روشنفکری دینی گزینهی مناسب برای رساندن مدرنیته
بعد از فروپاشی نظام مستبد طالبان رسانههای دیداری، شنیداری و خواندنی زیادی در افغانستان بر سر کار آمدند که کوشیدند راه مدرنیته را برای کشوری که سالهاست مردمش دلهایشان در گرو دین و سنتهای دینی مانده است باز کنند. شماری از رسانهها بدون در نظر داشت پیشینهی فرهنگی و تاریخی کشور نتوانستند با یک روش علمی و دقیق که حساسیتهای دینی مردم را کمتر برانگیزد این راه را بهتر و آسانتر به مردم بشناسانند و از منبر و تریبون نهادهای دینی و افراد دینمدار مردم را با مدرنیته آشنا کنند.
از روزهای نخست روی کار آمدن رسانهها به ویژه رسانۀ تلویزیون بعد از نظام طالبان در کشور حلقهها، نهادها و افراد زیادی به مخالفت برنامههای رسانهها آستین بالا زدند و به واسطۀ لباس دین و منبرهای دینی مردم را علیه رسانهها، نهادهای مدرنیتهخواه و هر آن مجرای که میخواهد دموکراسی را در کشور نهادینه کند برانگیختند (نقد ضابطهمند و علمی دموکراسی هیچ مشکلی ندارد ).
نکتۀ قابل توجه این است که بسیاری از رسانهها نه دین را درست شناختند و نه مدرنیته را، برای رسیدن به جامعهای مدرن ضروری نیست که قید آموزههای دینی یک ملت را بزنیم که سالهاست با دین زندگی میکنند بل رسانهها میتوانند از مجراهای نهادهای دینی به جامعهای برسند که هم مردمش معنویت دینی خود را نگه دارند و هم با مدرنیته سر ستیز نداشته باشند.
اما کدام دین و کدام مدرنیته ؟
بدون شک در طول تاریخ اسلام گروههای متفاوت، افراد مختلف و مذهبهای گوناگون قرائتهای متفاوت از اسلام داشتند و دارند.
در کشوری که سالیان درازیست مردمش به شدت به سنت پایبند هستند و جز قرائتهای ایدیولوژیک طالبانی و قرائتهای جنگی برخی حلقههای مجاهدین، گونهی نرم و حقیقی دین را تجربه نکردهاند چگونه میتوان در یک شب مولفهها و ارزشهای مدرنیت و یا تمام مدرنیته را به آنها فهماند؟ بدون شک این کار شدنی نیست و هیچگونه ثمری هم نخواهد داشت.
ما متاسفانه نه تصویر درستی از مدرنیته در کشور بعد از ایجاد دولت آقای کرزی داشتیم و نه هم شالودۀ دین را درست درک کردیم.
در کشور ما بسیاری از اصحاب رسانهها بدون سواد کامل رسانهای و بدون مطالعه دربارۀ مدرنیته و اسلام دست به کارهای میزنند که نه در چوکات مدرنیته میگنجد و نه هم دین با آن بر سر مهر است.
به باور بسیاری از رسانهها به ویژه رسانه تلویزیون و رادیو (روزنامههای کشور روز به روز رو بهتر و خواندنی تر میشوند) مدرنیته عبارت است از آهنگ، سریال و پایکوبی حقا که اینچنین نیست، البته بدون شک این موارد را میتوان برای سرگرمی مردم به نشر سپرد اما هیچگاه نمیتوان بر آن مهر مدرنیته زد و یا این نوع برنامهها را راهی دانست برای رسیدن به جامعهای مدرن.
میتوان مدرنیته را به عنوان پدیدهای که مفهوم و معنی پیچیدهای دارد از زاویههای متفاوتی به آن پرداخت اما اینجا فقط به این بسنده میکنیم که آیا مدرنیته ویژۀ یک جغرافیای خاص و مردمی خاص است؟ آیا ما یک نوع مدرنیته داریم؟
زادگاۀ مدرنیته اروپا است و شاید از همین لحاظ است که در کشورهای جهان سومی مانند افغانستان به مدرنیته مانند بسیاری از مولفههایش به عنوان یک پدیدۀ غربی با عینک ایدیولوژیک و دگرستیز نگاه میکنند.
مولفههای مدرنیته را میتوان حقوقبشر، خردورزی، تساهل، کثرتگرایی و ارزشهایی از این دست دانست، هرچند متفکرین زیادی مانند انتونی گیدنز و پل دومان دربارۀ مدرنیته لب به سخن گشودهاند و حرف زدن و این امر که گویا مدرنیته قابل نقد نیست مغالطعهای بیش نیست. مدرنیته از چندین سال به این سو در نوشتههای بسیاری از متفکرین غربی و شرقی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
بدون شک همانگونه که خیلی از پدیدهها دو بعد منفی و مثبت دارند، مدرنیته نیز از این قاعده مستثنی نیست. “مدرنیته یک پدیده بسیار پیچیده و چندبعدی با ویژگیها و پتانسیلهای خوب و بد است و بنابراین یک مجموعه واحد و به هم چسبیده نیست. مدرنیته به شدت با بحرانها و پارادوکسها و تناقضات بسیاری روبروست.“
اما مدرنیته به عنوان پدیدهای که خواسته یا ناخواسته وارد اجتماع ما شده است و ما تا هنوز نتوانستیم درست آن را هضم کنیم بسیار حایز اهمیت است. این سوال که آیا مدرنیته مختص به یک جغرافیای خاص است تنها یک جواب کوتاه میتواند داشته باشد و آن هم نخیر.
همانگونه که ما از هر برخاستۀ اجتماعی تعریف و قرائت متفاوتی میتوانیم داشته باشیم از مدرنیته نیز میتوانیم مفهومی بگیریم که سازگار با ساختار فرهنگی ما باشد. این امر که مدرنیته را نمیتوان تغییر داد به کلی اشتباه است. هر پدیدهای میتواند در یک بستر اجتماعی مطابق همان بستر خود را شکل دهد و یا افراد جامعه با مطالعه پدیده و زیاد کردن و کم کردن مولفههایش آن را با جامعۀ خود مطابقت بدهند.
در سالهای اخیر کتابها و مقالههای زیادی از سوی نویسندهگان و متفکرین شرقی در کشورهای اسلامی نوشته شده است که دربارۀ بومی سازی مدرنیته حرف میزنند. بومی سازی مدرنیته یعنی اینکه مدرنیته را با مطالعۀ دقیقه و ارزیابی همه جانبه بپذیریم و خوب و بد مدرنیته را از یکدیگر جدا ساخته به مردم کشور بفهمانیم که مدرنیته چیست و برای چیست؟
متاسفانه نگاۀ خیلیها به مدرنیته و مولفههایش نگاهی بدبینانه است، زیرا این افراد با کینه و نگاه غربستیزی که به غرب دارند به این فکراند که گویا هر آن پدیدهای که از غرب آمده است خلاف ارزشهای فرهنگی و به ویژه دینی است و آن را چال جدید استعمارگرایی و امپریالیسم میدانند.
سوال دیگری که به وجود میآید این است که بعد از مطالعۀ دقیق مدرنیته و به آغوش کشیدن آن چگونه میتوانیم آن را به مردمی بشناسانیم که عمریست با قرائتهای متفاوت و متاسفانه در بعضی موارد اشتباه و به شدت سختگیرانه و بدبینانه سر و کار دارند؟
بسیاری از رسانههای تلویزیون و رادیو در کشور بدون خلاقیت در ارائه برنامههای دینی و فرهنگی تنها میخواهند به عنوان یک برنامۀ آموزشی دینی که در آن به چند سوال در مورد احکام روزه و نماز و … جواب داده میشود وقت را پر کنند و هدف خاص دیگری در شناختاندن مدرنیته از طریق نهاد دین به بینندهگان و شنوندهگان خود ندارند.
اما نکتۀ دیگری که مورد نظر نگارنده است این امر است که رسانهها نمیتوانند با هر نوع قرائتی از دین، مدرنیته را به مردم بشناسانند بل باید نسخه و قرائتی نرم و متناسب با عصر جدید از دین به مخاطبان رسانه ارائه کنند و از طریق آن نسخه به معرفی مدرنیته و مولفههایش بپردازنند.
این نسخۀ نرم و متناسب با عصر نمیتواند قرائتی بهتر از روشنفکریدینی باشد. رسانههای کشور باید از روشنفکریدینی به عنوان نحلۀ فکری که هم دلی در گرو دین دارد و هم با مولفههای دنیای مدرن بر سرستیز نیست کار بگیرد.
روشنفکریدینی میتواند راهی باشد برای جامعهای که در آن مردم با باور داشتن و عقیده داشتن به دین از مدرنیته نیز استقبال کنند و با آن بر سر مهر باشند .
روشنفکر دینی و روشنفکریدینی با شک کردن به آموزهها و قرائتهای متفاوت از دین، چنین قرائتی را از دین به جامعه تحویل میدهد که خردورزی، تساهل و تسامح، همدیگرپذیری و دیگر پدیدههای دنیا مدرن در آن به عنوان مولفههای لازم یک جامعه خوب به شمار آمدهاند.
روشنفکری دینی میکوشد افراد را از دینداری جزمگرایانه و خرافهپرستیهای بی مورد دور سازد و به عنوان راۀ میانهای عمل کند که حقیقت دین را به مردم بشناساند و نگاهی تازه به دین و دینداری داشته باشد زیرا هر گاه تفکرمان از دین نو شد و نگاۀمان به دین جدید گشت میتوانیم با بسیاری از مشکلات و نگاههای دیگرستیز، خودخواهانه و عقدهای که تمام پدیدههای دنیا نو را سرکوب میکنند خداحافظی کنیم.
از این رو این وظیفۀ رسانههای کشور است که با بهرهگیری از روشنفکرهای دینی و روشنفکری دینی به طور درست و آهسته مدرنیته را به مردم بشناسانند، بدون آنکه کسی را نسبت به خود بدبین سازند و از این طریق میتوانند جبهههای عقدهمندانه که علیه رسانه گرفته شده است را از هم بپاشانند.
نقش روشنفکران دینی در جامعه ما در زدودن کور مغزی و بربریت از فکر و ذهنیت مسلمانان خیلی برجسته ارزیابی میگردد. روشنفکران دینی بخوبی میتوانند مردم را آگاه سازند که طالب و داعش و القاعده و ملا کوثر و ملا نیازی و امثالهم دشمنان اسلام و دشمنان سعادت مردم میباشند، بخاطر اینکه اینان اسلام را در جهت مخالف مدرنیته قرار میدهند. بدون شک که رفاه مردم محصول مدرنیته میباشد. بطور نمونه داشتن شفاخانه های مجهز و کافی و داشتن تعداد کافی داکتران و پرستاران محصول مدرنیته میتواند باشد. اما فکر طالبی و داعشی زنان را اجازه نمیدهند که در جامعه منحیث انسان سهم ارزشمند خودرا انجام دهند. در صورتیکه پرستاران و داکتران زن به اندازه کافی در شفا خانه ها حضور نداشته باشند، نمیتوان خدمات صحی شایسته ای را به مردم و مسلمانان انجام داد. در اینجا روشنفکران دینی باید با جرئت در مساوی دانستن حق زن با مرد و سهم فعال زنان در جامعه تأکید ورزند. روشنفکران دینی باید به مردم حق قایل شوند که بتوانند هر عقیده ای که داشه باشند، بیان دارند. پر واضح میباشد که تحمیل عقیده بر انسانی با مدرنیته سر ساز گاری نمیتواند داشته باشد. بنظر من داکتر عبدالکریم سروش فیلسوف اسلامی میتواند نمونه خوبی از روشنفکر دینی باشد.
“مولفههای مدرنیته را میتوان حقوقبشر، خردورزی، تساهل، کثرتگرایی و ارزشهایی از این دست دانست.”
درست مدرنیته همان است که اعلامیه جهانی حقوق بشر ملل متحد را درست درک نمود و اقدامات سنجیدۀ را جهت عملی نمودن آن در جامعه روی دست گرفت. خرد ورزی: سنجش امری بر بنای حقیقت میباشد که پی آمد آن خوشبختی را در قبال دارد. خرد ورزی انسانرا به اخلاق نیک آراسته میسازد که اخلاق نیک خدمت به انسان و حفظ حرمت و آزادی انسانرا در خود نهادینه دارد. اگر ما خودرا با مولفه های مدرنیته آراسته سازیم جامعه مدرن را میتوانیم داشته باشیم. مدرنیته، در واقعیت امر همیش به پیش و به سوی آینده پر از سعادت و رفاه در حرکت میباشد. این مربوط به توان و صداقت دولتمداران میباشد که مدرنیته چگونه بدون کاستی های جدی در جامعه تطبیق نمایند.
طور عملی همینکه ما از ترانسپورت و حمل و انتقال از شتر به موتر و طیاره روی آورده ایم خود نشاندهنده پذیرفتن مدرنیته هستیم. همینکه از ارسال مکتوبات و نامه ها و خبری از خبر رسان سوار بر اسپ با یک دکمه فشار دادن کار را سبک و کوتاه ساخته ایم خود بیانگر قبول مدرنیته میباشد. همینکه میتوانیم مستقیما”در یک لحظه به آنطرف کره زمین (بر اعظم امریکا) با زدن نمره ها تماس برقرار و سخن بزنیم خود ناگذیری قبول مدرنیته را نشان میدهد. باید عرض کرد که هیچکدام از پیغمبران الاهی از وجود بر اعظمی بنام امریکا و زندگی آدمان در آن بر اعظم اطلاعی نداشتند.
در اینصورت ما میبینیم که مدرنیته راه جبری رسیدن به رفاه اجتماعی میباشد. اما اگر ما همانند طالب و داعش و کور مغزان دیگر فکر کنیم این معنی را دارد که در جهت مخالف مدرنیته قدم میگذاریم که نتیجه آن بدبختی مردم و انحطاط دین مبارک اسلام خواهد بود. مسلمان واقعی همیش دین را همگام با مدرنیته آرزو میکند. بنآ” در کشوری مثل افغانستان رسانه ها توانسته اند تا جائی در بیدار سازی مردم و باز کردن چشمان مردم نقش ارزشمندی انجام دهند. اشارات نویسنده محترم هم موجه دانسته میشود تا دست اندر کاران رسانه ها باریکی های ذهنی محیط و مردم را سنجیده و عمل نمایند.
در بحث به هم آمیزی دین و مدرنیته راه دیگری که نیز میتوان به آن فکر کرد در جوامع سنتی چون افغانستان بلند بردن گراف علمی صاحبان رسانه ها و روحانیون دینی میباشد.