در پی عشق حقیقی باید بود!
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حـقیـقـت ره افسـانه زدند شب گذشته افراد زیادی در اطراف جهان به بهانۀ تجلیل از روز عشّاق به پارک ها و هوتل ها و کافی خانه ها سرازیر شده و ریخت و پاش های زیادی کردند. آن ها که واقعاً عاشق بودند با معشوقه های شان در فضای مملوء از عشق و محبت، شب خود را در کمال لذت و آرامش به پایان رسانیدند. اما کسانی نیز بودند که زیر نام روز عشّاق به اشباع هوس های حیوانی خویش پرداختند. واقعا در شبی که گذشت کسان زیادی با عشق و محبت جشن ها بر پا کرده و به نام عشق فریادها زده و با احساسات عاشقانه ای که خداوند همۀ انسان ها را بر آن خلق کرده، آواز خواندند و ترانه سرودند. مسلماً که عشق فطرت الهی است که در درون همۀ زندگان آن را به ودیعت گذاشته است، به گونه ای که اگر عشق نبود تمام روابط اجتماعی برهم می خورد… و اگر عشق نبود هرگز همکاری و همیاری در جهان هستی به وجود نمی آمد … اگر عشق نبود هیچ چیزی ره کمال را نمی پیمود و جهان هستی هم زیبائی نداشت … حال که چنین است به کی باید عشق ورزید؟ این پرواضح است که هرگاه عشق باشد معشوقی هم است. اما آن معشوقی که همگان بر عشقش خلق شده و به یادش می میرند و از فراقش اشک ها می ریزند و از هجرش شب تا به سحر را با ناله و فریاد سپری می کنند، او کیست و چطور می توان به وصالش رسید؟ در پاسخ باید گفت که ما انسان ها همیشه به چند دلیل عاشق می شویم: یا اینکه معشوق آنقدر زیبا و دلربا می باشد که بر دل ما مستولی شده و ما را شیفتۀ خود می سازد. یا اینکه معشوق آنقدر نیکو می باشد که با نیکوئی هایش نفس آدمی را جذب خویش می کند. یا اینکه معشوق دارای عظمت و بزرگی ای می باشد که چشمان آدمی با نگاه به آن خیره می شود. و این هم امکان ندارد که عشقی فراتر از این سه چیز باشد، پس دارنده همۀ این اوصاف کیست؟ آن کیست که تمام تابلوهای زیبا را نقاشی کرده است؟ کیست آن که تمام راه های نیکوئی به او منتهی می گردد؟ کیست آن که عظمتش چشم ها را خیره کرده و عقل ها از درکش عاجز و ناتوان اند؟ بدون شک که زیبائی مطلق و نیکوئی مطلق و عظمت مطلق از آنِ ذاتی است که عشق را آفریده و عاشقان خود را چنان در طلب خود بی قرار ساخته است که لحظۀ از ذکرش غافل نمی مانند و برهۀ بی یادش سپری نمی کنند و چنان در ره معشوق عاشقانه با پاهای برهنه حرکت می کنند که خارهای مغیلان هرگز نمی تواند مانع حرکت آن ها گردد. پس ای برادر! عشق های مجازی را رها کن و به عشق حقیقی بچسپ و این را نیز بدان که هر گاه به عظمت خالقت ره بردی آنگاه همه چیزهای دنیا که مظهر جلال و جمال معشوق اند، در نظرت زیبا و دل انگیز خواهند شد … و دیگر جایی برای بدبینی و کینه و کدورت در نهانت باقی نخواهد ماند … و چنان آرامش و صفائی به تو رو می آورد که همۀ مردم دنیا را بدون استثنا دوست می داشته باشی و چنین تصوری در ذهنت نقش می بندد که همۀ این ها مخلوق معشوقت اند که روحش را در آن ها دمیده است و این هم پرواضح است که هیچ عاشقی به خود اجازه نمی دهد که با روح معشوقش سرجنگ و عناد داشته باشد. و این را نیز بدان که همۀ این کدورت ها و عداوت ها نتیجۀ عدم شناخت معشوق حقیقی است که به قول حافظ ” جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه … چون ندیدن حقیقت ره افسانه زدند. هر ازگاهی که خشونت مدعیان دینداری را می بینم در تعجب فرو می روم که چگونه این ها خود را دیندار دانسته و بنام دین و خدا بر بندگانش ظلم و ستم روا می دارند در حالیکه عاشقان واقعی حتی دوست ندارند به سگ های معشوق شان سنگ پرتاب کنند، چه رسد به کسانی که بندگان مخلص و یا بندگان گنهکار او اند؟ نویسنده: احمدذکی “خاورنیا” |