استفاده ابزاری از دین به سبک صبغت الله مجددی
بیشتر از یک هفته پیش صبغت الله مجددی رئیس مجلس سنای کشور ما در مراسم تحلیف رئیس جمهور کرزی، طی سخنانی گفت: بسیاری از افراد و قدرت ها سعی ورزیدند تا کرزی، کرسی ریاست جمهوری را احراز نکند ولی دیدند که خدا تلاش هایشان را خنثی کرد و آن ها را خوار و ذلیل گردانید و کرزی را عزیز ساخت( نقل به مضمون). وی برای تایید سخن خود به این شعر سعدی استشهاد کرد:
خدا کشتی آن جا که خواهد برد
اگر ناخدا جامه در تن درد
معنای سخنان آقای مجددی که خطابی تلویحی به مخالفین حامد کرزی تلقی می شود این است که رسیدن کرزی به ریاست جمهوری موضوعی است که خدا آن را اراده کرده و نعمتی است که پروردگار به کرزی عطا فرموده است!
این نخستین بار نیست که آقای مجددی برای حمایت و پشتیبانی از کرزی به باورهای دینی متوسل می شود. در بحبوحه دور نخست انتخابات ریاست جمهوری هم ایشان در جمع خبرنگاران اعلام کرد:” بسیار دقت کردیم و استخاره ها کردیم.. بعد از بسیار تحقیق و سنجش های عجیب و غریب آخر به همین نتیجه رسیدیم که به کرزی نظر مثبت دهیم… استخاره کردیم و به ما اشاراتی از طرف خدا شد که به کرزی رای بدهید”!
به نظر می رسد که صبغت الله مجددی به حدی برای رسیدن کرزی به ریاست جمهوری کوشا بود که از توسل به هیچ وسیله ای در این زمینه فروگذار نکرد وحتا اشارات غیبی و استخاره را به کمک کرزی فرستاد. حالا هم لابد از این که می بیند کرزی دوباره سکان قدرت را به دست گرفته است و اشارات غیبی در عمل، محقق شده است از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد.
پیش از این که نکاتی را در مورد سخنان عوام فریبانه صبغت الله مجددی مطرح کنم، باید به این مطلب اشاره کنم که صبغت الله مجددی یک تن از روحانیان سرشناس کشور است و شهرت خود را بیشتر مدیون انتساب خود به یکی از سلسله های تصوفی است. خاندان وی که از هند به افغانستان آمده اند، در گذشته ها هم از بازیگران صحنه سیاسی افغانستان بوده اند و نمونه های زیادی از عوام فریبی و دین فروشی از این خاندان، در بایگانی تاریخ کشور ما به ثبت رسیده است.
حالا برگردیم به اصل موضوع:
لازم است چند نکته را در خصوص سخنان آقای صبغت الله مجددی متذکر شوم:
اول. استفاده ابزاری از دین و اعتقادات دینی امری است معمول و بارها در طول تاریخ نمونه های روشنی از آن را در جوامع مختلف دیده ایم.
در تاریخ صدر اسلام داستان مسجد ضرار داستان مشهوری است که آیاتی از سوره توبه نیز در خصوص آن نازل شده است. اجمال این داستان از این قرار است: گروهی از منافقان و دشمنان پیامبر اسلام در نزدیک مسجد نبوی پایگاهی عملیاتی برای خود ساختند که در آن پایگاه، گرد هم آیند و اقدامات تخریبی خود را بر ضد پیامبر اسلام و مسلمانان از آن پایگاه راه اندازی کنند. ولی برای این که مسلمانان از منویات آن ها باخبر نشوند این پایگاه را “مسجد”! نام گذاری کردند. آیاتی از سوره توبه در این زمینه نازل شد و ضمن آگاه ساختن حضرت رسول از این نقشه، دستور داد که آن به اصطلاح مسجد را نابود کنند.
اروپا در قرون وسطا شاهد حوادث خونین وتاسف بار زیادی بود که مسببان آن دین فروشانی بودند که برای رسیدن به ثروت و قدرت از دین استفاده می کردند و استبداد را تئوریزه می کردند و با حقایق علمی به دشمنی بر می خاستند و می کوشیدند مردم را در جهل و نادانی و بی خبری نگهدارند. تا این که سرانجام مردم اروپا پس از مبارزات سخت و نفس گیر، توانستند رجال دین مسیحی را سر جای خود بنشانند و اروپا را به سوی روشنایی و آزادی سوق دهند و راه را برای شکوفایی و ترقی مغرب زمین هموار سازند.
چنگیز خان فرمانده خونخوار مغول هنگامی که به کمک لشکریان وحشی خود به غارت و ویرانگری در کشورهای مختلف پرداخت و شهرهای آباد زیادی را طعمه نابودی گردانید و هزاران نفر را کشت، کسانی از علمای مذهبی مسلمانان را با خود داشت که برایش فتوا صادر می کردند و به کارهایش صبغه شرعی می دادند!. آری از نظر این عده از علمای مذهبی کشتن هزاران نفر و نابود کردن ده ها شهر بزرگ کارهایی هستند که می توان برای آن ها محمل شرعی پیدا کرد. عملکرد چنگیزخان وقتی که جنبه شرعی پیدا می کند، عملکرد حکومت کرزی حتما محمل شرعی پیدا خواهد کرد.
در کشور ما هم وقتی که امان الله خان پادشاهی را به دست آورد و برای ایجاد دولت مدرن، اقداماتی را روی دست گرفت بیشترین مخالفت ها بر ضد وی از سوی کسانی صورت گرفت که مدعی دینداری بودند و خود را سخنگوی دین می دانستند. وقتی که امان الله خان قوانین جدیدی را در معرض اجرا گذاشت، مخالفان مدعی دینداری وی در یک دست خود “قرآن کریم” را حمل کردند و در دست دیگر خود “قانون امانی” را و به مردم گفتند که کدام یک از این دو را می پذیرید: کلام مجید را یا قانون امانی را؟ طبعا تمامی مردم در پاسخ می گفتند: ما قرآن را می پذیریم. هیچ کسی نبود که بپرسد که قانون امانی چه تضاد و تناقضی با قرآن مجید دارد که از میان این دو باید یکی را برگزینیم و دیگری را نفی کنیم.
روشن ترین نمونه استفاده ابزاری از باورهای مذهبی را در حاکمیت پنج ساله منحوس طالبان مشاهده می کنیم. این گروه مدنیت ستیز و جاهل، بدترین جنایات را زیر نام دین بر ضد مردم افغانستان انجام دادند و وحشیانه ترین اقدامات را صبغه دینی دادند و برای آن ها فتوای شرعی جستجو کردند- از قتل عام مردم بی دفاع و تحمیل قوانین ظالمانه و جاهلانه بر مردم گرفته تا از بین بردن تاریخ و فرهنگ این مرزوبوم.
البته این را هم باید بدانیم که استفاده ابزاری از دین در کشور هایی همانند کشور ما مجال ظهور بیشتری پیدا می کند چرا که مردم به ارزش های دینی باور کامل دارند و کسانی که به اسم دین حرف می زنند احترام و نفوذ زیادی میان مردم برخوردار اند و سخنان شان مورد توجه بیشتر قرار می گیرد. البته این نکته را نباید فراموش کنیم که در اسلام بر خلاف آیین مسیحیت، نهادی وجود ندارد که در آن کسانی به نام “رجال دین” گرد هم آیند و قرائت ویژه خود را بر دیگران تحمیل کنند و صدای دیگران را خفه کنند. از این رو ما ملزم نیستیم که سخن هر کسی را بپذیریم.
دوم. صبغت الله مجددی باید به این نکته ملتفت باشد که عملکرد نادرست افرادی که خود را متولی امور دینی می شمارند واستفاده ابزاری آن ها از دین و مستمسک قرار دادن آیات و احادیث برای مشروعیت بخشیدن به حکومت های فاسد همچون حکومت فعلی افغانستان( مجله اکونومیست به تازگی دولت افغانستان را “دولت مافیا” لقب داده است)، باعث می شود که مردم از دین بیشتر فاصله بگیرند و اسلام را به مثابه دینی محسوب کنند که توجیه گر عملکرد زمامدارن بی کفایت و نالایق و مستبد است و علمای دین را افرادی تلقی کنند که به مذاق زمامداران حرف می زنند تا به نان ونوایی برسند.
در این زمینه هنگامی که به تاریخ اسلام نگاه می کنیم به این دریافت می رسیم که هیچ گاه دشمن خارجی نتوانسته است آیین اسلام را از پا در آورد و شکست دهد، ولی همیشه ضربه ای که به پیکر دین وارد شده از سوی دوستان نادان یا قدرت پرستان حریص و طماع بوده است که برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود از آیین اسلام مایه می گذاشته اند و پروای بی آبرو شدن اسلام را نداشته اند.
راه دوری نمی رویم. چرا پس از سقوط حاکمیت طالبان گرایش به انتقاد از دین در کشور ما روند رو به رشدی داشته است؟ آیا جز این است که عملکرد غلط و نادرست اسلام گراها به طور عموم و مخصوصا گروه طالبان در کشور ما، میان دین و مردم فاصله ایجاد کرد و آن ها را تا حدودی از هر آن چه که به دین و دینداری مربوط می شود دلزده ساخت؟ من چندین باری که با برخی از جوانانی که اعتقادات ضد دینی داشته اند، مباحثه کرده ام متوجه شده ام که اکثریت آن ها در لابلای سخنان خود این عبارات را ذکر کرده اند: اسلام طالبانی، اسلام گلبدینی، اسلام سیافی( حالا من اسلام دیگری را هم بر این جمع، اضافه می کنم و آن عبارت است از اسلام صبغت اللهی!). متاسفانه افرادی که از دین دلزده شده اند بیشترینه اشخاصی هستند که با سواد و تحصیلکرده هستند و آینده کشور مرهون تلاش ها واندیشه ورزی های آن هاست.
هنگامی که به حوادث اروپا در قرون وسطا و دوره رنسانس، نظری می افکنیم می بینیم که موج الحاد و بی دینی موقعی با نیروی تمام به حرکت در آمد و جریان نیرومندی را شکل داد که مردم از عملکرد زشت رجال دین کلیسا به ستوه آمدند. رجال دین کلیسا با برگزاری دادگاه های تفتیش عقاید و حمایت کردن از زمامداران مستبد و بی اعتنایی به سختی هایی که بر مردم عادی می گذشت و دشمنی با عقل و خرد، زمینه را برای رشد و گسترش جریانات دین ستیزانه فراهم کردند.
در همین چارچوب می توان آن سخن معروف کارل مارکس فیلسوف آلمانی را تفسیر کرد که گفته بود:” دین افیون ملت هاست”. می گویند: کارل مارکس با کلیت دین از ته دل هیچ مشکلی نداشت ولی موقعی که مشاهده می کرد افرادی پست فطرت و تاریک اندیش و آزمند تحت عنوان دین بر گرده مردم سوار شده اند و برای کسی مجال نفس کشیدن نمی دهند، دشمنی خود را با کلیت دین اعلام کرد تا بدین وسیله زیر پای ارباب کلیسا را خالی کند و بهانه آن ها را برای رهبری مردم از دست شان بگیرد.
آیا صبغت الله مجددی با ارائه چهره کریه و دل آزار از اسلام می خواهند تجربه دوره رنسانس اروپا را- ولو در حد کوچک آن- در کشور ما تکرار کنند و بازار دین ستیزی و دلزدگی از معنویت را رونق بیشتری بدهند؟
در وضعیتی که کشور ما از یک طرف گرفتار فقر فرهنگی است و از سوی دیگر در معرض تهاجم شدید فرهنگی بیگانگان قرار دارد نباید آقای مجددی به نام دین سخنانی را بر زبان آورد که استبداد و فساد و تقلب و تزویر را موجه جلوه دهد. شاید بعضی ها با شنیدن این قبیل سخنان، احساس بیگانگی نسبت به تعلیمات دینی کنند و اسلام را حامی استبداد و فساد و تقلب و تزویر بدانند. مردم چه می دانند که آقای مجددی سخنگوی دین نیست بلکه توجیه گر وضعیت موجود است.
سوء استفاده آقای صبغت الله مجددی از اعتقادات و مقدسات دینی منطق افرادی را موجه جلوه می دهد که می گویند: باید دین از سیاست تفکیک شود و دین نباید حق دخالت در امور سیاسی را داشته باشد. در غیر این صورت، حکومت داران هر وقت که دلشان خواست می توانند برای سرپوش گذاشتن بر خطاها و اشتباهات از عنصر دین استمداد کنند و دین را سپری سازند برای خاموش کردن صدای منتقدان و مخالفان خود.
سوم. این را هم به اجمال بگویم که این طرز تلقی ازحکومت و سیاست و زمامداری در میان علمای دینی در افغانستان طرفدارانی دارد. برخی از علمای مذهبی ما تا هنوز که هنوز است زمامدار را “سایه خدا در روی زمین” می دانند و از “حق الهی سلطان” سخن می گویند و تا هنوز هم وقتی که پای منبر خطیبان در مساجد بنشینی این حدیث ساختگی را می شنوی که :” السلطان ظل الله فی الارض”= پادشاه، سایه خدا در زمین است”. فرقی نمی کند که این پادشاه (حاکم)، قدرت را از چه راه به دست آورده باشد؛ از راه تزویر وتقلب یا از طریق استفاده از سلاح و زور یا از کدام راه دیگر.
تا هنوز هم برخی از علمای مذهبی در کشور ما “حکم بالغلبه” را یکی از راه های رسیدن حاکم به سلطه می دانند و حکومت شخصی را که به زور و غلبه، زمام امور را به دست گرفته است مطلقا مشروع می دانند و مخالفت با آن را ممنوع.
لب کلام این که قرائت های ضد استبدادی از اسلام به اندازه کافی در میان متدینان ما جا نیفتاده است.
مقصود این که صبغت الله مجددی وقتی که از ” عزت دادن خداوند به کرزی” حرف می زند و تلویحا این نکته را متذکر می شود که تکیه زدن کرزی بر اریکه قدرت در نتیجه اراده و رضای الهی بوده است، احتمالا در بایگانی ذهن خود به این مسایل توجه دارد.
این را هم باید مد نظر داشته باشیم که صبغت الله مجددی تمایلات و ذوق صوفیانه دارد و به یکی از سلسله های طریقت صوفیانه منسوب است. تاریخ تصوف نشان داده که متصوفان، غالبا تملق گوی حاکمان بوده اند و مریدان خود را به اطاعت از زمامدار فرا می خوانده اند.
علاوه برآن، صوفیان در طول تاریخ،غالبا گرفتار خزعبلات و ترهات وتوهمات صوفیانه خود بوده اند و سخیف ترین کارها را انجام می داده اند و ضد عقلانی ترین سخنان را بر زبان می آورده اند. بدون شک تصوف رسمی با خرد ورزی سر دشمنی داشته است.
این ها را گفتم تا نشان دهم که می توان بر همین اساس، سخنان آقای مجددی را سنجید که گفته است: خدا به او اشاره کرده که به کرزی رای دهید یا این که رسیدن کرزی به ریاست جمهوری موهبت الهی بوده است(این چیزی است که تلویحا از سخنان مجددی می توان فهمید).
اما نکته آخر: نمی دانم آقای صبغت الله مجددی در مورد این که در آینده و پس از تمام شدن این دوره از پارلمان چه منصبی را بر عهده خواهد گرفت استخاره ای انجام داده است یا خیر. لابد به خاطر این همه پشتیبانی از رئیس جمهور کرزی، پاداش شایسته ای دریافت خواهد کرد و به منصب رفیعی نائل خواهد شد. آیا استخاره های آقای مجددی چنین چیزی را نوید می دهند؟ کسی پیدا نمی شود که از ایشان در این زمینه جویای معلومات شود؟