گفت و گو های پشت هفتاد در های بسته در دوحه و نگرانی های مردم افغانستان
نشست دوحه در موجی از نگرانی ها و امید ها حکایت از بن بست دارد.
بر بنیاد گزارش رسانه ها دیروز پنجمین نشست پشت پرده و بدور از رسانه های مقام های امریکایی به رهبری خلیل زاد و طالبان به رهبری ملاعبدالغنی برادر وارد سیزدهمین روز خود شده است؛ اما هنوز از جزییات این گفت و گو ها به بیرون چیزی درز نکرده است و تنها گفته شده که روی دو موضوع چون؛ خروج نیرو های امریکایی از افغانستان و استفاده نشدن خاک افغانستان برضد امریکا دو طرف به توافقات کلی رسیده اند و روی جزییات آن گفت و گو های نفس گیر و دشوار ادامه دارد. چنان که نشریۀ نیویارک تایمز در شمارۀ اخیر خود نوشته است که امریکا و طالبان دربارۀ چارچوب خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و نیز تهدید نبودن افغانستان به کشورهای دیگر به توافق رسیدهاند، اما جزییات این توافقات و نیز چگونگی تعریف هراسافگنی میان دو طرف، این گفت وگوها را به درازا کشانیدهاست. منابع نزدیک به دفتر زلمی خلیلزاد، نمایندۀ ویژۀ امریکا برای صلح میگویند که دو طرف به توافقهایی دست یافتهاند، اما پیش از این آقای خلیلزاد گفته است تا هنگامی که دربارۀ تمامی مسایل توافق نشود، هیچ توافقی به دست نخواهد آمد. پیش از این طالبان، بر خروج بیدرنگ نیروهای خارجی از افغانستان تأکید ورزیده بودند، اما منابع میگویند که طالبان مهلت بیرون شدن نیروهای خارجی را افزایش دادهاند – هرچند طالبان به گونۀ رسمی در این باره چیزی نگفتهاند.
این در حالی است که طالبان بار بار درخواست حکومت افغانستان برای مذاکرات با این گروه را رد کرده و گفته اند که حاضر اند تا با هیأت ملی متشکل از نماینده گان دولت و گروه های سیاسی و جامعۀ مدنی دیدار نمایند؛ اما دولت می گوید، تا زمانی که گفت و گو ها در محوریت حکومت قرارنداشته باشند، در آن اشتراک نخواهد کرد. چنان که هارون چخانسوری، سخنگوی رییسجمهور گفت، حکومت افغانستان تصمیم ندارد که در نشستهایی مانند نشست مسکو شرکت کند هرگاه نشست به محوریت حکومت افغانستان و گفت وگوهای رو در رو باشد حکومت افغانستان شرکت میکند. از همین رو است که تا کنون دولت برای تشکیل یک هیأت ملی کار بنیادی انجام نداده و به نحوی از این موضوع طفره می رود. هرچند حکومت از حضورنداشتن در نشست های دوحه خشم گین است و اماسخنگویان حکومت می گویند، زلمی خلیلزاد نماینده خاص وزارت خارجه امریکا برای صلح افغانستان و تیم مقامهای امریکایی، به طور منظم با رئیس جمهور افغانستان در تماس بوده و جریان گفتگوهای شان با نمایندگان طالبان در قطر را، با او شریک میسازند. پیش از این، جنرال جوزف ووتل فرماندۀ عمومی نیرو های مرکزی امریکا که در برابر کمیتۀ مجلس نمایندگان امریکا صحبت میکرد گفته بود، از صحبت با زلمی خلیلزاد این نتیجه را بدست آورده که او به طور منظم با رئیس جمهور اشرف غنی مشوره میکند، رئیس جمهور افغانستان را از جریان کامل مذاکرات قطر با خبر میسازد و رئیس جمهور غنی هم از این گفتگوها حمایت میکند.
هرگاه چنین باشد، پس گفت و گو های عقب هفتاد دروازه های بسته در دوحه به خواست حکومت به پیش می رود و از سکوت و تایید آن در برابر این گفت و گو ها برمی آید که در این مورد نگرانی ندارد و شکوه های جسته و گریختۀ آن از این نشست بیشتر مصروف ساختن گروه ها ومردم و به نحوی بازی با افکار عامه است؛ اما این رویکرد حکومت واکنش های تند گروه های سیاسی و جامعۀ مدنی و حتا نهاد شورای عالی صلح را که یک نهاد حکومتی است، نیز برانگیخته است. چنانکه خلیلی رئیس شورای عالی صلح گفت: “اگر رهبری حکومت وحدت ملی بخواهد این پروسه را به تنهایی تعقیب کند، بسیار روشن میگویم ناکام است و اگر احزاب سیاسی این پروسه را به تنهایی دنبال کنند باز هم ناکام است و شکست این طرف خواهد بود. ما زمانی میتوانیم که آرمانهای مردم را تحقق بخشیم که این طرف وحدت و همدلی حاکم باشد.” از این گفته های آقای خلیلی عمق اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی را می توان درک کرد که حکومت هرگز حاضر نیست تا در ترکیب یک هیأت ملی برای مذاکره با طالبان برود. در این نبرد در واقع مردم بازنده اند و دو طرف در هر حالی برنده اند؛ زیرا با برهم خوردن توازن کنونی ” بار های شان بسته و خر های شان هم جلد” است و این مردم اند که چون گذشته به زیر چوب و چماق و کیبل طالبان می افتند. در گذشته ما شاهد بودیم که طالبان زیر نام توافق سازمان ملل و تشکیل حکومت انتقالی به رهبری شاۀ پیشین به کمک امریکا و پاکستان و عربستان کابل را تصرف کردند و اما با سقوط کابل تعهدات شان را شکستند و با نفی تمامی گروه ها حکومت پولیسی و استخباراتی را تشکیل دادند و آن را بر گرده های مردم تحمیل کردند. نمایندۀ امریکا خان رافایل مخالفت احمد شاه مسعود با طالبان را دشمنی با پاکستان تلقی کرد و با کوبیدن آخرین میخ بر تابوت حکومت مجاهدین طالبان را در تبانی با پاکستان در کابل حاکم گردانیدند. هرچند امریکا حکومت شان را به رسمیت نشناخت و اما به گفتۀ احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی معاش های تمامی مقام های ارشد طالبان را از طریق وزارت خزانه داری پاکستانی می پرداخت. حتا اگر طالبان حاضر به تحویلی اسامه برای امریکا می شدند، حکومت شان از خطر سقوط رهایی پیدا می کرد و امریکا با آنان کاری نداشت.
از همین رو مردم افغانستان بیشتر از رهبران حکومت و گروه های سیاسی نگران اند که مبادا در یک معاملۀ پنهانی پشت دروازه های بسته مانند سال های ۱۳۷۵ خورشیدی سرنوشت شان به بازی گرفته شود. بدون تردید در این بازی ها مردم بیشتر بازنده اند و نگرانی های شان هم موجه است؛ زیرا نگاه مردم نسبت به مسایل سیاسی، افتصادی و امنیتی متفاوت با نگاهء زمامدار و سیاستمدار است؛ زیرا سیاسمدار هر آنچه را در محیط و ماحول خود می بیند، به آنها با چشمان سیاسی نگاه می کنند و آنها را از نگاهء سیاسی به داوری می گیرند و در این داوری چنان بار های سیاستگری بر عقلانیت آنان سنگینی می کند که حتا سیاه گفتن سفید برایش به مراتب ساده تر از سفید خواندن آن جلوه می نماید. داوری ها در زیر انبان سیاست چنان سبک و سنگین می شوند که سیر و صعود کفهء عدالت باوری را در کفهء بیداد پروری سخت به چالش می کشد. در این سبک و سنگینی ها پای دوستی ها و دشمنی ها سخت می لنگد. هرچند سیاست مانند بسیاری از مفاهیم دیگر تعریف ویژه یی ندارد و دچار بحران هویتی است. شماری مانند مارکس از آن به عنوان فشردۀ اقتصاد، شماری ها مانند باقر صدر فشردۀ عقیده و شمار لیبرال ها هم از آن به عنوان شیوۀ ادارۀ کشور یادهانی کرده اند که در رویکرد نخستین اقتصاد یعنی شیوه، مناسبات و سیستم تولید نقش تعیین کننده را دارد و در دومین هم نوعیت باور ها با توجه به کود های اخلاقی نقش تعیین کننده را دارد و رویکرد سومی هم متاثر از اندیشه های ماکیاول است. سخن معروفی است که می گویند: در قاموس سیاست دوست دایمی و دشمن دایمی معنا ندارد که این مقوله ناپایداری در سیاست و انعطاف های بنیادی در سیاست را بیان می کند. هواخواهان این نظر مدعی اند که منافع ملی اصل است و تعیین کنندۀ اصلی مرز های دوستی ها و دشمنی ها در سیاست است. این سخن چقدر با اندیشه های ماکیاولیزم (۱۴۶۹ -۱۵۲۷)مبنی بر ارایۀ مجموعۀ اصول و روش های دستوری برای زمامداری و حکومت بر مردم سازگار است. وی این نظریه را در کتاب “شهریار” پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده و سیاست را به کلی جدا از اخلاق پنداشته است. از نظر وی زمامدار موفق کسی است که برای بقا و رسیدن به هدف خود از هیچ نوع شرارت حتا کشتار، خیانت، ترور و تقلب و دهها جنایت دیگر دریغ نکند. هرچند پس از جان گرفتن ارز شهای دموکراسی و حقوق شهروندی در اروپا، بویژه بعد از فوکو اندیشه های ماکیاولی هم در اروپا دچار دگرگونی های ژرف شد. فوکو قدرت را مولد دانش دانسته و فلسفه را اندیشۀ برای مقاومت عنوان می کند. با این تعبیر فلسفه و سیاست در دیدگاۀ فوکو (1926 – 1984) بحیث دو پدیدۀ لازم و ملزوم می نمایند و در ضمن مکمل یکدیگر که بالنده گی یکی بر دیگری نیز سنگینی می کند. وی می گوید، ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را باید از ضرورت های اخلاقی عام رهانید. (12) او باور به اخلاق زیبا شناسانه در کنار اخلاق هنجاری و فرااخلاقی دارد که مقصودش آرمانهای اخلاقی یونان باستان است.
درهر حال، این حرف ها بیشتر کتابی و نظری اند و زمانی معنای واقعی پیدا می کنند که در متن جامعه قابلیت اجرایی پیدا کنند و در زنده گی اجتماعی مردم تجسم عینی پیدا کند. در این میان اصل مسأله این است که این مفاهیم زمانی در قاموس سیاستگران معنا پیدا می کند که منافع ملی تعریف شده نسبت به منافع ناتعریف شدهء شخصی و گروهی ارجحیت پیدا کند. این در صورتی ممکن است که سیاستگران از برج عاج خویشتن بینی ها و خودخواهی ها پایین آیند و با چشمان باز متن جامعه را نگاه کنند. در این صورت نه تنها بار واقعی نگری های آنان افزون تر می شود؛ بلکه تمامی پدیده های سباسی، اجتماعی و اقتصادی را واقعی تر می بینند و به گونهء طببعی از گزافه گویی ها خودداری می کنند و با جو نمایی و گندم فروشی از خاک زدن بر چشم مردم فرسنگ ها دوری می نمایند. اما با تاسف که سیاستگران هرگز از فراز اشتر خودبزرگ بینی ها فرود نمی آیند و حتا به زمین نگاه هم نمی کنند و این سبب می شود که از پیش چشمان مردم خرسوار عبور کنند و با دست کم گرفتن افکار و آگاهی عامه هر روز از زمین به آسمان ریسمان ببافند. آنان فکر می کنند که با این ریسمان تنی ها به قول خود شان اتمام حجت می کنند. در حالی که گزافه گویی ها عزت و حیثیت و شخصیت انسان را زیر پرسش می برد و شخصیت واقعی او را زیر پرسش می برد. سیاست گرانی از این آزمون دشوار موفقانه بیرون بدر آمده اند که با نه گفتن در برابر زر، زور و تزویر هویت و شخصیت شان را در جامعهء جنگ زدهء به اثبات رسانده اند.
تنها پای سیاستگران در عرصۀ بازی های سیاسی در کشور نمی لنگد، زمامداران کشور هم که بخشی از سیاستگران حاکم را تشکیل داده اند، در تحلیل و جستجوی راۀ حل ها نیز با عین مشکل رو به رو اند. آنان همه چیز را از عینک بقای قدرت نگاه می کنند و در موجی از سیاسی نگری های مزمن در پیوند به حوادث و پیشامد های گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از دید قدرت می نگرند و هر موضوعی را در ترازوی بقای قدرت سبک و سنگین می نمایند. این قدرت نگری های مزمن حاکمان را به بیماران خطرناک روانی دچار کرده است که حتا در شماری موارد دچار شتابزده گی های سیاسی می شوند که”آب را نادیده موزه ها را از پای بیرون می کنند” و چنان تحت تاثیر حوادث می روند که با دادن وعده های فریبنده وعده های بسر رسیدۀ شان را نیز زیر پرسش می برند. مردم در این آشفته بازار سیاسی کشور خود را درمانده تر از هر زمانی یافته اند و سرنوشت شان را در میدان قمار سیاستگران و حاکمان مبهم و نامعلوم تلقی می کنند؛ زیرا بی باوری مردم نسبت به سیاستگران و حاکمان کشور در نتیجۀ زد و بند های پیدا و پنهان، معامله گری ها، بی ثباتی های سیاسی و چسپیدن آنان به منافع شخصی، قومی وگروهی سبب شده تا در پیوند به هر پیشامدی حساس و نگران باشند. معلوم است که این حساسیت و نگرانی در رابطه به گفت وگو های قطر بیشتر است که از سیزده روز بدین سو در عقب دروازه های بسته ادامه دارد. نگرانی های مردم تنها ناشی از رویداد های پس از گفت و گو های قطر نیست؛ بلکه اختلاف نظر و ناهماهنگی میان حکوم و گروه های سیاسی و سیاستگران کشور بیشتر مردم را نگران کرده است. آنان دین باور اند که این اختلاف برای امریکا و طالبان فرصت می دهد که از این مذاکرات با دور زدن حکومت و مردم افغانستان به نفع خود سود جونید. پیشرفت مذاکرات در دوحه و بی میلی حکومت برای تعیین هیأت ملی برای گفت و گو با طالبان نظر به خواست آنان و اظهاراتی مبنی بر آگاه بودن حکومت از روند گفت و گوها گمانه زنی های گوناگونی را بوجود آورده است که نتیجۀ مذاکرات قطر در زیر بار سنگین و چانه زنی های شبکه های استخباراتی بویژه نقش پاکستان، امارات، عربستان و امریکا بدور از جشمان مردم افغانستان، چه پیامد هایی را در پیش خواهد داشت. با این حال کمتر احتمال می رود که دیدار های حاشیه یی نماینده گان طالبان وامریکا با مقام های روسیه، ازبکستان و کشور های دیگر، به صلح افغانستان کمک کند، محو تنش منطقه یی و جهانی را به گونۀ درست بتواند کلید بزند و بعد منطقه یی و جهانی مسألۀ افغانستان در رابطه به کشور های منطقه و جهان را توازن عادلانه ببخشد و این امیدواری ها را ایجاد کند که گفت و گو های دوحه به سمت و سویی به پیش می روند که نتایج آن در آینده برای مردم افغانستان خطرناک نباشند. به این سخنان آقای کرزی که می گوید، صلح برای خیر کشور است بر نتایج گفت و گو های دوحه باید امیدوار بود یا این که خلیل زاد می گوید، گفت و گو های قطر باید تضمین کند که هراس افگنی در آینده در افغانستان وجود ندارد، پس طالبان چه تضمنیی می دهند که در آینده هراس افگنی در افغانستان جایگاهی موجود نخواهد بود. این تضمین را هم کسانی بدهند که فریب سیاسی را شرعی می خوانند. این در حالی است که زمامداران و سیاستگران کشور به حاشیۀ گفت و گو ها رانده شده اند وهنوز معلوم نیست که چگونه زمامداران و سیاستگران کشور قادر به رفع نگرانی مردم و سمت و سو دهی مذاکرات به نفع مردم افغانستان و بیرون کردن نتایح این دیدار ها از دست کشور های خارجی اند.
اظهارات بالا و گفته های حکومت مبنی بر آگاه بودن لحظه به لحظۀ گفت و گو های قطر، این گمانه زنی ها را دامن می زند که مذاکرات دوحه رنگ کامل استخباراتی را به خود گرفته ودر موجی از تماس های پیدا و پنهان افکار عامه را به گروگان گرفته است. این به معنای این است که آنچه در رسانه ها بیرون شده، جدا از آن است که در دوحه می گذرد. در میان این هیاهوی تبلیغاتی که حاکی از توافقات کلی در مواردی چون خروج نیرو های امریکایی، تهدید نبودن افغانستان برای کشورها، گفت و گو های بین الافغانی و آتش بس است، تازه ترین موضوعاتی که تا کنون رسانه ای شده ، بیا نگراین است که، طالبان آتش بس را رد کرده و خواستارایجاد حکومت موقت وکنترول خود شان بر وزارت های داخله ، دفاع وریاست امنیت ملی برای تامین امنیت خود شان شده اند. هرگاه این موضوع ها درست باشد، این نشانۀ بن بست در گفت و گو ها است که دلالت به طولانی شدن آن دارد. چنانکه اظهارات دیروز وزیر خارجۀ پاکستان به مثابۀ سردمدار گفت و گو های طالبان با اامریکایی ها حکایت از به بن بست رسیدن گفت و گو ها در دوحه داشت. حال دیده شود که زیر کاسۀ گفت وگو های دوحه چه نیم کاسه هایی وجود دارد که دیر یا زود آشکار خواهد؛ اما در این میان آهنگ زمان حکایت از آن دارد که دست مردم افغانستان را در یک بازی مرموز خالی نشان می دهد. یاهو