خبر و دیدگاه
دربرزخ تحجر
نمیدانم چه بنویسم
که متن واژه های شعرمن درمجمـــرداغ حوادث
یک نیستان ناله بردوش است
قلم خون گرید وگفتی جهان یکسرسیه پوش است .
ازین کابوس شب های پرازدهشت
وزین قـانون وحشتناک جلادان این جنگل
که بیرحمانه هردم می کشاند تا دیارمرگ
این خلق پریشان را ،
دلم آبستن عصیان یک دریای توفــانیست
روانم با همه وارستگی ها ،
درمیـان برزخ اندیشه های تلخ زندانیست
چه بنویسم !
ازین شبخون خفاشان ویرانگر
که دیگر بررواق سرزمین نیمه جان من
چراغی نیست شهر وکوچه تاریک است
افق دربسترکابوس شب تا بیکران دورلغــزیده
نفس درپنجۀ تقدیر بد فرجــام پیچیــــده
درین سونامی وحشت
به جـــای رسم وآئین تمدن ساز انسانی
همه درد است و ویرانی
بدست لشکرجهال وحکم دشمنان آنسوی سرحد
رسن ها بر سریر دارها
آمادۀ تکفیــــــر وحلـق آویزانسان است
چــه نسل وحشیء جنگل !
که نبض سلطۀ بیداد شان
میل تفنگ وکیبل وزنجیــروزندان است .
ببین ای همدیاردرد مند من ،
مصیبت تا کجــاها سخت وسوزان است !
اگرخـــــاموش بنشینیم ودرننگ اسارت
جان و تن سائیم
ویا چون رهبـــران خاین وپست وجفا گستر
فراری های بدنام وجبـون ودزد وغارتگـــر
که ناموس وطن را دردل توفــان رها کردند
وخود باخون بیت المال راهی دیاردیگران گشتند
وما هم دردل این برزخ عصرتحجر
ساکت وخاموش بنشینیم
آیا سرنوشت ما ،
بدست طالب وحشی وامرونهی آی، اس، آی
چسان یکسراسیر و غارت وتاراج خواهد شد
بهای خون ونام وننگ ما آخرچسان ،
درچارراه ذلت وبیچارگی برباد خواهـد رفت .
ولی با این همه آماج درد ونفرت وبیــــــــداد
به پا خیــزید ای مـردم که کاراز کاربگـذشته
سمــوم مرگ ووحشت ازدر ودیوار بگـذشته
سلاح رزم تان بردوش وازننــــــگ اسارت ،
میهن خودرا رها سازید .
که طالب درکمین قتل وبربادی و کشتاراست
خداوندا ! تو خود دانی که درهرلحظه مردن
دراسارتگاه این مخلوق دورازاشرف المخلوق تو آخر
چه درد جان گــدازو کاردشواراست !
سلاحت برزمین مگذار
که رستاخیـزنسل شیرمردان مقاومت
یکجا با قیام زندۀ آزاده گان سرزمینم
درشکست لشکرمزدورطالب
زنده وپیروزمی ماند .
اکتوبر 2021
فرانکفورت