عطا محمد نور یک امیر اسماعیل خان ثانی خواهد شد؟
این روزها ادعاهای احمد ایشچی بحث داغ رسانهها و چیزفهمهای سیاسی است! شبکه های اجتماعی سنگ تمام گذاشتهاند و فیسبوکیها، عریانتر به این ادعاها پرداختهاند. مردم عادی نیز از قافله عقب نماندهاند و تحلیل های خیابانی و کوچهبازاری داغِ داغ است.
من پیش از پرداختن به این موضوع، توجهتان را به مطلب دیگری معطوف میکنم. بگذارید با یک پرسش شروع کنم. چرا هر کس که در مقابل ارگ و بهتر بگویم آقای رییسجمهور ایستاده، یا حذف شده و یا هم به نوعی در حاشیه قرار گرفته؟
از داکتر عبدالله گرفته تا معاونان آقای غنی، از نمایندهی ویژهاش آقای مسعود تا چهرههای دیگری مثل داکتر صبا که از یاران نزدیک دوران انتخابات رییسجمهور بود…
در افغانستان و در حکومت به اصطلاح وحدت ملی دو تیم سیاسی به شدت مصروف بازیاند: اولی تیم ساکن در ارگ ریاستجمهوری به رهبری محمد اشرف غنی و دومی تیم قصر سپیدار به رهبری عبدالله عبدالله! اولی عملگرا و دومی مانده در گِل، اولی تندرو و دومی میانهرو، اولی سیاستمدار و دومی دیپلمات!
ارگ و رییسجمهوری چگونه چهرههای برجستهی مخالف را به حاشیه راندهاند؟
داستان از همان آغاز حکومت وحدت ملی شروع شد! پیش از ایجاد کابینه، رییسجمهور با زیرکی تمام توافقی تاریخی از رییس اجرایی گرفت. توافق کردند که کابینهی آقای کرزی را در حکومت مشترکشان تکرار نکنند. توافقی که حکایت از ارادهی آقای غنی در استفاده از چهرههای نو داشت اما از روز اول معلوم بود که رییسجمهور ریگی در کفش دارد! با این توافق -که هیچ مبنای قانونی ندارد و عملن اجرا شد- چهره های بانفوذی مثل امیر اسماعیلخان، یونس قانونی، امرالله صالح، گلآقا شیرزی، بسمالله محمدی و… از ورود به کابینه بازماندند.
زیرکی رییسجمهور ادامه داشت و سپس توافق دیگری به میان آمد:
هیچکس نمیتواند در ولایت خودش والی باشد!
توافقی مثل توافق اولی، بدون مبنای قانونی! اما معلوم بود کاسهای زیر نیمکاسه است! با این توافق عملن چهرههای قدرتمندی مثل امیر اسماعیل خان و عطامحمد نور و مدعیان احتمالی دیگر به حاشیه رانده میشدند که شدند!
امیراسماعیل خان که بر مبنای توافق اول از راه یافتن به کابینه بازمانده بود، اینبار چشم به ولایتداری هرات دوخته بود. اما با توافق دوم نمیتوانست این ادعا را مطرح کند. عطامحمد نور نیز دیگر نمیتوانست همچنان والی بلخ بماند. همانگونه که تا با گذشت دو و نیمسال هنوز به طور رسمی والی تعیین نشده.
برنامهی به حاشیهراندن چهرههای مطرح ادامه داشت.
سپس رییس جمهور با بیپروایی تمام به موافقتنامهی حکومت وحدت ملی، عملن عبدالله عبدالله را از امورات جدی حکومت به حاشیه راند تا آنجا که چیزی جز قصری لوکس، تشریفات و کتوشلوارهای شیک برای عبدالله نماند و سر انجام صدای او را در آورد که خطاب به رییسجمهور گفت یا حق مرا بده و یا اینکه روی دیگر مرا خواهی دید! روی دیگری که هیچگاه دیده نشد.
رییس اجرایی نیز بیتقصیر نیست!
داکتر عبدالله با تمام تجربهای که دارد، ثابت کرده که نمیتواند یک رهبر باشد و از منافع مردمش دفاع کند. او از نوع پوشش گرفته تا شیوهی برخورد و حتا صحبت کردنش نشان میدهد که یک دیپلمات است. یک دیپلمات خوشاخلاق و صبور که فقط دیپلماسی بلد است آن هم از نوع لبخندش!
او حتا زمانی که هشدار میدهد، صراحت و جدیت یک رهبر سیاسی را ندارد. هشدارهایی که البته “شعار” میماند…
داکتر عبدالله حتا نتوانسته رفتار خود را به شیوهی یک رهبر تنظیم کند و با اینکه شریک پنجاه درصد قدرت، رییس اجرایی امروز و صدراعظمِ فرداست، هنوز در قامت یک وزیر خارجه ظاهر میشود! حتا در برخورد با رییسجمهور یک دیپلمات است! یک وزیر خارجهی مودب و صبور!
و رییسجمهور او را خوب شناخته است.
بیکاری معاون رییسجمهور و پرداختن به مسایل نظامی
رییسجمهور؛ معاونانش را نیز چندان محلی نداد آنطور که صدای معاون اولش آقای دوستم، چندین بار بلند شد که رییسجمهور چکاره است و اگر صلاحیتش را به او برنگرداند فلان میکند و بهمان!
آقای دوستم در تمام عمر حکومت وحدت ملی، به جای اینکه معاون اول رییس مملکت باشد، از بیکارییی که ارگ برایش تدارک دیده، در نقش یک فرماندهی نظامی ظاهر شده! فرماندهای که کار چندانی هم از پیش نبرده.
قصهی شرکای دیگر ارگ نیز بهتر از دوستم نیست! احمدضیا مسعود در زمان انتخابات با وعدهی پست ریاست اجرائیه، پازل قومی تیم آقای غنی را تکمیل نمود. غافل ازاینکه حکومت، “وحدت ملی” میشود و پست او ارزانی آقای عبدالله! او اکنون با نام کشال و پر پیچ “نمایندهی فوق العادهی رییسجمهور در امور اصلاحات و حکومتداری خوب” کاری جز برنامههای تشریفاتی و دیدارهای بینتیجه ندارد! رییس جمهور با این پست کاملن تشریفاتی سرش را شیره مالیده و او را از متن به حاشیه رانده است. جای تعجب ندارد که آقای مسعود شمشیر زبان برکشد و به رییسجمهور حمله کند!
ارگ برای چهرههای دیگر نیز برنامه داشت
صلاحالدین ربانی که به احترام پدر، رهبری موقت جمعیت را به او دادند و سپس وزارت خارجه را نیز به او سپردند، به اصطلاح کشتیگیران ما “زینگی” شد! خبرهای غیررسمی حاکی از آن بود که رابطهی او با رییسجمهور مطلوب نیست و گفتوگوی آنان گاه به تقابل هم می کشد.
او که در حوزهی کاریاش بیشتر به یک نماد تبدیل شده بود و سیاست خارجی و روابط خارجی کاملن به قبضهی ریاستجمهوری در آمده بود، در برنامهی استیضاح مجلس، ضربهی فنی شد! هم سلب صلاحیت گردید و هم دوباره درهمان سمت از سوی رییسجمهور ابقا شد. دقیقن اتفاقی که برای آقای اسپنتا افتاد و هنوز آن لکه بر دامن اسپنتا هست که چرا پس از سلب صلاحیت از سوی مجلس، کارش را به صورت غیر قانونی ادامه داده است.
رییسجمهور با عطامحمد نور اما، به شیوهای دیگر برخورد کرد.
عطامحمد نور را شاید بتوان برجستهترین مخالف سیاسی رییسجمهور در اردوگاه تاجیکان و تشکل سیاسی جمعیت خواند. او در زمان انتخابات تمامقد کنار عبدالله ایستاد و بیش از هر کس دیگری، رک و پوستکنده زبان به انتقاد از اشرفغنی گشود.
او با ده سال ولایتداری در بلخ به پهلوانی سیاسی و قدرتی اقتصادی تبدیل و خاری شد در چشم مخالفان و البته حکومت مرکزی. اشرفغنی که در زمان انتخابات وعده داده بود که حکومتهای موازی را برخواهد چید، در روز سوگند ریاستجمهوری این وعده را تکرار کرد. همه میدانستند که منظور او آقای نور است و حکومتش در بلخ!
اما غنی در تمام دو و اندی سال گذشته با اینکه توانست فشارهایی جدی به ویژه از نظر اقتصادی و تجارتی بر آقای نور وارد کند اما نتوانست وی از ولایتداری بلخ برکنار و حکومتش را متلاشی بسازد.
چند ماه پیش که آقای عبدالله به رییسجمهور هشدار داد که روی دیگرش را نشان خواهد داد، عطا محمد نور موظف شد تا به نمایندگی از تیم عبدالله و تشکل جمعیت با رییسجمهور وارد مذاکره شود.
اما این گفتوگوها به درازا کشید و آقای نور مذاکرات را فراتر از مرزهای تعیین شده کشاند. مذاکراتی که ناخشنودی عبدالله را به دنبال داشت و به دور زدن او تعبیر شد.
نتیجهی این مذاکرات هنوز روشن نیست اما مهمترین بُعد آن، کنار رفتن آقای نور از ولایتداری بلخ است. این یعنی برچیدن همان حکومت موازی، این یعنی به حاشیهراندن یکی دیگر از چهرههای مطرح مخالف، این یعنی برنده شدن رییسجمهور. عطا محمد نور هر چهقدر هم که وعدههای کلان گرفته باشد، نقد را به نسیه داده و در این بازی باخته است.
استاد عطا یادش نرود که بخش اعظم شهرت و محبوبیتش را مرهون همین دیدگاههای اپوزیسیونی است، اگر پایگاهی مردمی برای خودش ساخته، بیشتر به دلیل انتقادات و رُکگوییهایی است که از حکومت اشرف غنی بر زبان آورده. از طرفی دیگر بسیاری از همحزبیهای آقای نور، گفتوگوهای او با آقای غنی را نمیپسندند. چون این مذاکرات را فراتر از اختیارات حزبی او و محدودهی تعیینشده تعریف میکنند. او با پیوستن به آقای رییسجمهور هم موقف حکومتیاش را از دست خواهد داد، هم جایگاه حزبیاش متزلزل خواهد شد و هم محبوبیت مردمیاش دچار آسیب جدی خواهد شد. او در آغاز از دایرهی نزدیکان رییسجمهور میپیوندد اما در فرجام، عطا محمد نور یک امیر اسماعیل خان ثانی خواهد شد.
رییسجمهور حتا دوستان نزدیکش مثل داکتر داوودشاه صبا را از خود راند و به هیچیک از وعدههایش به عبدالله و مسعود و دوستم وفادار نمانده، بنابراین چه تضمینی وجود ندارد که وفادار مخالف قدیمیاش آقای نور باشد؟
اما چگونه این چهرههای مطرح، ماتِ اشرف غنی شدند؟
برای به حاشیه رانده شدن این چهرهها دو مساله تاثیرگذار بوده: یکی بیکفایتی آنان و دیگری تمرکز قدرت در ارگ، برنامههای پنهان رییسجمهور و صد البته فعال بودن او.
برخی از این چهرهها مانند داکتر عبدالله، احمدضیا مسعود و دانش، عملن کمکارند و برخی دیگر مانند عطامحمد نور، دوستم و… با برنامهی رییس ارگ کنار زده شدهاند.
بر میگردیم بر سر موضوع احمد ایشچی و ادعاهای عریان و تکاندهندهاش. او نه تنها آقای دوستم را مضحکهی عام و خاص کرد که حرمت و شرافت حکومت افغانستان را در جهان به باد داد. اما این یک طرف قضیه است. میگویند ایشچی در طالبانیزه کردن مناطق ازبیکنشین نقش جدی داشته و شایعه است که دام مرگی که منجر به زخمی شدن دوستم و کشتهشدن محافظانش شده بود، از طرف او پهن شده بود…
به هر حال آدم نمیتواند با ایشچی همدردی نکند اما پرسشهایی هم در ذهن هر کس میخلد! اینکه: آیا خود ایشچی بازیچهی بهرهگیران سیاسی نشده است؟
آیا این بازی، برای حذف دوستم نیست؟ دوستمی که در مقابل رییسجمهوری ایستاده بود…
آیا فکر نمیکنید پس از دوستم نوبت به اشخاص دیگری نیز خواهد رسید؟
و در پایان:
آیا شمال افغاستان پس ار رفتن استاد عطا و حذف دوستم، بیسر نخواهد شد؟ همانی که مطلوب حکومت مرکزی است؟
___
مطلب بالا در سایت هفتقلم منتشر شده است.