خبر و دیدگاه

واکاوی گزینه انقلاب برای ختم بحران افغانستان

 

گفت وگوی ویژه با عارف عرفان:

 

میل و مجال گفتگو و طرح‌های گفتمانی ریشه‌دار روی مسایل بنیادی در افغانستان کمتر شده می‌رود؛ جامعه روشنگری موجود به جای توجه به مسائل و موضوعات حیاتی و بنیادی غرق مسائل حاشیه‌یی و گروپی شده اند، در حالی که حال و آینده کشور نیاز به بحث‌های بنیادی و واکاوی وضعیت موجود برای تغییر بنیادی و ماهوی آن است.

هفته‌نامه نننی افغانستان و مرکز نشراتی آن فقط فرصتی را برای طرح و ارایه نظریات متفکران و صاحبنظران جامعه فراهم می‌کند تا گفتمانی برای نزدیکی و همفکری در جهت نجات کشور از منجلاب موجود شکل بگیرد.

ما بدون اینکه موضع خاص و جانبدارانه در خصوص نظریات مصاحبه شوندگان خویش داشته باشیم، که پالیسی نشراتی ماهم روی همین اصل تأکید دارد، آن‌ها را با شفافیت برای مخاطبین گرامی عرضه می‌کنیم تا باشد تنوع و یا همسانی دیدگاه‌های شان منبع و مخرج یک فکر و حرکت سالم و لازمی در جامعه ما گردد.

اینبار نظریات ارزشمند روشنفکر و تحلیلگر فرهیخته کشور عارف عرفان را در خصوص نیاز به دگرگونی‌های بنیادی و کیفی به منزله انقلاب و موانع سر راه آن که حاصل مصاحبه آقای ضیاء الدین صدر مدیر مسئول هفته‌نامه نننی افغانستان با ایشان است به شما عرضه می‌درایم.

 صدر: یکی از بحث‌های تئوریک در سطح جهان  گرد این پرسش مهم می پیچد که آیا دیگر انقلاب ناممکن شده است، به تعبیری آیا انقلاب دیگر ناممکن است یا اینکه این موضوع به شکلی در ذهن دنیایی امروز تزریق شده و خودشان نمی دانند که انقلاب همچنان می تواند کارکردهای خودش را داشته باشد. در حالی که وضعیت برخی از کشورهای جهان نیازمند تغییرات بنیادی و کیفی مشابه یک انقلاب است که باید به مشکل جوامع پایان دهد؛ شما به این مسئله چگونه نگاه می‌کنید؟

عرفان: هرچند فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، جنبش‌های دموکراتیک و موازی به آن افسردگی خروش نهضت‌های انقلابی در جهان و در عرصهٔ سیاست، چشم‌انداز روند “انقلاب”را تا حدی دگرگون جلوه می‌دهد؛ اما در بسا موارد ضرورت انقلاب به مفهوم دگرگونی، تحولات سیاسی و تغییر پایه‌یی در نهاد حکومت‌ها کماکان با قوت‌اش مطرح است.

در اکثر جوامع و دولت‌ها، حد اعظمی از چالش‌های بزرگ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وجود دارد که مستلزم رویکرد انقلاب و تحولات انقلابی است.

سالهای پسین به ویژه در سه دههٔ اخیر، ابتکار راه اندازی انقلاب‌های صادراتی ظاهرأ به هدف “ترویج دموکراسی!” عمدتا به وسیله آمریکا تحت عنوان‌های” انقلاب های رنگین” (بهار عربی، انقلاب نارنجی،انقلاب سبز- انقلاب مخملین) براه افتید، اما در کُل اهداف راهبردی این انقلاب‌ها بر بنیاد اهداف استراتژیک، منابع طبیعی زیر زمینی نفت و گاز، ایجاد پایگاه‌های نظامی و اهداف ژئوپلتیک غرب بوسیله انجوها و انستیتوت‌های ویژه، براه افتید که این‌گونه انقلاب‌ها ماهیتأ با” انقلاب‌های مردمی” کاملا در تضاد بوده اند.

اخیرا جهان شاهد یکی از بزرگترین کارزار جنبش” مردمی” بنام “واسکت زردها” در فرانسه است. این جنبش با اینکه هنوز به پختگی لازم نرسیده است، اما به مثابه داعیهٔ منافع زحمتکشان، طبقات متوسط و استثمار شوندگان تحرکات نیرومندی در جهان بویژه در اروپا بجا گذاشت.

داعیه انقلابات مردمی جایی که رویکردهای مدنی به علت حضور استبداد و اشغال پاسخ نمی‌گوید، هنوز با قوت‌اش باقی است، اما الگوی کلاسیک انقلاب در خصوص رژیم‌های مشهور به پوشالی، برای برپایی جنبش‌های آزادیبخش ملی استراتیژی معین خود را دارد.

صدر: اگر دودهۀ زمانی را برای امتحان ظرفیت و اراده اصلاحات نظام کنونی کشور کافی بدانیم پس از اصلاحات ناامید شده‌ایم. حالا که نه اصلاحات ممکن است و نه بسیج آگاهانه و سازمان‌یافته‌ی مردمی با دورنما و برنامه وجود دارد و نه اپوزیسون و بدیل مناسب برای نظام کنونی به چشم می‌خورد، پس وضعیت به کدام سمت پیش می‌رود؟

عرفان: طوری که شما می‌دانید، سنگ‌پایهٔ ساختار دولت موجود که وارث بلامنازع دولت پیشین است، بوسیلهٔ غرب به مثابه مجری اهداف راهبردی آنها گذاشته شد. در اینجا واژه‌های”ظرفیت‌سازی” و” اصلاحات” کاربرد عملی و واقعی ندارد. پایه‌های این دولت بطرز گذرا و بطور موقت و بگونهٔ شکننده و تزلزل پذیر روی اهداف معین اساس گذاشته شد و تاکنون این فرایند مسیر اصلی رژیم را مشخص می‌سازد.

در چنین وضعیت نهایت آشفته و بحرانی و در امتداد فشارهای نظامی بویژه فقدان وارستگی دولت و پروسه اعتماد زدایی آن با مردم، مشکل است تا دولت معجزهٔ را به نمایش گذاشته و مردم را از پُل صراط عبور دهد. درین صورت رویکردها و راهکارهای را باید جستجو کرد، تا جامعه و سرنشینان کشتی‌ای را که حیات سیاسی شان به بساط دولت گره خورده است، از فروپاشی و سقوط نجات داد. ساختمان دولت را نباید با گردانندگان آن در کفهٔ یک ترازو قرار داد. ساختمان دولت و ارزش‌های عمومی آن بلاخره مال مردم است.

ریفورم و اصلاحات قادر نیست تا اجندای استعماری غربی را در بدنه دولت تغییر دهد، لذا این تغییرات مستلزم تحولات انقلابی است. یکی ازین گزینه‌های کوتاه مدت، مهار ساختن بحران و نجات افغانستان، برپایی اجماع و گفتمان ملی و اتخاذ تدابیر عاجل سیاسی و همه شمول و لاجرم تاسیس جبهه فراخ و بزرگ میهنی است. این جبهه با ساختار فراخ باید گزینه‌های اصلی را برای سمت و سو دهی جامعه و رهبری آن بازیابی نماید.

صدر: اگر همه این مسائل را مانند: نبود اصلاحات، ناممکن شدن حرکتی به منزله انقلاب و نیاز جامعه به یک تغییر بنیادی را با مسائل تهدید گروه طالبان، خروج امریکا از افغانستان و تغییرات رهبری در کاخ سپید ربط دهیم چه نتیجه و برآیندی خواهیم گرفت؟

عرفان: با ژرف‌نگری و شناخت ماهیت اصلی آمریکا و سازوکارهای برنامه‌یی آن در قبال تحقق اهداف ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک آن کشور می‌توان به این درک رسید که تمامی مولفه‌های را که شما برشمردید ، همه از اجزای یک سناریوی مطروحه و واحد سرچشمه می‌گیرد.
عدم استقرار یک دولت محکم با پایه‌های ملی، ضعف قدرت و مدیریت نظامی، نبود اصلاحات، تهدید گروه طالبان و خروج نابهنگام و بدون هیچ پیش‌شرط بخشی از ارتش آمریکا بویژه در بحبوحهٔ مذاکرات قطر؛ آمیزش این فاکتورها ترکیبی است که در راستای یک تغییر استراتژیک محافل کاخ سفید در فرآیند رخدادهای افغانستان، در قالب یک تاکتیک و ادامه حضور غیر مستقیم آمریکا در افغانستان تدوین شده است.
نتیجه که از این روند می‌توان حاصل نمود ادامه جنگ و تداوم بحران در افغانستان است. مذاکرات قطر در نفس خود عبارت از تعمیق و تحکیم منافع آمریکا و پاکستان در افغانستان است، لذا احتمال تداوم این مذاکرات و برخی رایزنی‌ها بر سر تقسیم این منافع، بعید بنظر نمی‌رسد.

صدر: برخی سیاسیون شامل دولت و خارج از دولت در کشور به تغییرات رهبری در کاخ سپید و روی کار آمدن جو بایدن در قدرت حساب امید باز کرده‌اند و به نحوی این برداشت و امید شان را به جامعه هم منتقل می‌کنند، آیا به نظر شما واقعاً سیاست امریکا تحت رهبری آقای بایدن چنان تغییری خواهد یافت که به نفع صلح و ثبات در افغانستان تمام شود یاهم می‌توان انتظار عکس قضیه را هم داشت؟

عرفان: سیاست آمریکا در افغانستان در لبهٔ تیغ رسیده است. حالا این سیاست، حتی کاخ ریاست جمهوری را نشانه گرفته است. زمامداران حاکم، تازه پی برده اند که برای آن‌ها در سناریوی ساختار دولت امارتی آینده جای نیست. ازینرو آن‌ها برای تغییر این نقشهٔ هلاکت بار به تغییراتی ریاست جمهوری آمریکا دلبسته اند.

من هرچند در یک تحلیل گسترده در یک نبشته جداگانه ماموریت جو بایدن را در افغانستان مورد تحلیل قرار داده ام، اما با توجه به اهداف استراتژیک آمریکا که بر شالودهٔ” منافع” آن کشور بنا می‌یابد، به تغییرات امید بخش در افغانستان چندان خوشبین نیستم..

افغانستان کماکان بطور مستقیم وغیر مستقیم در زیر چتر استعمار باقی خواهد بود، و سرنوشت سیاسی آن بوسیله آمریکا و پاکستان تثبیت خواهد شد. تا زمانی که بُته‌های خشخاش در برابر باد و شمال آمریکا جلوه آرایی می‌نماید، تا وقتی که آهنگ منابع سرشار طبیعی بویژه لیتیم و اورانیم دلربایی خود را دارد و سکوی ژئوپولتیک افغانستان در رقابت‌های جهانی آرایش خود را دارد، و تا زمانی که یک نیروی رستاخیز ملی در افغانستان ریشه نگیرد، نباید منتظر معجزه‌ی تاریخ بود.

صدر: سکوت، انتظار و دست به عمل نشدن مردم افغانستان را در این شرایط رقت‌بار و بسیار اسفناک در چه می‌بینید؟ آیا مردم افغانستان به این آگاهی رسیده اند که انقلاب فایده‌ای ندارد یا اینکه آن‌ها به فضای پس از انقلاب می‌اندیشند که دوباره همین گروهای وحشی انقلاب را مصادره خواهند کرد؟

عرفان: سکوت جامعه به عوامل متعدد گره خورده است. نبود خودآگاهی سیاسی، ابعاد بحرانات نهایت پیچیده و تعدد رقابت‌های جهانی در کشور، نقش استخبارات و انجوهای خارجی، وابستگی سران احزاب کلیدی سیاسی، تعدد جزایر سیاسی، اسارت جامعه بدست سرداران جهاد و وابسته به پروژه‌های خارجی، نبود یک گردان سیاسی انقلابی برای سمت‌دهی جنبش، فوران آتش نزاع‌های قومی که مرهون پالیسی‌های تنظیم‌شده استعماری اند…

دیریست به دلیل نفوذ سیاست‌ها و فرهنگ غربی در داخل جامعه و هم آوایی محافظه کارانهٔ برخی ایدویولوگ‌ها و سران برخی احزاب با آن، جوهر تفکر انقلابی در افغانستان کمرنگ شده است. قیام مسلحانه ثور که با رنگ انقلاب در آمیخت و با جنایات امین گره خورد، تبعات ناهنجاری از جنبش انقلابی و مردمی را در ذهنیت‌ها پدید آورد.

انقلاب اسلامی مجاهدین که به مدد غرب، اردوگاه تروریستی عرب، دولت‌های ایران و پاکستان به ثمر نشست، فصلی از بزرگترین فاجعهٔ تاریخ را ورق زد و همه هستی مادی و معنوی جامعه را از ریشه منهدم ساخت و موج بیزاری را از واژه انقلاب برانگیخت.

با این همه در دامنهٔ یک بحران طولانی و مرگبار، سرود آزادی و رهایی و نجات زمزمه می‌گردد. مبتنی بر جبر تاریخ یک فضای خودجوش انقلابی در افغانستان موج میزند. مردم در یک سناریوی مهندسی شده، چون دانهٔ گندم در میان دو پلهٔ آسیاب یعنی دولت و طالبان قرار گرفته اند، اما به پندارم جامعه قبل از انقلاب به یک چرخش انقلابی ضرورت دارد.
باید سنگرهای جامعه مدنی را فتح کرد، جنبش‌های خودگردان را برانگیخت. تجارب کشورها مبرهن است که این سنگرها باهم می‌پیوندند و عرصه را برای رژیم تنگ می‌سازند. لاجرم رهبری در جریان مبارزات سنگر به سنگر شکل خواهد گرفت و این جنبش را سمت وسو خواهد داد.

یکی از رهبران انقلابی جهان، موقعیت انقلابی را با سه مشخصه اساسی معرفی می‌کند: “بالایی‌ها نتوانند، کارد به استخوان پایانی‌ها برسد و چنان شود که آنان عزم خیزش نمایند.”

جو انقلابی افغانستان را فرا گرفته است، اما حزب و بنیادی که این موج را رهبری نموده و جنبش‌های خود برانگیخته را سمت دهد، موجود نیست. چند برخورد قهریهٔ سال‌های اخیر با جنبش‌ها در افغانستان که با سیلاب خون همراه شد، براین موج بی‌اثر نبود.

باید به پروسه اعتمادسازی ملی توجه کرد و شعارهای فراگیر ملی و “طبقاتی” را از دل این امواج بیرون کشید. باید پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبیک‌ها…به این درک واقعی برسند که آن‌ها بطور یکسان قربانیان اهداف راهبردی بیگانگان اند و دولت‌های تحت‌الحمایه، حافظ منافع حلقه خاص مافیایی است، که با منافع ملی و مردمی و درد جانکاه عام جامعه، فرودستان و زحمتکشان کشور، سال‌های نوری فاصله دارند.

دفاع از منافع عمومی است که انقلاب را بر می‌انگیزد. اما چالش عمده و ویژهٔ که در برابر تدابیر انقلابی قرار دارد و مستلزم دید هوشمندانه است، عبارت ازین است که در شرایط کنونی هر انقلابی در برابر دو تهدید مضاعف طالبان و دولت قرار خواهد داشت. هر جنبش انقلابی باید راهکارها و موقعیت خود را درین بساط آگاهانه سنجش نماید.

صدر: شما نقش آگاهی اجتماعی – سیاسی مردم را تا چه حد در این سکوت مرگبار مهم می‌دانید و عوامل خارجی را در این سکوت ذلت‌بار چگونه ارزیابی می‌نمایید؟

عرفان: اصلی‌ترین کلید برای تحولات سیاسی و اجتماعی، نقش آگهی اجتماعی- سیاسی است. فروپاشی نظام دموکراتیک مجموعهٔ بنیادهای مادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی را نابود ساخت و هست و بود دولت تارومار گردید. جامعه سال‌ها در سراشیب آنارشیسم اجتماعی و سیاسی فرو رفت. حضور رسانه‌های تحت پوشش، افکار جامعه را در انحصار خود گرفت و سازوکار های اطلاعاتی بیرونی این روند را تکمیل کرد.
فرار مغزها از افغانستان که از قبل برنامه‌ریزی شده بود، برای شکل‌دهی این بستر نقش موثری ایفا کرد. رسانه‌های غربی تمامی حصارهای سنتی جامعه را درهم شکست و نظریات محافظه کارانه را در جامعه القاء کرد. ازینرو با وجود حس درد سوزان عام جامعه از وضعیت رقت‌بار کنونی، تحرکات سرنوشت‌ساز و رهایی‌بخش در کشور نهادینه نگردیده است .

صدر: آیا سکوت و انتظار مردم به خاطر کدام منجی بین‌المللی یا دینی است یا برآمده از یأس عمیق و درماندگی شدید می‌باشد؟

عرفان: مردم سال‌ها در یک انتظار آرمانگرایانه و با قطع ریشه‌های خود، به معجزات منجی‌های بین‌المللی دل بستند، اما با فرستادگان و مخلوقات تروریستی آن‌ها که پیام مرگ، چپاول و فساد را به همراه داشتند گرفتار آمدند.
مدل دولت غربی در افغانستان به شکست کامل مواجه بوده و بهترین نماد حکومت غربی را می‌توان در سیمای پایتخت یعنی کابل سراغ نمود. کابل با شهر شش میلیونی خود به گونهٔ یک زندان در آمده است.
در زندان پلچرخی تضمین مالی و جانی موجود است اما شهریان کابل در درازنای زنجیره قتل و وحشت، هرلحظه و درهرقدم شمشیر داموکلس را بر فرق شان احساس نموده و در هرگام مرگ را انتظار دارند. به همین ترتیب فساد و فاجعه در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نظام محسوس است.
با این وصف، در میان جمعیت آگاه و مجرب دیگر انتظار بهبود از سردمداران رخت بسته است، اما حلقات اقتدارگرا و مافیای قدرت و وابستگان پروژه‌های خارجی و بخشی ساده‌باوران جامعه هنوز سرنوشت شان را به این روند گره زده اند.

تداوم چهاردهه بحران، تا حدی شیمه و شور جامعه را آسیب زده است و اکثر آحاد جامعه در اسارت اقتدار گرایان سیاسی که با برنامه‌های غربی آمیزش و همزیستی دارند قرار گرفته اند.
طوری که قبلاً خاطرنشان ساختم فقدان یک سازمان انقلابی برای شکستاندن زندان‌های فکری و ازهم گسستن اینهمه تارهای اسارت از مهمترین عوامل سکوت جامعه است.

صدر: آیا می‌توان به امکانات و نیروهای درونی این ملک امید بست؟

عرفان: جامعه افغانستان از پتانسیل بزرگ سیاسی، اجتماعی و نظامی برخوردار می‌باشد. رخداد های سال‌های هشتاد که با سنت‌شکنی های سیاسی همراه بود، زمین‌لرزه سیاسی را بر بدنه جامعه پدید آورد و سوال اقتدار سیاسی و عدالت اجتماعی را به میدان کشید. با وصف همه یخزدگی‌های سیاسی و اجتماعی این پرسش‌ها به مثابه لوکوموتیف اصلی مبارزه در جنبش ترقی‌خواه افغانستان نقش معینی ایفا می‌کند.

بحران کنونی سیاسی و تهاجمات پیهم طالبان به مثابه نیروی نیابتی بیگانه که جغرافیایی سیاسی افغانستان را نشانه گرفته است، جرقه‌های سیاسی را در پهنهٔ کشور برانگیخته است. دیدگاه‌های مشترک در قبال درک واحد از ماموریت اصلی طالبان و حامیان بین‌المللی آن در سراسر کشور در حال شکل‌گیری است و جوانه‌های یک رستاخیز ملی در برابر تحرکات طالبان محسوس است.

وضعیت بحرانی افغانستان در جایی قرار دارد که لاجرم یک جرقه سیاسی انبار باروت را در فوران خشم جامعه آتش خواهد زد.

صدر: مردم در این شرایط از سوی جریان‌های درگیر و نیز جامعه بین‌المللی موظف و محکوم به قبول دو گزینه هستند یا امارت و یا جمهوریت!؟ آیا شما چه گزینه‌ای غیر این‌دو پیشنهاد می‌کنید و امکان دست‌یابی به آن را چطور ارزیابی می‌نمایید؟

عرفان: هرگاه به اعماق و ریشه‌های این برنامه‌ها نگاه شود، هردو برنامه به نقشه‌های استراتیژیک آمریکا و پاکستان گره خورده است. به پندار این قلم، تاکنون توافقات پشت پرده میان آمریکا و پاکستان روی ساختار دولت امارتی در چرخش است. درین سناریو هر تغییر بر نام دولت، مبتنی بر تفاهمات قبلی، تغییر ماهوی نخواهد داشت.

مبرهن است که واژه” امارت” نام یک ساختار کلاسیک است و طی سال‌های اخیر با رنگ خون، جلوه‌های آتش و عقب‌گرایی آذین یافته است. هردولتی برآمده از مذاکرات قطر که درآن نشان انگشت اجنبی تبلور داشته باشد، دولت ملی نیست و با منافع افغانستان در ستیز خواهد بود.

افغانستان به” دولت ملی ” و مردم‌سالار نیاز دارد. طوری که واضح است، آمریکا برای استقرار دولت نیابتی و تحقق برنامه‌هایش تا کنون حدود دو تریلیون دالر به مصرف رسانیده است و نتایج این مصارفات در سیلاب روان اشک و خون مردم کشور وضاحت دارد. دیگر آمریکا سرنوشت استراتژیک‌اش را با گُل ابروی زمامداران ارگ و سپیدار گره نمی‌زند.

فرمول رسیدن به تأسیس “دولت ملی” راه اندازی “گفتمان ملی ” جستجوی راهکارهای اساسی برای استقرار یک جبهه بزرگ ملی، راه اندازی رستاخیز ملی در فرم جنبش‌های بزرگ و سراسری مدنی، چرخش‌های انقلابی بلاخره گزینه انقلاب با گرایشات “چپ” در کشور است.

سازمان دهندگان انقلاب باید متعلم تاریخ باشند و درس‌های تلخی را از تاریخ پرماجرای بحران دو دهه، روش‌های افراط گرایی چپ و راست و شیوه‌های خشونت‌بار که تحت نام انقلاب به ثبت رسیده است فرا گرفته باشد .

به باور من، اولویت‌های اساسی در برابر ما قبل از همه دفاع مشترک از جغرافیای واحد افغانستان و نجات کشور است. باید تمامی امکانات را در راستای بسیج ملی در همین استقامت اساسی بکار برد.
افغانستان در لبهٔ پرتگاه سیاسی قرار دارد. ما انتخاب ایده‌آل نداریم، باید برای بسیج ملی و طرح‌ریزی ساختمان جبهه بزرگ میهنی از تمام خطوط سیاسی و ایدئولوژیک عبور کرد و وجوهات مشترک سیاسی را در همبستگی سراسری ملی پیدا کرد و آنرا برای نجات میهن بکار برد.

در مورد طرح راه‌اندازی و بسیج مردم و یا انقلاب به گونه‌ی فشرده می‌توان مولفه‌های ذیل را نیز مطمح نظر داشت:

۱. هرانقلاب در جغرافیای خاص وشرایط خاص اقتصادی سیاسی و فرهنگی بوقوع میپیوندد. ازاین رو یک انقلاب در یکجای نمیتواند الگویی برای انقلاب درجای دیگری باشد.

۲. یک انقلاب زمانی صورت میگیرد که بالائیها نتوانند مانند سابق حکومت نمایند و پایانیها نخواهند مثل سابق فرمانبرداری کنند.

۳. انقلاب‌های رنگه کودتایی است که توسط  سرویس‌های استخباراتی خارجی جهت ایجاد بی‌نظمی مدیریت شده و بخاطر نصب نوکران شان در اریکه قدرت براه انداخته می‌شود.

۴. درشرایط فعلی مهم‌ترین وظیفه ما ایجاد جنبش آزادیبخش ملی می‌باشد که وظیفه آن طرد حضور نظامی خارجی است. طرد حضورنظامی خارجی به شکل مبارزه صلح‌آمیز با استفاده از تکتیک‌های عدم خشونت مهاتماگاندی و یا به شکل مبارزه مسلحانه گوریلائی پیشبرده می‌شود.

۵. متحدین ما دراین مقطع زمانی کی‌ها اند: اعضای همه احزاب چپی مبتنی برگرایشات متعدد سیاسی، اعضای احزاب ملی ومیهن‌دوست، روحانیون وطنپرور،کارگران، دهقانان، اهل کسبه روشنفکران وطندوست بویژه نیروی سوم جامعه که تا حال هیچگونه پیوند وتعلقیت سیاسی وسازمانی ندارند.

۶. طی سال‌های اخیر عمده‌ترین افزارهای سیاسی غرب برای اشغال وتجاوز واژه‌های قشنگ” دموکراسی”،”حقوق بشر”، “جامعه مدنی” و”آزادی بیان “برگزیده شده اند، باید کاربرد این واژه‌ها را در طرح اهداف معین مورد توجه قرار داد.

۷. درهرانقلاب و مبارزه ضد استعماری بویژه در کشورهای که سایهٔ استعمار افتیده است، دونوع ستاد یا قرارگاه تاسیس می‌گردد: یکی ستاد علنی یا همین سازمان‌های حزبی ایکه فعلا در وطن علنی موجود اند. این سازمان‌ها شکل ظاهری داشته غرض مانور وفریب دشمن ازآن کارگرفته می‌شود.
دومی قرارگاه اصلی است که اهداف و وظایف اصلی را اجرا می‌کند. این ساختارمخفی از حلقه‌های کوچک مثلث و چهار ضلعی( سه نفری چهارنفری) تشکیل می‌گردد. هرنفردرهرحلقه تنها دونفررا می‌شناسد.
می‌توان حلقه‌ها را به شبکه چندین ملیونی تبدیل نمود. تمام اوامر وپیام‌ها به شکل شِفراز طریق انترنت می‌تواند پخش گردد. بدین ترتیب اعضا می‌توانند درظرف چند دقیقه سیل‌آسا درجاده های کابل یا محل موعود سبزنمایند.

۸. اگرقیام و یا انقلابی برای نجات کشور و جهت سرنگونی رژیم درراه باشد با افتخاردرآن باید اشتراک کرد .

تاسیس واشتراک دریک جنبش آزادی بخش ملی وظیفه همه وطن پرستان افغانستان است.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا