خون من قطرۀ رنگی از تابلوی بزرگ درد ملت است
بنام خدای توانا وداد گر
وطن ز درد تو هر لحظه میکشم آهی برای غربت آواره گان بیچاره دل تنگم
سلام دوستان عزیز وهموطنان گرامی. اجازه دهید تا از غمشریکی وهمدردی بی شا ئبۀ تک تک شما عزیزان از صمیم قلب سپاسگزاری نمایم. همه کسا نیکه با ار سال پیام ودیدار از نزدیک قوت قلبم گشتند وروحم را نوازش دادند وجهان از امید را به دلها کا شتند.
دوستان عزیز ! از حدود دو ماه بدینسو میخواستم نامه ای مفصلی بنویسم و از ملت سر افراز افغانستان سپاس گذاری کنم توان آنرا نداشتم امروز اندکی بهترم قلم گرفتم تا درد مشترکی را با شما شریک سازم، دوستان گرامی ابراز احساسات وهمدردی شما به مراتب بارز تر وبیشتر آز آنچه بود که باید میبود. چون من تنها کسی نیستم که مورد حمله وتهاجم قرار گرفتم بلکه با این حمله بزدلانه دشمنان حق وعدالت، آزادی وانسانیت با کاروان دردمندان ومصیبت دیدگان میهنم پیوستم ومیخواستم از جمله هزاران دردمند مصیبت آشنای سر زمینم باشم وهر گز اظهار تا سف نکردم بلکه خوشحال بودم که علاوه از احساس وعاطفه عملا درد ورنج جوانان رگبار شده و معلولین ومعیوبین خون آلود میهنم را احساس میکنم وچه زیباست که درد ملت تقسیم شود و آسمان خوشی همچنان بر همگان یکسان ببارد. مگر شما ازین تفاوت وتبعیض خسته نشده اید؟ مگرتن سالم وشکم سیر وخواب آرام شمارا از هموطنان شما دور نمیسازد؟ من شر منده ام که قطرات خون من نقاشی تا بلوی درد ملت را تکمیل نکرد ویا اینکه سهم من در رنگ آمیزی لوحه وتا بلوی رنج ملت کمتر است ولی میخواهم جزء از همین ملت باشم که تقدیرش با خون رقم خورده است.
بلی: ضربالمثل معروفی است که حقیقت خم میشود واما نمی شکند شما هم در جریان هستید که گروه ترورستی کور وتاریک دل با فیر چند مرمی به سر وصورتم کوشیدند قامت رسائی حقیقت را خم کنند اما نمیدانند که شکستن حقیقت مساوی به نا بودی دنیاست چون این دنیا به حق استوار است وخداوند مخلوقات هم فر موده است که( وبالعدل قامت السموا وات والارض)….
من تنها نغمه صلح وعدالت خواهی را بگوشها نواختم، من میخواستم نوائی عدالت در فضا زندگی مردم طنین اندازد و پرچم آزادی وازاد زیستن بر افراشته باشد وفریاد حقیقت و دوای درد ملتی را به گوشها ها ودل ها برسانم. بلی من بی ریا وبی پیرایه درد ملتم را نجوا کردم وچیزی بیشتر از ختم بیعدالتی وظلم واستبداد نمیخواستم ونمیخواهم. اما دشمنان آزادی وعدالت صدا را به رگبار بستند. مگر آواز گوشنواز حق وآزادی ، عدالت وانسانیت با رگبار مسلسل وچکمه ها وتازیانه های حق ستیزان دد صفت خاموش خواهد شد؟ نه خیر طنین دلنوازعدالت وحق زیر نفیر موشک ها ومسلسل ها هر گز خاموش نمیشود. من باور دارم ترورستان سیه دل روزی چون خس وخاشاک در پیشا پیش توفان خشم ملت به زباله دان حوادث تاریخ می افتند وجهان عاری از ظلم وفساد خواهد شد.
من نمیگویم تا ابد زنده ام من میمیرم تا حق زنده باشد ومن میمیرم تا تو زنده باشی ومن میروم تا تازه ها وجوانه ها با شور ونشاط بیشتر از من پا به عرصه وجود بگذارند. من شاید امروز ویا فردا بروم اما حق وعدالت نمی میرد چون این جهان جزء به پایه های محکم حق به هیچ ستون دیگری استوار نیست. من میروم مگر فرزانگی وفر هیختگی نا بود نمیشود. لذا برای همه خفا شان بزدل وجبون هوشدار میدهم که جنگیدن با حق کار شیطان است. بیا ئید بگو یم سعیدی تنها نیست. سعیدی فریادی رسایی است که از حنجره ملیونها انسان عدالت خواه وحقیقت پژوه زمزمه میشود. فریاد ونغمه حق خواهی حد ومرز ندارد وقابل تسخیر هم نیست. این موج پر خروش فضا وسما را درنوردیده تا اوج اسمانها راه یافته حا ل آنا نیکه میخواهند از حضیض زمین ارزش های ملکوتی واسمانی را نا بود کنند کور خوانده اند. سعیدی با همان صدا وبا همان شمشیر تیز عدالت برنده تر از گذشته بمیدان میاید تا وجدان های تاریک را سوهان وصیقل زند وگردن های شر مگین جنایتکاران ترورست را خم تر سازد.. امید وارم فریاد ما با عث کاهش درد بی پایان ملت شود. امین.
سلامی اس به شما سعیدی بزرگوار
قلمت همیش رسا باد