نامه به روشنفکران دینی
نامه بیست و چارم
عدم آیینه عالم عکس و انسان چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیدست به دیده دیده را دیده که دیدست
(مولانای بلخ)
همه میدانیم که وقتی عکس ما در آینه می افتد توان دیدن را ندارد. چون آنچه در آینه افتاده است عکس ما است نه حقیقت ما، حقیقت ما که آگاهی است قابل تکثیر نیست. اینجا حضرت قدمی پیشتر رفته و تمام هستی را عکس آگاهی مطلق میداند و می فرماید که در حقیقت آگاهی ما فقط در طول آگاهی مطلق میتواند وجود داشته باشد.مثل چشم عکس که خودش نور دریافت نمیکند و از آگاهی، آگاهی ندارد. مولانا بیننده یا حقیقت انسان را غیر مادی میداند و ماده را وسیله در خدمت آگاهی می پندارد. اما ادراک چیست؟ و ادراک کننده کیست؟
از نظر عارفان عالم ظهور یک مظهر است و با او سنخیت دارد. ظاهر همچنان متناسب است با ذات مظهر.آنچه در بیرون است تجلی در آفاق و آنچه در باطن انسان ظاهر میشود تجلی در نفس انسان است اما هردو تجلی یک نفس واحد است. هر قدر قلب ما پاک تر باشد تجلی انفسی واضح تر ایجاد میشود. به این ترتیب مقدار و شکل تجلی وابسته به صیقل قلب انسان است. اشکال تجلی میتواند به شکل دیدن نور با چشم بسته ، خواب دیدن در بیداری یا وارد شدن معلومات در ذهن انسان باشد. این معلومات می توانند مربوط به حالاتی باشند که در آینده اتفاق خواهند افتاد. این به این معنی است که نفس انسان می تواند فضا زمان را در نوردد و به معلومات دست یابد و اتفاقات را از قبل پیشگویی کند.
موضوع ادراک و آرشیو و نگهداری آنچه به وسیله حواس به ما وارد میشود یکی از اسرارآمیز ترین مسائل عقلی به شمار می رود. وقتی به مسئله دقت شود به خوبی واضح میگردد که اگرچه اشیای اطراف ما مادی اند اما خود پروسه ادراک ماورای دستگاه عصبی قرار دارد. به این ترتیب ماده وسیله است برای ادراک نه خود ادراک.
به عبارت دیگر ادراکات فعالیت مستقیم جوهر غیر مادی است و اعمال عصبی مقدمهء به وجود آمدن این ادراکات است.به این ترتیب نسبت ادراکات با جوهر غیر مادی نسبت فعل با فاعل است.
ماتریالیست ها به این باور اند که وقتی تاثیرات از محیط خارج به سیستم عصبی وارد میشود در مغز عکس العملی ایجاد میشود و این عکس العمل خاصیت ادراک را دارد.اما در مورد کیفیت ادراک چیزی برای گفتن ندارند.علم فقط همین قدر میداند که هنگام ادراک یا به یاد آوردن یک مفهوم سلول های مختلف مغز فعالیت می کنند.
اما عارفان ادراک را به جوهر غیر مادی نسبت میدهند چون مغز که از جنس ماده است با تمام محتویات تغییر میکند و دستخوش تحول میشود. میدانیم که سلول های بدن در طول عمر انسان چندین بار از بین میروند و سلول های جدید جای آنها را میگیرند. اما خاطرات انسان حتی از دوره کودکی همانطور که بودند پا برجا باقی میمانند.اگر این خاطرات در ماده بودند باید تغییر می کردند.
آنانکه طرفدا مادی بودن حافظه هستند میگویند که در اثر اختلالات در بعضی قسمت های مغز حافظه از بین میرود. به این ترتیب میخواهند بگویند که حافظه خاصیت مادی دارد. تردیدی نیست که انسان در اثر کهولت یا بعضی اختلالات در مغز دچار یاد فراموشی میشود و ذهن او قدرت احضار صور ادراکی را از دست میدهد. اما این به این معنی نیست که معلومات معدوم شده اند. بلکه عمل یا فعل یاد آوری معلومات در صفحه ذهن دچار مشکل شده است. به این ترتیب ماده خودش حجاب معلومات میشود.
روانشناسان میدانند که شخص در اثر یک ضربه به مغزش میتواند تمام داشته های معلوماتی خود را فراموش کند و بعد در اثر یک ضربه دیگر همه را به خاطر آورد. این دلیل محکمی است بر اینکه باور داشته باشیم که معلومات چه از جنس تصویر چه از جنس تذکر از جنس ماده نبوده بلکه ماده فقط در بیان و حاضر کردن معلومات در ذهن رول دارد.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشته باشیم این است که اگر حافظه و ادراکات مربوط به ساختار مادی مغز است و در اثر تخریب سلول ها و گذشت زمان از بین میروند چطور ممکن است که شخص در اثر هیپنوز خاطره های فراموش شده خود را بیان میکند. از این رو میتوان کاملا با اطمینان گفت که در سطح کوانت چنانچه در نوشته های قبلی آمد تمام خاطرات دوره زندگی انسان و تمام اعمال نیک و بد انسان آرشیو و نگهداری میشوند. چون چنانکه در بالا آمد با تغییر در ماده مغز و از بین رفتن و نو شدن سلول های مغز خاطرات ثابت و پابرجا باقی میمانند. و تغییری درآنها ایجاد نمیشود.
بدان که ادراکات عقلی و خیالی و اراده انسان خواص عمومی ماده را ندارند و از حالات روحانی انسان یعنی از آنسوی مرز ماده نشأت کرده اند و مستقلا تابع شخصیت معنوی انسان هستند، نه فقط ارتباط اجزای ماده .اما در عین حال ارتباط و تعلق ذاتی با ماده دارند چون ماده خودش صورت ذهنی حقیقت روحانی است.
چله نشین تو شدم نبض زمین تو شدم
مردۀ بی دین همه زنده به دین تو شدم
به ساعت مرگ غزل تلخ آبۀ جای عسل
بر حلقۀ نفرین شده تنها نگین تو شدم
(شهریار قنبری)
وجود مستقل روحی را از اطلاع هر کس به وجود خودش میتوان شناخت.یعنی هر کس خود را به عنوان وجود مستقل از دیگر موجودات می شناسد و از خود یا من آگاهی دارد. اما آیا (خود) حقیقت مادی دارد و عین بدن است؟
مادیان به این عقیده اند که خود یا من مجموع افکار و احساساتی است که سلسله واحدی را تشکیل میدهند.آنها خود را به دو دسته تقسیم میکنند یکی اجزای مادی بدن انسان و یکی خودی که از وجود این بدن آگاهی دارد.
از نظر عارفان هر کس خود یا من را حضورا” حس میکند و آن قابل تعدد و تکثر نیست و هرگز از بین نمیرود. او همیشه بوده و خواهد بود. اما آنچه از طریق حواس پنجگانه به انسان وارد میشود باعث به وجود آمدن من یا خود ذهنی می شوند این نوع (خود) حقیقی نبوده و هویت کاذب را به وجود می آورند. هویت کاذب کیفیت های ادراکی هستند که در اثر تجربیات ما در یک محیط مخصوص با یک فرهنگ مخصوص به وجود آمده اند. این نوع از هویت حادث و ناقص بوده و در اثر تغییر محیط تغییر میکنند. اما خود یا من حقیقی که از وجود خود و نحوه وجود خود آگاه است تغییر پذیر نیست و از خواص عمومی ماده مجرد و جدا میباشد. من حقیقی خود آگاه به خود است که ما آنرا آگاهی می نامیم. پس آگاهی که حقیقت انسان است ادراکات را منسوب به خود میداند نه عین خود.اما در عین حال تشخیص میدهد که در گذشته و حال با تغییرات سلولی تغییر نکرده است. اگرچه فیزیک و افکار انسان تغییر میکند اما خود حقیقی انسان همیشه همان است که درسابق بوده است و هر انسان به این امر آگاه است. به این ترتیب حقیقت روحانی انسان همیشه ثابت است. اما منطق دیالکتیک را که اصلش تغییر است مربوط به عالم ماده و علوم اکتسابی میدانیم که در آگاهی ذهنی و زندگی روزمره کاربرد دارد و آن ماهیت معلوم است نزد عالم. ولی آنچه مربوط به من حقیقی میشود حضور وجود معلوم است نزد عالم.
بدان که سلول های مغز نمی دانند که تو کی هستی. آنها که حتی از خود آگاه نیستند چطور میتوانند از تو آگاه باشند. آنها که از خود آگاه نیستند چطور میتوانند خالق مسائل پیچیدهای چون ادراک، تعقل، هنر و اندیشه باشند. آنها فقط وسیله هستند در اختیار آگاهی. بدون شک نقش ها و صور و تاثیرات ادراکی در ماده ظاهر میشوند اما خود شان مادی نیستند.
در این زمانه ای بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ای خود را برای این همه نا باور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست
امید این امانت به مستحق برسد. ۴-۳-۲۰۱۹