این دین، با آن دین تفاوت دارد
در این سالها هرگاه از نهادینه سازی مفاهیم وارزش های دینی در جامعه سخن به میان می آید، گروه های سیکولارکه نهادهای جامعۀ مدنی را ابزاری برای به دست آوردن اهداف خود ساخته اند، سروصداهای زیادی به راه می اندازند مبنی بر این که نهادینه شدن ارزش های دینی در جامعه باعث عقبگرد و انحطاط آن می شود، وگویا ملاها می خواهند بر هست وبود جامعه حاکم شده و جامعۀ ما را بسان جامعۀ اروپایی قرون وسطا بسازند که “رجال دین ” بر آن حکمرانی کنند.
طوریکه از جر وبحث های آن ها دانسته می شود ظاهراً آن ها نگران حاکمیت رجال دین اند در حالیکه این بیچاره ها تا کنون ندانسته اند که وضعیت وشخصیت دینی ما با جامعه های اروپائی قرون وسطا تفاوت های زیادی دارد. اما برای کسانی که از دین خود اگاهی ندارند و در همه چیز از غربی ها تقلید می کنند چه می توان گفت؟
جامعههای ما در درازنای تاریخ چیزی بنام رجال دین را نمی شناسد وتنها به عالم دین اشنائی دارد که میان این دو مفهوم تفاوت زیادی است.
تاریخ اسلام میگوید که علمای دین هیچگاهی خواهان حکومت نبوده اند، بلکه بخاطر ترس از خدا و احساس مسوولیت در برابر او از قبول مناصب ابا می ورزیدند و نقشی را که به عنوان یک مسلمان ایفا می کردند همانا مراقبت از اعمال زمامداران بود تا آن ها را از ظلم واحجاف وستم در حق مردم باز دارند. بر علاوه از این، هرگاه علما دعوت به تطبیق شریعت می کنند، این به معنای سپردن زمام امور به دست آن ها نیست.
اما آن عده که از حاکمیت رجال دین نگران اند، آن ها اصلا از ساختار جامعۀ اسلامی آگاهی ندارند که با جامعه های غربی تفاوت چشمگیری دارد … آن ها به گمان خویش برای مبارزه با رجال دین به پا خاسته اند در حالیکه در جامعه های ما چیزی به این اسم ورسم وجود خارجی ندارد… علت این ناآگاهی این است که جسم این طیف از مردم در اینجا با ما است اما عقل واحساس وعواطف شان با فرهنگ های دیگر ومیراث اجتماعی سیاسی وفکری دیگران ارتباط دارد که با داشته های ما کاملا در تعارض است.
من به این اقایان می گویم: در جامعه های ما رجال دینی که اروپای قرون وسطا می شناخت واز ظلم وبیدادگری ودادگاه تفتیش عقایدش رنج ها برد وشکوه ها دارد را نمی شناسد…
رجال دین اروپائی قرون وسطا، تلاش می کردند تا جلو رشد عقل ادمی را بگیرند … اما عالمان دینی در جامعه ما همواره برای طلب علم و رشد عقل دعوت می کنند …
عالمان دین ما به مردم علم می اموزند … ورجال دین در اروپا بلیت جنت می فروختند …
در اینجا سخن هرکسی را می توان پذیرفت ویا رد کرد به جز سخن گهربار حضرت محمد صلی الله علیه وسلم را …
در آنجا هیچکسی حق رد سخنان رجال دین را نداشتند …
در اینجا علمای دین رهبران نهضت، بیداری، ظلم ستیزی، حق طلبی، آزادی، عزت و جهاد بودند وهستند…
در آنجا رجال دین قیام می کنند تا انچه را مربوط به قیصر است به قیصر وانچه را مربوط به خدا است به خدا بسپارند…
اینجا عالمان دین رهبران روشنگری اند وهمواره به بیداری ونهضت وتجدید فرا می خوانند…
وانجا رجال دین به تخدیر اندیشه ها می پردارند …
در اینجا عالمان دین با مردم اند وبا ان ها معامله می کند ومردم هم ازاد اند تا با ایشان معامله کنند ویا نکنند …
وانجا رجال دین بر پشت مردم سوار بوده وجایگاه مقدس داشتند …
در اینجا دین همواره در کشاکش با اندیشه های طبقاتی بوده ودر فرامین خود مردم را به برابری ای بسان دندانه های شانه فرا می خواند…
وآنجا دین، زیر بنای نظام اجتماعی ای بود که چندین مرحله را از فئودالی تا اریستوکراسی به سرمایه داری و عصر جامعه های صنعتی نوین را پیمود…
اینجا علمای دین نقل کنندگان شریعت ودین اند … انجا رجال دین منبع وسرچشمه اوامر دینی بوده اند …
اینجا علمای دین به حقیقت ایمان دارند … وانجا رجال دین تسلیم واقعیت ها بوده وهستند …
در اینجا زمینه اختلاف آراء وگفتگو در مسائل دینی وجود دارد … وانجا دین از مناقشه وگفتگو بیزار است واحتمال اجتهاد هم وجود ندارد…
این جا محیط دینی است که بر اوامر و نواهی استوار است … وآن جا محیط دینی بر توصیه ها استوار بود …
اینجا … وآنجا …خیلی از هم تفاوت دارند!!
در زمینه حکومت، تفاوت های عمیقی میان مفهوم حکومت اسلامی ومفهوم حکومت دینی که در اروپا به وجود آمد وجود دارد … حکومت اسلامی حکومت مدنی است که از طرف مردم انتخاب ومورد بازپرس ومحاسبه قرار گرفته ودر صورت لزوم عزل می گردد… اما حکومت دینی بر اصولی استوار است که اسلام آن را نشناخته وبه ان اعتراف نمی دارد. فرمانروا در حکومت دینی، ظل خدا در روی زمینه بوده که اوامر خود را به گمان خویش از منبع وحی دریافت کرده و از جانب خدا حکومت می کند.