شده تا امنیت، تحلیل و ارزیابی آن وابسته به سایر اعضا باشد. (۴). از این رو صلح و امنیت و ثبات در افغانستان وابسته به درک موقعیت جغرافیایی این کشور است.
افغانستان در میان چهار مجموعه امنیتی منطقهای جنوب آسیا هند و پاکستان؛ آسیای مرکزی روسیه به مثابهء قدرت منطقه ای؛ خاور میانه دستکم پنج قدرت منطقهای (ایران، عربستان سعودی، ترکیه، اسرائیل و قطر) و سیستم ژیوپولیتیک چین با توجه به نگرانی های ژئواستراتژیک و ژیوایکونومیک و امنیتی خاص آن در پیوند به افغانستان، قرار گرفته است که هر کدام با هم رقابت دارند. در این میان کلان ترین دغدغهء چین نسبت به افغانستان، نگرانی اقتصادی و تروریسم است. در کل اهمیت افغانستان در سیستم امنیتی جنوب آسیا، بیشتر امنیتی و ژئوپلیتیکی؛ در سیستم منطقهای آسیای مرکزی، بیشتر ژئواکونومیکی و ارتباطی؛ در سیستم منطقهای مستقل چین، ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک و در سیستم منطقهای خاورمیانه هم ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک است. (۸).
با تاسف که حاکمان و سیاستگران فاسد و بیمار و متعصب چهار دههء اخیر به این اهمیت پی نبرده و برخورد ناآگاهانه و سلیقه ای و قومی و گروهی آنان با افغانستان و مردم این کشور در میان وابستگی های دردناک به استخبارات کشور های منطقه بویژه آی اس آی پاکستان و پاسداران انقلاب ایران سبب شد تا نظم و ثبات در جغرافیایی بهم بخورد که به مثابهء زندانی در نتیجهء تفاهم روسیه و بریتانیا در قرن ۱۹ بوجود آمد.
داوود نخستین زمامدار احساساتی و جاه طلب بود که با نادیده گرفتن ژیوپولیتیک افغانستان و کم بها دادن به درجهء آسیب پذیری این کشور از سوی پاکستان انجنیر حبیب الرحمن رهبر نهضت جوانان مسلمان و میوندال رهبر حزب سوسیال دموکراسی را به قتل رساند. این کشتار وحشت و هراس را در میان مخالفان داوود به راه افگند و اعضای جوانان مسلمانان به پشاور فرار کردند. به گفتهء کرنیل امام این جوانان ابزاری در دست رقیب داوود یعنی بوتو قرار گرفتند و بوتو با راه اندازی قیام در پنجشیر و کنر و لغمان برضد داوود نخستین ضربه را بر داوود وارد کرد. این حرکت نامیمون سرآغاز جنگ نیابتی آی اس آی برضد افغانستان بود. این حمله چتر امنیتی و ژیوپولتیکی افغانستان در سیستم امنیتی جنوب آسیا را درید و آغازی شد، برای حملهء شوروی به افغانستان و تصادم آشکار با سیستم امنیتی جنوب آسیا که بیشتر امنیتی و ژئوپلیتیکی است. این حمله در سیستم منطقهای مستقل چین که ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک بود، نیز اثر گذار شد و سیستم منطقهای خاورمیانه را هم که بیشتر ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک بود؛ متاثر گردانید و مقدمهء جنگ نیابتی ایران و عربستان در افغانستان را فراهم کرد. اوضاع منطقه چنان پیچیده شد که تلاش های داوود پس از ترک پناسبات او از شوروی با ترغیب شاهء ایران و رئیس جمهور وقت مصر حسنی مبارک برای بهبودی رابطه میان داوود و بوتو هم پیش از آنکه به نتیجه برسد، با کودتای ثور برضد داوود به کمک شوروی و کودتای جنرال ضیاالحق برضد بوتو به کمک امریکا نقش در آب گردید. ورنه قرار بود که داوود با بوتو با بدست آوردن راهء ترانزیت کراچی – تورخم در بدل به رسمیت شناختن مرز دیورند به توافق برسد.
حملهء شوروی به افغانستان در اثر اشتباهء رهبران حزب دموکراتیک خلق این کشور را وارد بدتری بحران کرد. به زندان افگندن ها و کشتار های بیرحمانه و آزادی ستیزی های این حزب مردم افغانستان را به قیام مسلحانهء همگانی در برابر شوروی واداشت. این تراژیدی رهبران جهادی را در کام آی اس آی فرو برد و جهادگران مومن و آزادی خواهان پاکباز به گروگان رهبران مزدور پاکستان درآمدند. این وابستگی ننگین شماری گروه های جهادی به پاکستان فاجعهء پس از سقوط نجیب را بوجود آورد و هزاران شهروند بیگناهء کابلی در جنگ های تنظیمی به شهادت رسیدند. جنگ های تنظیمی به گفتهء بی نظیر بوتو با لوموند در ۲۰۰۱ سبب ظهور طالبان به کمک آمریکا و پاکستان و عربستان گردید تا آنکه طالبان با دست یازی به نیرنگ سلطنت جهاد خواران را زیر نام حکومت شر و فساد سرنگون کردند. ظلم و ستم طالبان در دور نخست پایان نامیمون داشت و پس از حادثهء یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ بوسیلهء آمریکا سرنگون گردیدند. کرزی در یک سناریوی از پیش ساخته شده در نشست بن بحیث رئیس جمهور تعیین شد و طی ۱۴ سال ماموریت خود به اندازهء کافی طالبان را فربه کرد و در یک قلم به گفتهء تایمز لندن ۶۰۰ میلیون به طالبان داد و با انتقال هزاران طالب به کمک اتمر جنگ را از جنوب به شمال منتقل کرد. کرزی در یک سناریوی پر از تقلب زیر نام انتخابات قدرت را به غنی منتقل کرد؛ اما رویا های یلتسین و پوتین در افغانستان تحقق پیدا نکرد. هرچند او بحیث رئیس جمهور سایه باقی ماند. غنی پس از کرزی ماموریت خود را به انجام رسانید. او پس از مشوره با رئیسان ارتش بریتانیا و پاکستان، ارگ کابل را به شبکهء حقانی تسلیم کرد و مردم افغانستان را در اسارت پاکستان افگند و ۲۶۹ میلیون دالر را دزدید. اکنون طالبان بحیث زمامداران یکه تاز بر مردم افغانستان ستم می کنند و با کشتن و اختطاف زنان و مردان و به زندان کشیدن ده ها بیگناه به بهانه های گوناگون تیغ از دمار آنان بیرون کرده اند.
این همه جنایات از سوی رهبران چپ و راست شامل جهادی و لیبرال در حالی بر مردم افغانستان روا داشته شد که به تحولات یادشده به چشم نیک می دیدند و صادقانه و بی ریا برای به پیروزی رسیدن هر مرحله تلاش کردند. گفته های یادشده از نقش منفی سیاستگران و احزاب سیاسی و جهادی و لیبرالی و طالبانی پرده برمی دارد و بر این حقیقت تاکید می کند که طی چهل سال گذشته افغانستان و مردم آن قربانی بازی های سیاسی و استخباراتی گروه ها و سیاستگران چپ و راست و لیبرال و طالب شده اند. چهل سال جنگ بی نتیجه و حاکمیت استبدادی و عقب گرد کنونی که افغانستان را تحت حاکمیت انسان های بدوی به عصر حجر برده است؛ بر این حقیقت تلخ مهر تایید می گذارد که هرگاه مردم افغانستان رهبران گروه های سیاسی و سیاستگران شان را می شناختند. در آن صورت نه تنها هرگونه قیام در برابر داوود و حتا در برابر تجاوز شوروی اشتباهء بزرگ تاریخی پنداشته می شود. شاید این داوری برای آنانی باور ناپذیر باشد که هنوز هم به رهبران گروه ها با دیدهء تقدس نگاه می کنند و حتا میل ندارند که رهبران فاسد جهادی و غیرجهادی را نه تنها خود به بار ملامت بکشند؛ بلکه می خواهند که این حق را از دیگران نیز بگیرند. این در حالی است که آنان حق را در زیر ساطور مدارای مصلحت اندیش ذبح می کنند؛ اما آنان این ذبح وقیحانه و ناعاقبت اندیشانه را با تیغ شریعت زیبا می نمایانند. این حق کشی ها و حق پنداری ها است که خاینان و سفاکان و دشمنان کشور و مردم را غسل تعمید می نماید. آنان می کوشند تا با این سفید رو سازی ها به بهای مسخ تاریخ داغ ننگین روی سیاهی ها را از جبین سیاه کاران تاریخ به زیر اندازند.
این در حالی است که تمامی جنایاتی که تا کنون در افغانستان صورت گرفته مسوءول آن رهبران جهادی و طالبان است؛ اما دریغ و درد که رهبران گروه ها و دنباله روان کور و سینه چاکان آنان چنان چشم پاره و چاک دهن اند که تمامی جنایات خود را در برابر مردم افغانستان دست کم گرفته و هر کدام بیشتر از دیگری لاف وطن دوستی و مردم داری می زنند و پررویانه و وقیحانه ترازو بر زمین می زنند.
دیروز رهبران جهادی با کشتار هزاران انسان بیگناهء کابلی و امروز طالبان پس از کشتار های بیرحمانهء انتحاری بجای عذرخواهی از مردم افغانستان بر جنایات خود فخر می کنند و از مردم توقع دارند که منت دار آنان باشند. این آقایان به مردم افغانستان طوری می نمایانند که گویی پارچه های شرافت اند و توته های عزت و امانت داری و سخاوت و مردانگی؛ در حالی که مردانگی و غرور از آنان منزجر و شهامت و شجاعت انسانی از آنان بیزار است. شگفت آور اینکه این آقایان هر از گاهی که بدور از چشمان مردم باهم “بندار” می کنند؛ به گلوله بستن ها و حمله های بیرحمانهء انتحاری به نقل محفل های شان بدل سده و به آن فخر می کنند. به. آنان هرچند با افگندن تشت رسوایی های شان از بام به زیر بر روی سیاهی های خود می افزایند و اما برعکس آنان به سیاه کاری های خود احساس غرور کرده و با لافیدن ها و بافیدن های ناشیانه بر جنایات خود فخر و مباهات می کنند. از همین رو است که اکنون طالبان نه تنها از آن حمله های وحشیانه و ضد انسانی خود احساس شرمساری می کنند؛ برعکس بر آنان افتخار کرده و با رونمایی لشکر انتحاری به بهای ریختن شرم از جبین انسانیت بر آن می بالند.
از همین رو است که از آغاز تا کنون تحولات در کشور سیر نزولی و رو به عقب داشته و هر روز فاجعه بیشتر از گذشته برای بلعیدن انسان مظلوم این سرزمین دهن باز می کند. در این مدت آنچه بر مردم از سوی رهبران جهادی و سیاسی و طالب روا داشته شده، ستم بی رویهء آنان بر مردم است.
این بود داستان غم انگیز و تراژیدی دردناک رهبران گروه های چپ و راست و میانه شامل کمونیستان و جهادی ها و لیبرال ها و طالبان که از نیم قرن بدین سو آسیاب سنگ بیداد را روی سینه های زحمی مردم می چرخانند. کمونیستها با شعار ” خانه و کالا و نان” اسلامیست ها با شعار حکومت صد در صد اسلامی و عدل عمری و لیبرال ها با شعار دروغین جمهوریت و مردم سالاری و طالبان با شعار مبارزه با فساد و خدمت به مردم هر آنچه از جنس غارت و فساد و جنایت و ستم در توان داشتند، از تحمیل آن بر مردم مظلوم افغانستان بویژه زنان هرگز دریغ نکردند. امروز برپشت و پهلوی مردم افغانستان داغ های ستم و کشتار کمونیستان ظالم و جهادی های غاصب و فاسد و لیبرال های فاسد و خاین به سردمداری غنی فاسد و خاین و طالبان محیل و مکار سنگینی می کند و آنان جز با بیرون کردن تیغ از دمار مردم کاری بیشتر از این انجام نداده اند. اکنون رهبران جهادی و لیبرال در ویلا های غرب و شرق بدور از رنج مردم به زنده گی ذلت بار خود ادامه می دهند؛ اما همان مردمی که دار و ندار آنان به تاراج برده شده، اکنون در زیر سیطرهء طالبان دچار فاجعه شده اند، نه تنها فاجعه؛ بلکه سنگین تر و وحشتناکتر از آن؛ فاجعهء بیکاری و تهی دستی و گرسنگی و از همه مهم تر درد کمر شکن محرومیت زنان، محرومیت از حق آموزش و حق کار به مثابهء دو همزاد زنده گی و آزاد زیستن. امروز مردم افغانستان از ستم و غارت و تاراج رهبران جهادی و شرکای غنی فاسد شاهد ده ها فاجعه و صدها محرومیت اند ک با هزاران رنج دست و پنجه نرم می کنند. در این مدت نه تنها ساختار های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دولت افغانستان به سوی همگرایی حقوق و روابط بین دولت ها شکل نگرفت؛ برعکس تمامی ساختار ها پیهم فرو ریخت و از میزان هم گرایی و همدیگر پذیری ها بیشتر کاست و مردم افغانستان را قربانی ایده ئولوژی های چپ مارکسیستی و راست اسلامی از تیپ اخوانی و سلفی و امارتی نمود.
حال بر طالبان است و توپ سرنوشت مردم در پیش پای آنان قرار دارد. دیده شود که در مورد آیندهء افغانستان و سرنوشت مردم این کشور چه تصمیم می گیرند. آیا تجربهء زشت گذشته را تکرار می کنند و به تراژیدی فاجعه بار کشور ادامه می دهند و یا اینکه با گذشت از برتری خواهی و تمامیت خواهی و امارت طلبی با تشکیل یک حکومت موقت زمینهء گذار به حکومت انتخابی و مردم سالار را فراهم می نمایند و با اتخاذ تصمیم های ملی و حفظ منافع ملی و اقتدار ملی از پی نجات کشور می برآیند. هرگاه طالبان این چنین جرات اخلاقی از خود نشان بدهند. در این صورت بنیاد افغانستان جدید را پس از پنج دهه فاجعهء هولناک خواهند گذاشت. در غیر این صورت طالبان از رویارویی با سه جبهه؛ مقاومت ملی در حال گسترش در دو طرف هندوکش و اعتراض های زنان و رویارویی سیاسی با کشور های منطقه و جهان عاجز خواهند بود و واژگونی زود هنگام آنان حتمی خواهد بود. یاهو