خبر و دیدگاه
دموكراسي اسلامي
فصل دوم
رابطه قرآن با نظام مردمي
قرآن براي مردم نازل شده است تا نظر به مقتضيات عصر و زمان زندگي خود را سر و سامان دهند. جامعه شناس مسلمان قرن بيستم مرحوم دكتر علي شريعتي زيبا گفت كه قرآن به الله آغاز مي يابد و به الناس ختم ميشود. اين كتاب ، كتابي مردم است. قرآن هميشه پابرجا است. آيات آن تغيير نمي خورد و اما تفسير آن تغيير ميخورد. از همين لحاظ ابن عباس ( رض) گفت ” القرآن يفسر الزمان ” يعني قرآن نظر به زمان كه زندگي مي كنيم تفسير ميشود.
حضرت محمد ( ص) هيچگونه نظام سياسي را كه خودش ريس آن باشد و يا پادشاه باشد بنياد نگذاشت و اين وظيفه را به امت اسلامي واگزار شد تا خود شان قسميكه لازم ميدانند زندگي سياسي خود را تنظيم بخشند. اما اساسات آنرا تدوين كرد كه عبارت است از عدالت ، پيمان ها با غير مسلمانان ، مشوره ، لياقت و اهليت در كار و امنيت مسلمانان . بعد از رحلت سيد المرسلين خلافت به وجود آمد. چون يك نظام سياسي را بنيان گزاري نكرده بود و روش اساسي وجود نداشت سر موضوع خلافت هم مشكلات به وجود آمد. نه تنها مسله اينكه كي خليفه شود؛ مسلمانان بين هم مشكل پيدا كردند كه از أنصار خليفه شود و يا مهاجرين و اين اولين اشتباه مردان آن دوره بود زيرا اسلام تنها تقوي را مي شناخت بايد أنصار و مهاجرين مطرح نميشد. اسلام همه را در دين برادر گفته بود. با اين همه تناقضات مي توان گفت كه ١٤٠٠ سال قبل مسلمانان اولين نظام مردمي را كه به أساس قانون قرآن و ارشادات محمد (ص) باشد به وجود آوردند كه همانا مجلس سقيفه بود كه حضرت ابوبكر ( ص) به حيث خليفه أول انتخاب شد با اينكه منتظر نماندند تا داماد پيامبر درين جلسه شركت كند كه همين باعث تفرقه اول بين مسلمانان گرديد. اينكه شيعه ادعا ميكند كه علي بايد خليفه ميشد و دليل مي آورند كه در خم غدير علي را خليفه اعلام داشته است؛ اين محقق موضوع را رد مي كنم زيرا بدين صورت اگر همچو كاري از جانب پيامبر صورت ميگرفت پس نظام اسلام را پيامبر موروثي ساخته بود پس نبايد معاويه را محكوم كرد كه او چرا خلافت را موروثي كرد. هيچگونه طرح سياسي براي زمامداري از جانب پيامبر صورت نگرفته است و از همين لحاظ نه تنها كه خلافت را موروثي ساختند ، پسان نظام شاهي را به وجود آوردند و بعد حتي امپراطوري كه اين هم در سنت نيست و پسان تر نظام هاي خودكامه، ديكتاتور ي و ظالم عرض اندام كرد كه به جز بربادي مسلمانان چيزي به ارمغان نداشته است.
دموكراسي يعني كرسي مردم. يعني مردم در راس كار اند. مسلمانان هم با تشكيل مجلس سقيفه خواستند يك نظام مردمي يعني دموكراسي را به وجود بياورند . تفاوت كلي بين دموكراسي و دموكراسي اسلامي اين است كه در دموكراسي انسان قوانين را مي سازد و خود آن مجري آن است. در دموكراسي اسلامي قانون قرآن است و نظر به ايجابات عصر و زمان تفسير و تأويل ميشود زيرا قرآن مانند آب روان است و هميشه مي تواند جوابگوي نيازمندي هاي جامعه بشري باشد. قرآن اول توسط پيامبر ( ص) تفسير شد ، بعد ابن عباس ( رض) و بعد حضرت علي (رض) و بعد باقي علما. تفسير قرآن ايستادگي ندارد. طور مثال در قرآن بردگي آمده است و اما امروز بردگي نيست. اما مسلمانان برده ماشين شده اند ، برده نظام ظالمانه و استثمار گرانه سرمايه داري شده اند . برده مادي پرستي شده اند .
دموكراسي وقتي بي ناموس ميشود كه در آن عدالت نباشد ، فحشا باشد ، تبعيض باشد ، افراط و تفريط باشد ، قوم پرستي باشد حقوق كارگران پايمال شده باشد . كودكان روي خيابان ها كفش پاكي كنند به جاي اينكه تحصيل كنند .
نظام مردمي از طرف مردم است نه يك طبقه خاص به نام سرمايه دار، يا آخوند ها ، يا مذهبيون و يا كمونيستان . مجلس سقيفه با همه كمي و كمبودي آن يك نظام مردمي را بنيان گذاشت نه اينكه مذهبي روي كار آمده باشد و يا سرمايه داران قريش روي كار آمده باشند. در نظام دموكراسي اسلامي مردم در راس كار است نه سرمايه دار ، يا يك قوم خاص و يا چند مذهبي متعصب كه جامعه را به ركود مواجه سازند.
فصل سوم ادامه دارد