تبصرهای به سخنان دور از واقعبینی سفیر جدید اتحادیه اروپا در کابل
سفیر اتحادیه اروپا در کابل آقای پیری میودون در مصاحبه مورخ 11-11-2017 خویش با تلویزیون یک، سیاست مرکز گرائی و یا تمرکز قدرت را در افغانستان مفید دانست. به این معنی که او طرفدار آن است که همه امور کشورو تصمیم گیری در یک دست که آنهم دست رئیس جمهور باشد، قرار گیرد. این نشان میدهد که آقای پیری در مورد سیاست و بافت اجتماعی افغانستان از آگاهی لازم بر خوردار نمیباشد. ما شاهد هستیم که تمام بدبختی و نا رسائی ها در افغانستان چه در عرصه امنیت و چه در عرصه اداره و اقتصاد و چه در عرصه تطبیق قانون دربستر همین تمرکزِ قدرت هموار شده است. اینکه با وجود حضور نیروهای امریکائی و ناتو و با وجود مصرف مبلغ هنگفت از کیسه مالیه دهندگان امریکا و اروپا پیروزی قابل محسوس بدست نیامده است دلیل آن را در انحصار گری و تمرکز قدرت میتوان جستجو کرد.
تجربه نشان داده است که مرکز گرائی صفت اشکال مختلفی از نظامهای سیاسی از جمله نظامهای فاشستی، استبداد سنتی و مدرن، توتالیتاریستی وغیره است. در نظامهای مرکز گرا تصمیم گیری سیاسی بصورت یک جانبه توسط حلقه حاکم بدون رجوع به افکار عمومی و خواستهای مردم انجام میگیرد. که در افغانستان چنین مرکز گرائی از زمان حضور امریکا و اروپا تا اکنون توسط روسای جمهور کرزی و غنی عملی گردیده است و عملی میگردد. بدبختانه که نتیجه آن جز بی قانونی، فساد لگام گسیخته ، بی امنیتی، تشویش و آینده تاریک چیز دیگر به ارمغان نیاورده است.
شاید آقای پیری میودون حضور تعدادی از چهره های اقوام ازبک و تاجک و هزاره،…وغیره را در کرسی های دولتی نمونه ای از اشتراک و حضور اقوام مختلف در قدرت دولتی بدانند. ولی آگاهی ندارند که شرکت دردولت افغانستان شرکت در تصمیمگیری را افاده نمیکند، اصولا” اشتراک در دولت سهم داشتن در تصمیم گیری را معنا میدهد در حالیکه در افغانستان مشارکت ملی صرف مشارکت سمبولیک و تزئینی بوده است. نه شرکت در تصمیمگیری. بطور مثال ما شاهد هستیم که آقای کرزی طالبان را برادر میخواند ولی معاون اول او مارشال فهیم طالبان را دشمن میخواند. ولی از آنجائیکه قدرت دولتی در دست کرزی متمرکز بود، طالبانرا از زندانها آزاد میساخت و برای فعالیتهای طالبان زمینه سازی میکرد. و حالا هم وضعیت به همین منوال جریان دارد. برخورد قاطع و جدی علیه طالبان صورت نمیگیرد. با طالبان و داعشیان طورمرئی و نا مرئی همکاری صورت میگیرد. هر آدم عاقل میداند که چطور ممکن خواهد باشد که یک مشت اقلیت مزدور طور دزدانه داخل افغانستان شوند و بتواند اردو و نیروهای شجاع و دلیر امنیتی افغانستان را با کمیت بیشتر از سیصد هزار و امکانات نا تو در تکنا قرار دهند.
یکتعداد اشخاص متعصب و فاشست مشرب به افغانستان دولت قوی مرکزی را پیشنهاد دارند که بنظر آنها دولت مرکزی قوی بتواند جزایر قدرت را از میان بردارد تا قادر شود افکار و برنامه های این فاشستان را بدون دغدغه و درد سر تطبیق نماید. این طرح بطور صریح یک طرح فاشستی بوده که بینیتوموسیلینی پدرفاشیزم آنرا در دکتورین فاشستی خود بنام” ..عصر دولت…” یاد نموده بود. این فاشستان اصلا” از خود سوال نمیکنند که جزایر قدرت چرا؟ و چطور بوجود آمده است.؟ اگر با واقعبینی به جواب این سوال پرداخته شود. بسادگی در میابیم که همین تمرکز قدرت در دست رئیس جمهور سبب وجود جزایر قدرت شده است. اصلا” در افغانستان جزایر قدرت وجود ندارد و اگر وجود دارد آنهم در اثر زیر پا نمودن قانون توسط همین قدرت مرکزی میباشد که در دست رئیس جمهور تمرکز یافته است. وقتیکه فاشستان سخن جزایر قدرت را بزبان می آورند واضح است که آنها از روی عناد و باور شئونستی خود به ولایت بلخ اشاره دارند. در حالیکه ولایت بلخ هرگز جزیره قدرت جداگانه نبوده و نمیباشد. آقای عطا محمد نور مطابق قانون اجرآت نموده و کاملا” پابند قانون میباشد. کارمندان مسئول ولایت بلخ مثل قوماندان پولیس و رئیس عمومی امنیت ملی …و دیگران همه از طرف کابل مقرر میگردند. پس آن جزیره قدرت در کجا است؟ اگر او به قلم خود قوماندان پولیس و رئیس امنیت و یا دیگر از مقامات عالی را مقررمی نمود، در آن وقت جزیره قدرت معنی پیدا میکرد. در حالیکه چنین نیست و نمیباشد. فقط درد شئونستان در اینست که چرا به اجیران پاکستان مثل طالب زمینه مساعد نمیگردد که حملات خود مرداری و بم کفانی و بی امنیتی را در ولایت بلخ به سادگی انجام دهند.
کوتاه اینکه تمرکز قدرت در افغانستان سبب کاستی های زیاد در تمام عرصه ها شده است که در ذیل فقط به پنج تای آن اشاره میشود:
- قوه قضائیه مستقل که ضامن تطبیق قانون در افغانستان باشد وجود ندارد. قاضی القضات بعد از اظهار تعهد و وفاداری به رئیس جمهور از طرف رئیس جمهور مقرر میگردد.
- به قوه اجرائیه اجازه داده نمیشود که در چوکات قانون، مستقلانه و ظیفه خودرا انجام دهد و در برابر اجرآت خویش پاسخگو باشد. وزیر در مورد اجرای وظایف داخل صلاحیت قانونی خود باید اول از مشاور رئیس جمهور و یا رئیس جمهور اجازه بگیرد.
- با نطمیع و توطیه و تفتین و تفرقه آزادی قوای مقننه نیز صلب شده است. از همان جاست که فساد لگام کسیخته در افغانستان جولان پیدا نموده است.
- تمرکز قدرت، قانون شکنی و بی پروائی در برابر قانون را در افغانستان تقریبا” نهادینه ساخته است. زیر پا نمودن قانون توسط شخص رئیس جمهور زمینه قانون شکنی و بی پروائی در برابر قانون را افزایش داده است. مثلا” رئیس جمهور خود قانون تصویب و توشیح شده ثبت احوال نفوس را می شکند و در آن مطابق میل شئونستان قومی حذف و تعدیل وارد می نماید.
- تمرکز قدرت در افغانستان عمدآ زمینه رشد احزاب سیاسی را محدود و سد ساخته است و از تشکیل پارلمان متشکل از نمایدگان احزاب سیاسی جلو گیری نموده است.
با در نظر داشت نکات بالا ایجاب مینماید که سفیر اتحادیه اروپا در کابل امور مربوط به افغانستان را با واقعبینی مرور نماید. اتحادیه اروپا در قدم اول میتواند مردم افغانستان را کمک و رهنمائی نماید تا بتوانند رئیس جمهور خودرا با رای ازاد و دموکراتیک خود بدون تقلب انتخاب نمایند. هرگاه افغانستان دارای رئیس جمهور انتخابی باشد، در آنصورت رئیس جمهور انتخوابی تمام اجراآت خودرا بر اساس قانون عیار ساخته مشکلات را به حد اقل رسانده و امید به آینده را در دل شهروندان افغانستان زنده می سازد.