نامه به روشنفکران دینی
نامه بیست و دوم
اسباب زندگی همه دام تحیر است غیر از فریب هیچ نباشد سراب را
بیدل (رح)
هر کدام ما خاطرات از زندگی داریم که گاه کاهی آنها را مرور میکنیم. خاطراتی از طفولیت جوانی و پیری. بعضی خاطره ها خوش آیند و بعضی غم انگیز اند. اینها همه تصاویر زندگی اند. اما خود زندگی چیست ؟
اگر دو موجود زنده و غیر زنده را باهم مقایسه کنیم در سطح ذرات اساسی و ابتدایی یا سطح نوکلیار اتم هیچ فرقی بین شان دیده نمیشود. در سطح اتم هم کدام فرق قابل توجه دیده نمیشود. تفاوت بین زنده و غیر زنده فقط در سطح مالیکول ها به مشاهده میرسد. در این مرحله ساختمان انساج موجود زنده دارای نظم بهتر است نسبت به موجود غیر زنده. این نظم یگانه فرق است بین موجود جاندار و بیجان. از آنجا که نظم ناشی از معلومات است به این ترتیب میگوییم وجود زنده جان ها از معلومات بیشتر برخوردار است نسبت به موجودات بیجان. از آنجا که این معلومات در خود ماده است و بر ماده حاکم است و ماده به صورت اجباری از آن اطاعت میکند. سوال ایجاد میشود که این معلومات از کجا سرچشمه میگیرد.
عالمان علم فزیک سعی دارند بدانند که چگونه انکشاف اجباری ماده باعث به وجود آمدن زندگی شده است. بعضی از آنها به تصادفی بودن پدیده زندگی باور دارند. اما نظم و انکشاف تدریجی در این پروسه کاملا مشهود است. هیچ انسان آگاه نمیتواند این نظم را نادیده بگیرد. قابل یاد آوری است که بینظمی حالت طبعیی ماده نبوده بلکه مرحله ای است که یک نظم به نظم عالیتر تغییر شکل میدهد. این را در ساختمان اتم ها میشود ملاحظه کرد. از آنجا که هر نظم ناظمی در کار دارد. نتیجه چنین میشود که آگاهی کل عقب دستگاه زندگی خودنمایی میکند. باید یاد آور شد که تمایل ماده برای شکل دادن انساج بسیار شگفت انگیز است. چون هر مالیکول میداند که مالیکول دیگر حتی در فاصله های بعید چه فعایت دارد.
اینجا نتیجه چنین میشود که بین موجودات زنده و غیر زنده ارتباط عجیب وجود دارد. به عبارت دیگر زندگی اثر منظم اجسام غیر زنده است مثل اتم ها و مالیکول ها. اما اتم های بی هوش چطور میتوانند چنین ساختمان های بیچیده را بسازند. اینجاست که انسان متوجه میشود که عقب دستگاه هستی تفکر عظیمی نهفته است. این تفکردر هر ذره هر اتم و مالیکول و حجره خودنمایی میکند و حضور دائمی و آشکار دارد ولی درکش خیلی مشکل است.
از نظر فلسفه عینیت ترکیبی است از دنیای خارج و داخل. آنچه در خارج از ما قرار دلرد تابع برداشت ما از خارج است. یعنی دنیای خارج وقتی در ذهن ما حضور میابد با عامل شناسایی که آگاهی ما است تعامل میکند. اما این تعامل چطور صورت میگیرد؟
از نظر عارفان آگاهی مطلق خودش خودش را بیننده است و عینیت خارج را که آن هم خودش است سمت و سو میدهد. به عبارت دیگر آنچه ذهن بنام عینیت میشناسد خوابی است که ظاهرا حقیقت دارد. برای درک بهتر موضوع باید به معانی مثل عدم. هستی و ارتباط بین ذرات که ما و تمام کائنات را ساخته اند توجه داشته باشیم.
ظاهرا بین آنچه ما در هستی میبینیم و میشناسیم و اینکه هستی در حقیقت چیست فرق وجود دارد. آنچه بنام هستی میشناسیم خاصیت دویی دارد. بنده فکر میکنم که شناخت علمی هستی و شناخت روحانی هستی دو روی یک سکه هستند. میدانیم که عالم از ذرات ساخته شده است و آنها هم خاصیت ذره را دارند هم خاصیت موج را. اگر ذره را به شکل ماده سخت وسفت در نظر گیریم من و شما زمانی و مکانی هستیم ولی اگر خاصیت موجی ذره را در نظر گیریم من و شما همه جای کائنات حضور داریم. اما چطور ممکن است که چیزی هم در تمام کائنات باشد و هم زمانی و مکانی باشد؟ اینجاست که به خاصیت بیننده یا ناظر بر میخوریم که تحت نظر او موج خاصیت مادی به خود میگیرد. البته هدف ما از بیننده خود چشم نیست بلکه آگاهی است. طوریکه قبلا گفتیم چشم ومغز وسایلی اند برای اگاهی. این نتیجه از آنجا بدست میاید که خاصیت ذره که آیا موج است یا شی از قبل معلوم نیست و فقط وقتی زیر نظر ناظر قرار گیرد خودش را نمایان میکند. میدانیم که ذرات هر خاصیتی که داشته باشند از عدم به وجود میایند و بلاخره به عدم بر میگردند. پس زندگی فاصله ای است بین دو عدم. زندگی به خوابی شباهت دارد که ما آن را حقیقت پنداشته ایم. تصور کنید که شما کسی را درخواب میبینید. اماوقتی بیدار شوید آن شخص را نمیبینید و میدانید که آنچه دیده اید تصویری بوده است که آگاهی شما ساخته است. به همین ترتیب تصویر عالم خارج را هم آگاهی مطلق میسازد و آنچه بنام عینیت میشناسیم تصویری است که آگاهی مطلق به نمایش میگذارد. آن چیزی نیست به جز خودش که وجود مطلق است.
در فزیک کوانتم مفهومی است بنام میدان یا ساحه کوانت و آن ساحه برقی است که ذرات آنجا خودنمایی میکنند. ذره ای که در این میدان به وجود میاید با خود میدان یک سیستم واحد را میسازند. مثل امواج بحر که ظاهرا اشکال مختلف دارند ولی حقیقت شان همان آب است. در حالیکه دو چیز معلوم میشوند ولی یک حقیقت دارند. آنچه عارفان وحدت در کثرت یا کثرت در وحدت میگویند معنی اش همین است. پس هر ذره را دوست داشته باشی خدا را دوست داری. هر ذره را عبادت کنی خدا را عبادت کرده ای. آنچه از ادیان و مذاهب مختلف وجود دارند تصورات ذهنی از آن حقیقت هستند. که دربحر تاریخ مثل امواج میایند و میگذرند. مثل اتفاقات زندگی که همیشه در گذر اند.
کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست
آن نا خدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش ماخدا داریم و ما را نا خدا در کار نیست
آه خلق گویند که خسرو بت پرستی میکند آری آری میکند به خلق دنیا کار نیست
بدان که واحد حقیقی وحدت است. آنچه از ارتباط بین ذرات معلوم میشود گویای این حقیقت است. مثلا دو ذره در هر فاصله ای که باشند با هم در ارتباط اند. اگر یک ذره تحت نظر گرفته شود جفتش از فاصله های خیلی دور حتی اگر این فاصله ملیارد ها سال نوری باشد در آن واحد از حالت جفت خود آگاه میشود. این امرنشان میدهد که زمان و مکان برای ذرات معنی ندارد و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ هم گویای این حقیقت است. پس نتیجه چنین میشود که زمان و مکان و هر چه در آن میگذرد خواب و خیالی بیش نیست. ما باید این حقیقت را بدانیم و همیشه در خواب ذهن باقی نمانیم.
امروز فاصله بین علم و عرفان بسیار کم شده است. بنده باور دارم که روزی خواهد رسید که این دو با هم متحد شوند و عالمان علم فزیک حقیقت عرفان را بدانند. امروز دنیای ما وارد دوره جدید از تکامل خود شده است. پا فشاری روی اندیشه های قرون وسطی سرعت مان را به سوی پیشرفت کمتر میکند. اندیشه های ذهنی هم مثل هر شی دیگر در این دنیا حادث اند و از بین میروند. فقط ذات ما است که جاویدان باقی است. آنچه ما امروز از خود به جا میگذاریم آینده ها از آن استفاده خواهند کرد. پس بجای نفرت از عشق بنویسیم. بجای جهل از علم بگوییم. بجای جدایی از وحدت بگوییم. بگذار آنچه بر ما و نسل های قبل از ما گذشت به آیندگان نگذرد. یقین کنید که نسل های آینده آنچه امروز از مذهب و قوم و رنگ میگویند و افتخار نامیده میشود ننگ خواهند کرد.
امید این امانت به مستحق برسد. 22-12-2018