چالشهای صلح در عدمِ موجودیت دولت ملی
دوحه شاهد هشتمین دور گفتوگوهای صلح میان زلمی خلیلزاد نمایندۀ امریکا و هیأت طالبان است. آقای خلیلزاد به محض رسیدن به دوحه در پیام توییتریاش نگاشته که «برای از سر گرفتن مذاکره با طالبان، به دوحه رسیدم. ما به دنبال توافق صلح هستیم، نه توافق خروج؛ یک توافقِ صلحی که زمینۀ خروج را فراهم سازد. حضور ما در افغانستان وابسته به شرایط است و خروج ما از افغانستان نیز مشروط خواهد بود». واژههایِ این پیام بسیار دقیق و سنجیدهشده انتخاب شدهاند. آقای خلیلزاد تلاش کرده که در این پیـام به مردم افغانستان اطمینان بدهد که امریکا در پی خروجِ غیرمسوولانه از این کشور نیست و گفتوگوهای صلح باید زمینۀ خروج را میسر سازد.
به نظر میرسد که آقای خلیلزاد میخواهد بگوید که اگر طالبان در فکر اشغال افغانستان از راههای نظامی اند، چنین امکانی برایشان وجود ندارد و باید به روند صلح گردن نهند. البته چنین اظهاراتی برای روشن شدنِ وضعیت بسیار کمک میکند و از جانبی هم این نگرانی را نیز کاهش میبخشد که امریکاییها فقط میخواهند خود را از مخمصۀ جنگِ افغانستان بیرون بکشند. البته وقتی به سخنان دونالد ترامپ رییس جمهوری امریکا در مورد جنگ افغانستان توجه شود، چنین برداشتی به ذهن تداعی میشود. آقای ترامپ به صورتِ واضح میگوید که امریکا سالانه ۵۰ میلیارد دالر در جنگ افغانستان به مصرف میرساند در حالی که هیچ منفعتی برایش وجود ندارد. آقای ترامپ همچنین گفته که اگر امریکا بخواهد در جنگ افغانستان پیروز شود، آنگاه ده میلیون انسانِ این کشور قربانی خواهند شد.
این سخنان هرچند که در ظاهر بسیار بیرحمانه به نظر میرسند ولی اگر واقعبینانه به آن نگاه شود، چیزی غیراز واقعیتِ جنگ افغانستان نیست. شاید در چهار دهۀ گذشته کشورهای زیادی و از جمله کشورهای قدرتمند وارد جنگ افغانستان شده باشند و هرکدام نیز منافعِ خود را در این جنگ جستوجو میکردند ولی سرانجام این جنگ در کشورِ ما بوده و هیزمِ آن از همین کشور تهیه میشده است. اگر شرایط کشورِ ما برای چنین جنگهایی فراهم نمیبود، هیچ کشوری جرأت نمیکرد که وارد جنگ شود.
ما دقیقاً نیاز به شناختِ جنگِ فعلی و عاملان و ریشههای آن داریم. تا زمانی که نتوانیم واقعیتهای جنگ را ببینیم و تحلیل کنیم، با فرافکنی و دشنام دادنِ دیگران هیچ چیزی نصیبِ ما نمیشود. اگر جامعۀ جهانی در سالهای نخستِ ورود خود به افغانستان به عوامل بیرونیِ جنگ توجه میکردند، بدون شک امروز خشکاندنِ عواملِ داخلیِ آن کارِ زیاد سختی نمیبود. متأسفانه جامعۀ جهانی در شرایطی میخواهد از افغانستان بیرون شود که عوامل بیرونی و داخلیِ جنگ همچنان پابرجاست و چارهیی نیست مگر اینکه با هر دو عامل همزمان بجنگیم.
زمامدارانِ ما طی هجده سالِ گذشته کمتر به فکر تقویتِ نیروهای امنیتی بودند. آنها فکر میکردند که نیروهای خارجی تا زمانی بسیار طولانی در افغانستان باقی خواهند ماند. فرصتهای زیادی در اختیار افغانستان بود که اگر بهدرستی از آنها استفاده میشد، حالا بدون دغدغۀ حضور خارجیها میتوانستیم بر مشکلات امنیتیِ خود فایق شویم. مشکل اولِ ما در افغانستان از آغاز روی کار آمدنِ نظام جدید سیاسی، شکلگیری یک دولت ملی بود؛ دولتی که از درون صندوقهای واقعیِ رای بیرون شود و بتواند تمام مردم افغانستان را زیر یک چتر دور هم گرد آورد.
مردم نه در زمان حکومتداری آقای کرزی و نه هم در حکومت فعلی، خود را بخشی از مسایل نمیدانند. فاصلهیی که میان مردم و حکومتها ایجاد شده را نمیتوان بهسادهگی پُر کرد. هر حکومتی که در افغانستان طی این سالها قدرت را به دست گرفته، به جای اینکه با تبعیض و بیعدالتی مبارزه کند و زمینۀ مشارکتِ همهگانی را در قدرت فراهم سازد، به فکرِ آن بوده که چگونه افراد نزدیک به خود و یا افرادی از قومِ خود را داخلِ میدانِ قدرت سازد. این یک اتهامِ واهی نیست که همینطوری برای خالی نماندن عریضه مطرح شود. واقعاً طی هجده سالِ گذشته کیها در افغانستان قدرت و سرمایه را در اختیار داشتند؟ کیها بودند که با وجود بیکفایتی و فسادِ مشهودِ خود همچنان حمایت شدند و در ردههای بالای قدرت باقی ماندند؟ وقتی کسی که وزارت معارفِ افغانستان را به گند کشیده، با وجود هدر دادنِ میلیونها دالر همچنان در بالاترین مقام دولتی تکیه زده است؛ آیا میتوان انتظار داشت که در چنین کشوری صلح و ثبات خواهد آمد و مردم به اقدامهای دولت باور خواهند کرد؟
از این موارد، صدهایِ آن وجود دارد که متأسفانه به دلایلِ قومی و زبانی مکتوم باقی ماندهاند. اما از آن طرف، وحیدی وزیر پیشینِ مخابرات را بارها به دادگاه میکشانند و به زور میخواهند برایش پاپوش بدوزند. آیا به چنین نظامی میگویند نظامِ عدالتمحور و یا آنگونه که آقای غنی میگوید «نظام عمری». جالب اینجاست که آقای غنی با همه کارنامۀ ناکام و سیاهِ خود هنوز در برابر مردم ظاهر میشود و از آنها میخواهد که به او رای دهند تا آرزوهایشان را به واقعیت مبدل کنـد. واقعاً کدام آرزوها را آقای غنی به واقعیت مبدل میکند؛ آرزوی مرگ؟ تباهی؟ بربادی؟!
نبود یک دولتِ ملی فراگیر مسبب اصلی مشکلاتِ امروزِ کشور ماست و اگر این مشکل همچنان باقی بماند، در آینده نیز مشکل تروریسم و ناامنی از کشور از بین نخواهد رفت.