تغییر نام افغانستان به خراسان
ورود قرن بیست و یکم آغازگر جنبش خود آگاهی ملی و استقرار حاکمیت قانون و محو دایمی ساختار قدرت شؤونیزم قبیله درافغانستان و منطقه می باشد.
ما همه میدانیم که دولت حامد کرزی و تیم تمامیت خواهش موفق به حل عادلانه قضایای سیاسی و امنیتی در افغانستان نیستند.
مدت 9 سال واندی که گذشت، این دولت بی کفایت بدور از اخلاق انسانی با شعار های متضاد انتزاعی بازارمطبوعات را گرم نگهداشته ومردم را فریب دادند و جامعه را بسوی خشم و خشونت و انشقاق، سوق نمودند.
اگر تاریخ را ورق زنیم آشکارا می بینیم که اسلاف حامد کرزی و تیم مرکز گرایش: از احمد شاه درانی ( 1717 میلادی ) شروع تا ملا محمد عمر( 1996 میلادی ) یکسره بدون استثنا حکومات وامارت های: جنگ جو، خشونت پیشه، متعرض، بی کفایت، ضد صلح و آزادی و ضد تعادل حقوق شهروندی و وابسته به ارتجاع منطقه و بین المللی بوده و هستند.
هدف و مرام نهایی همۀ این حکومات و امارت های ستم گستر صــــرف حفظ حاکمیت شؤونیزم قبیلـــه (ماشین سرکوب کنندۀ ملیت ها و اقوام ستمدیده) چیز دیگری نبوده و نیست. زیرا با این شیوه توانسته اند همه دارائی های این سرزمین را در چنگال ملکیت تصاحبگر اوغانی خویش نگهدارند.
از سوی دیگر به مردم ما و منطقه نیز مفهوم است که تقریباً نزدیک بکل، تمام متخصصین و روشنفکران پشتون افغان در داخل و خارج کشور، در دنیای باطن خویش، از حاکمیت تمامیت خواه شؤونیزم اوغانی با دل و جان دفاع می کنند. مگر در ظاهر امر خود را شهروند انساندوست جا می زنند. این افراد با داشت غرض سیاسی و موقعیت اجتماعی وعلمی خویش پیوسته خود را جهت ادای وظیفه پشتون خواهی در سه گروه فعالان سیاسی جامعه ما ، تقسیم می نمایند.
گروه سیاسی اول: این قماش در رهبری دولت وظیفه شؤونیستی و پشتو سازی حاکمیت را به مراتب عالی نهادینه می سازند. بگونه مثال: حامد کرزی و تیم اش درجریان 9 سال حاکمیت ایشان.
گروه سیاسی دوم: رهبری مخالفین مسلح دولت را در پیوند با ارتجاع منطقه و بین المللی عهده دار می شوند. بگونه مثال: ملا محمد عمر، حکمتیار، حقانی و احزاب و جریان های وابسته ای ایشان.
گروه سیاسی سومی: آنعده از روشنفکران چپی و راستی پشتون است که در ظاهر با لفاظی های جنگ زرگری گویا ضد دولت حاکم مبارزه می نمایند. اما در حقیقت امر با ایجاد احزاب وابسته سیاسی روشنفکری خویش، فعالیت های سیاسی تاجیکها و هزاره ها و ازبکها را تحت کنترول می آورند و از روند همبستگی فارسی زبانان افغانستان علیه حاکمیت شؤونیزم قبیله جلو گیری می نمایند. و بنحوی رسالت ایمانی خود را درراه حفظ حاکمیت توتالیتر قبیله خویش مستقیم و غیر مستقیم به انجام می رسانند.
بگونه مثال: ده ها شخصیت سیاسی و علمی ایکه در مبارزات پارلمانی و مبارزات سیاسی احزاب بدور از وابستگی های اندیشه و قول و قرار ایشان باز بنفع حاکمیت حامد کرزی و تیمش رای می دهند و فعالیت می نمایند. نظیر استاد سیاف و شرکا.
با این تکتیک های سیاسی عظمت طلبانه پشتون ها در طول تاریخ توانسته اند موفقانه در سه جبهه مختلف از یک هدف نا مقدس دفاع کنند. که آن هدف عبارت از حفظ حاکمیت پشتونیزم یعنی غصب رهبری: سیاست، اقتصاد و فرهنگ این جامعه است.
اما می بینیم که دست آورد این همه دولت های توتالیتر شؤونیزم قبیله اوغانی غاصب جز ویرانی، عقب ماندگی، فقر، گرسنگی، بیسوادی، بی خانگی، جنگ و قتل و غارت ـ چیز دیگری به ارمغان نه آورده است.
باید این گروه های ناکام وبی کفایت در برابرمردم این سرزمین سر تعظیم فرود آورند ومعذرت بخواهند. نه اینکه با دیده درایی ممتد دعوای زعامت نمایند . بخصوص حامد کرزی و تیم تمامیت خواه بی لیاقت وابسته به غیر اش.
شهروندان نهایت محترم!
باید دانست که این گروه های طرفدار حکومت پشتونی اوغانی در هر جبهه ایکه قرار دارند به دوام نوع حاکمیت توتالیتر قبیله عمل می نمایند وهیچگاه رضاکارانه صحنه را به نیرو های اصیل بومی این سرزمین که واقعاً طرفدار صلح و ثبات و تعادل حقوق مشارکت در حاکمیت و قدرت سیاسی هستند ، رها نمی کنند.
یگانه راه مسالمت آمیزیکه میتواند کشور مارا بسوی صلح و همبستگی ملی و تشکیل ملت یکپارچه خراسانی رهنمون شود . این است که ما باید مؤلفه ای ایجاد زیر ساخت های عینی ملت سازی و صلح را شناسایی کنیم . یعنی همه ارزش های هویتی ایکه در جریان زیاده از دوصد و پنجا سال حاکمیت پشتون ها در این سرزمین از سر جایش بی جاه شده ، بدون قید و شرط دوباره باید سر جایش آورده شود.
وآن ارزشهای بی جا شده ، همین هویت ملی شهروندان این سرزمین است . واپس گیری هویت ملی خراسانی ما آغاز سر برزدن آفتاب صلح و آزادی ومحوشؤونیزم قبیله خواهد بود.
یک ـ تغییر نام افغانستان به خــــــراسان
کشور ما از صدو نه سال پیش اسمش خراسان بود . چنانیکه امیر عبدالرحمان (1880-1901 میلادی ) بنام امیر خراسان یاد می شد. در اسم خراسان هویت ملی ازبکها ، پشتون ها ، هزاره ها و تاجکها و سایر اقوام دیگر تبلوریافته بود . تغییر نام خراسان به اوغانستان طبق ارادۀ وبرنامه استعمار انگلیس و رهبران تمامیت خواه قبیله پشتون عمل نادرست وستمگستری بود که برهویت چندین هزار ساله تاجیک ها و هزاره ها و ازبکها خط بطلان کشیده شد ونام و هویت یک قوم اقلیت افغان بالای اکثریت مطلق شهروندان بومی ساکن این کشور گذاشته شد.
با شناخت از دست آورد های سیاسی و تاریخی جهان وبویژه افغانستان ــ از اهمیت وارزش هویت و تثبیت هویت ملی ونقش سازندۀ این ارزش در همبستگی ملی وتأمین امنیت ، ما دراوائل سال 2006 میلادی طرح سیاسی تغییر نام افغانستان به خراسان را بمقام محترم دولت جمهوری اسلامی و پارلمان افغانستان ارائه داشتم . ودر آن از تمام نهاد های سیاسی و اجتماعی کشور وقوای سه گانه دولت اسلامی آرزو برده شده است که به تائید و تصویب ماهیت صلح آمیز این راهبرد سیاسی تمکین وارج گذاشته شود.
مگر دولت حامد کرزی و تیم تمامیت خواهش به این پیشنهادات صلح آمیز توجه اخلاقی و انسانی نکرده اند ودر زیر سایه نهاد های بین المللی سرمایه هنوز هم بی شرمانه در تطبیق برنامه های پشتونیزه سازی نهاد های سیاسی واقتصادی کشورما روحاً مشتغل اند .
ازدید انسانی و بشر دوستی تغییر نام افغانستان به خراسان راهبرد عقلانی و مدخلی در راه حل اساسی مسئله ملی و ایجاد ملت سربلند خراسانی است . که با تحقق این راهکار سیاسی بوسیلۀ همه پرسی عمومی از طریق مردم ما ویا تائید شورای ملی منتخب عملی میگردد . در آن مرتبه همۀ منازعات و جدال تباری و اتنیکی ایکه میان قبایل و ملیت های ساکن کشور مان در حال و گذشته جریان داشته ودارد برچیده می شود.
اسم میهن ما خراسان یگانه اسم مناسب وپیام آور بخت و افتخاری ست که ازمکان نور و روشنایی ، آفتاب برآمد مشتق شده، و کدام مناسبت ذاتی خونی و ریشه ای به کدام تباری ، ، ملیتی و قومی هم ندارد.
تحت نام نورانی خراسان و ملت خراسان میتواند یک هندوتبار ، یک نورستانی ، یک تاجیک ، یک پشتون ، یک هزاره ، یک بلوچ ، یک عرب تبار ، یک ازبک ، یک ترکمن یک پشه یی ووو وطن ما تثبیت هویت شود وخود را خراسانی بداند و به آن افتخار نماید و به ارزشهای فرهنگی مشترک آن ببالد . و سربلندی وعزت وغرور سالم قومی و ملی خود را درارزش های معرفتی و هویتی آن دخیل بیند.
با نام خراسان وخراسانی شهروندان میهن ما نصیب هویت فرهنگی یکهزارو پنجصد سالۀ این خطۀ باستانی می شوند که در بستره آن بزرگترین علما فضلا شعرا دانشمندان و خردمندان شهیری ظهور نمودند وفرآورد های نابی درعرصه های علوم دینی، عقلی، طبی، ادب و شعر و به جهان بشریت از خود بجا گذاشتند که امروز باعث افتخار و سربلندی ما و جهانیان می باشند.
تحقق سیاسی چنین آرمان مقدس تاریخی و مردمی از راه اتحاد و همبستگی سیاسی تمام نیرو های تحت ستم دریک روند خود گردانی ملی در مبارزات حق خواهانۀ جنبش دموکراتیک میهن مان به نحو مسالمت آمیزاز طریق حمایت توده های ملیونی و آراء نمایند گان واقعی منتخب مردم در پارلمان افغانستان میتواند توضیح و تفسیروتطبیق شود.
دو – فارسی زبان همبستگی و تفاهم ملی
قبول زبان فارسی در قانون اساسی، بمثابه یگانه زبان رسمی سراسری و تفاهم ملی، زبان علم، اقتصاد، سیاست و فرهنگ و ادبیات در افغانستان نمود صلح و روشنایی است.
مردم کشور ماآگاه هستند که یکی از بُرُوز مشکلات عمده سیاسی ـ فرهنگی و اجتماعی وتشدید نفاق ملی، میان شهروندان ساکن این سرزمین از صد سال اخیر تا امروز، مسئلۀ چگونگی برخورد با هستی وگویش زبان رسمی فارسی، از سوی حاکمان قبیله گرا وگروهک های سیاسی وابسته و روشنفکران ضعیف نفس، مادی پرست دنباله رو و بی هویت بوده است.
خاندان آل یحیا یعنی نادر خان ، هاشم خان، شاه محمود خان … وخانواده ایشان توانستند با اجرای چنین ستمی، سیاست استعمارکهن انگلیس را که علیه نابودی زبان فارسی دراوایل قرن نوزدهم در هند برتانوی آغاز کرده بودند، دراواسط قرن بیستم درخراسان زمین این مهد پیدایی زبان فارسی به انجام رسانند.
حامد کرزی نیز با پیروی از سیاست فارسی ستیزی استعمار کهنه انگلیس در هند برتانوی و فعالیت های فارسی ستیزی آل یحا در افغانستان، راهکرد تضعیف زبان فارسی را یکی از الویت های عمل سیاسی تیمش قرار داده است.
زبان فارسی درجریان ده ها سدۀ تاریخی بمثابه زبان حوزۀ تمدنی بخشی آسیا وزبان اول عِرفان جهان وزبان دوم جهان اسلام ازموقعیت وعظمت فرهنگی ویژۀ برخوردار بوده است. کنون در ردیف زبان های بین المللی جهان نظیر انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی، روسی، عربی، آلمانی، و… ؛ زبان فارسی مقام شامخ ومراتب رفیع همسنگی علمی ـ فرهنگی ـ اقتصادی وسیاسی را دارد که احراز می کند.
مردم ما وجود همۀ زبان ها وگویش های محلی درافغانستان را ازافتخارات وغنای فرهنگی تمامی گروهای قومی ولایه های اجتماعی کشورقبول ، مگرزبان فارسی را زبان مادر یا پایه ، زبان رسمی سراسری تفاهم و همبستگی ملی، زبان اقتصاد، سیاست و فرهنگ جامعه خود می شناسند .
اما با تأسف که فارسی ستیزان با شماتت خاص بدون احترام به این زبان پیر وغنامند علمی برخورد کودکانه مینمایند ودست اندر کاران رسانه های فرهنگی تصویری و گویشی با پیروی از سیاست پشتو سازی مطبوعات ــ علیه زبان رسمی وملی فارسی قرار می گیرند.
من نمیدانم که چرا یک روشن فکر پشتون از این اصل مهم چشم پوشی می کند که در یک نشست جمعی که درمورد مسایل کشور بحث می شود .
شاملین این مجلس متشکل از هزاره ، پشتون ، تاجیک ، ازبک ، نورستانی ، عرب تبار و هندو تبار وترک تبار … شهروندان کشور ما می باشند با کدام یکی از زبان های مادری این افراد میتوانیم تفاهم را میان ایشان برقرار کنیم . واضح است که همه شاملین مجلس زبان فارسی را خوبتر از یکدیگر میدانند.
اما پیش کردن گویش پشتواز طرف دولت کرزی وتحمیل سیاسی آن بالای مطبوعات یک عمل شؤونیستی وغیر عاقلانه پنداشته می شود . زیرا این عمل نه به منظور رشد علمی وفرهنگی گویش پشتو بلکه جهت حفظ حاکمیت سیاسی قبیله پشتون بکار گرفته می شود . اعمال این سیاست کشور را به جزایر زبانی تبدیل مینماید وبه نفع صلح و دور بنایی همبستگی ملی خدمت نمی کند .
تاریخ جوامع بشری نشان داده ودر کشور های غرب صنعتی نیز تجربه شده است که صرف با یک زبان سراسری، ملت و دولت نیرومند ایجاد می شود . خوشبختانه که در افغانستان زبان فارسی از این موقعیت شایسته فرهنگی وسیاسی و علمی برخوردار است.
بناً تطبیق سیاست چند زبانی در افغانستان به هر نحوی که تعبیر گردد فقط جلوگیری از همجوشی ملی وروند ملت سازی بوده و جزحفظ و تقویۀ انشقاق ملی ونوع تحکیم حاکمیت شؤونیزم قبیله چیز دیگری بیش نیست.
بخاطر همین ضرورت های اجتماعی، علمی، فرهنگی وسیاسی درراه همجوشی ملی وتشکیل ملت یک پارچه خراسانی وایجاد صلح پایداردرافغانستان می باشد، که ما به یک زبانی، زبان فارسی رأی عقلانی وفارغ ازهرگونه عصبیت نژادی میدهیم.
سوم – شناسایی خط دیورند آغاز طلوع آفتاب صلح بر فراز
افغانستان و پاکستان
با پیروی از تحقق مؤلفه های اندیشه ثبات و امنیت در منطقه وجهان، وتحکیم حاکمیت قانون در افغانستان وایجاد پل دوستی پایدار میان میهن ما وکشور های همسایه .
طرح راهکارسیاسی صلح: تحت نام شناسایی خط دیورند آغاز طلوع آفتاب صلح بر فراز افغانستان و پاکستان ازجانب ما در اوائل سال 2007 میلادی به مردم و مقام محترم جمهوری اسلامی و پارلمان افغانستان ارائه داشتیم . ودر آن طرح از تمام نهاد های سیاسی و اجتماعی کشور وجهان خواسته شده بود که از داعیه صلح درمبارزه بخاطر محوکامل پایه های تروریزم ودهشت افگنی وجنگ در منطقه حمایت عملی نمایند .
ما با آموزش دقیق از تاریخ کشور مان وریشه یابی منابع خشونت میان پاکستان و افغانستان به این اندیشه تأکید می ورزیم که گره همه مشاکل، منازعات شصت سال اخیردرمنطقه به حل معضلۀ ” خط دیورند” پیوند تنگاتنگ دارد.
شناسایی خط دیورند ( 2430 کیلومتر ) ازسوی دولت جمهوری افغانستان منحیث مرزمشترک بین المللی میان دوکشور واخذ حق ترانزیت آزاد برای کالاهای تجارتی افغانستان، گام سیاسی بجا در تحکیم صلح میباشد.
گرچه حدود اربعه پاکستان ازروز تولدش (1947 میلادی ) نزد ملل متحد ، امریکا ، انگلستان کشور های اروپائی و روسیه وسایر کشور های جهانیکه با آن کشور روابط سیاسی دارند معلوم و شناخته شده است . ونزد جمهوری اسلامی افغانستان هم چنین است.
زیرا مسؤلین دولتی پشاور وسایر استان های پشتون نشین پاکستان ازطرف اسلام آباد تقرر می یابد ، نه از طرف کابل .
دولت افغانستان سفیرکبیر در اسلام آباد ودفتر قونسلگری سیاسی در پشاور دارد . موجودیت این دفاترسیاسی بخصوص درپشاور، خود نماینگری شناسی خط دیورند و احترام به حدود اربعه پاکستان می باشد.
اینکه راه ترانزیت ورفت و آمد ترافیک میان دوکشوراز حُسن همجواری وهمسایگی خوبی برخوردار نیست ! زیرا حفظ چنین وضع متشنج در سرحد مشترک ، از نیت وارادۀ ناپاکیزۀ رهبران هردو دولت منشاء می گیرد . و پیش برد چنین سیاست سرحدی میان پاکستان و افغانستان بنفع حفظ بقاء حکومات توتالیترهردو کشور تمام می شود .
ما امید واریم که مردم ما بالای رهبران سیاسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان وبخصوص حامد کرزی و تیم تمامیت خواهش فشار بیآورند تا به منافع کل کشور اندیشه نمایند، دگر با موانع خود ساختی پشتون والی دروغین همچو حکومت های پیشین با شعار هــــــای انتزاعی داؤد خانی به اصطلاح داعیه پشتونستان خود را فریب ندهند، وبه نیت صلح خواهانۀ مردم ارج بگذارند، ودرراه اصول شناسایی خط دیورند گام عملی بگذارند وبرای همیشه گلم این ماتم نیم قرنه خشونت وبی اعتمادی را از بین دو کشور بردارند . وپل دوستی سیاسی، انسانی، اقتصادی واجتماعی و فرهنگی میان خلقهای دوکشور مستقل و مشترک منافع را صادقانه وبادستان پاکیزه بدون اَغراض اعمار نمایند .
سوای این سه طرح بزرگ صلح، برخی از راهبرد های سیاسی دیگریکه زیرساخت های جامعه نوین در افغانستان را نهادینه می سازد و مناسبات شؤونیزم قبیلوی را که ضد صلح و امنیت و ترقی و تکامل است از بیخ و بن نابود مینماید و عبارت اند از:
یک ـ آوردن تغییرات اساسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان بنفع انسان و آزادی وصلح و تأمین تعادل حقوق شهروندی.
دو ـ پذیرش سیستم نظام پارلمانی و انتخابی بودن تمام ارگان های قدرت و ادارۀ دولتی از علاقه داری تا ولایات ومرکز درقانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان.
سه ـ عملی نمودن سرشماری دقیق نفوس وتوزیع شناسنامۀ شهروندی خراسانی بی غرضانه و صادقانه و شفاف.
اینها وده ها مؤلفه های ناب دیگریکه درراه حل اساسی مسئله ملی در افغانستان خدمت میکنند و جامعه را بسوی ملت سازی و همجوشی ملی و هویت سازی ملی سوق می دهند. عملی نگردد. تبر تیز حاکمیت شؤونیزم قبیله با نتایج دست داشته اش همچو خون و خشونت ، قتل و کشتار ، تعرض وتعصب با نیرومندی وافتخارهرچه بیشتر ریشه های تازۀ درخت هستی مادی و معنوی مردم بومی میهن مارا قطع و خشک خواهد نمود.
زنده و جاویدان باد ارمان مقدس راه همبستگی ملی ، وتأمین آزادی و صلح و عدالت اجتماعی در کشور ما و منطقه و جهان.