خبر و دیدگاه

فرهنگ کابلی ‎

سلام عزیزان
یکی از دوستان عزیز من در شمال کلیفورنیا گفت که « چناب استاد خودت واقعا بچه کابل هستی» یک. دوست دیگر دیروز زنگ زد و گفت « داکتر صاحب گفتی که  من فرید یونس در فرهنگ کابلی هستم و اما هیچ وقت صفات کابلی را نوشته نکردی » .
مردم کابل که در پایتخت بزرگ شده اند در فرهنگ متفاوت هستند .
در دوران ما که نو جوان بودیم ما کابلی های محمد زایی داشتیم که اهل دربار بودند و لهجه خود را داشتند . کابلی های قطغنی داشتیم که در قوم محمد زایی بودند و اما از محمد زایی های دربار بسیار فرق داشتند . فرهنگ لباس پوشیدن خود را داشتند و واقعا از مردم عادی کابل فرق داشتند . ما کابلیان بازاری داشتیم که چرس می زدند و دو و دشنام زیاد می دادند و لهجه خاص صحبت خود را داشتند . ما مردم عادی با لهجه کابلی داشتیم که اکثریت را تشکیل می دادند و  دارای این صفات بودند .
اول با اینکه مردم کابل از قدیم اصلا تاجیک و اکثرا قزلباش بودند و اما خود را مربوط یک قوم نمی دانند و خود را کابلی می گویند . کابلی اصیل مربوط هیچ قوم نیست . چون قزلباشان زیاد بود همه ندر ها اصلا میراث آنهاست . مثلا شله زرد ، نذر بی بی زینب ، نذر علی مشکل گشا که در خانه ما رواج داشت و غیره .
زبان و لهجه کابل زبان معیاری افغانستان است و وقتی کابلی صحبت می کند فورا شناخته می شود .
مردم کابل کاکه ها داشتند که مردمان شجاع و با غیرت و سخاوتمند و  صادق بودند و از حقوق مردم مظلوم دفاع می‌کردند و همیشه کفش خود را از پشت قات می‌کردند و به شکل چپلی استفاده می‌کردند.
زمانیکه من در کابل بودم یعنی چهل و پنج سال قبل ، نفوس کابل از ۳۵۰،۰۰۰ نفر زیاد تر نبود و تقریبا همه همدیگر را می شناختند . چون کابل پایتخت بود رسم و رواج و فرهنگ خود را داشت . کابلیان مردمان دیگر شهر ها را اطرافی میگفتند . اطرافی یعنی از اطراف آمده و هنوز به زندگی شهری آموخته نشده است .
مردم کابل بسیار در سبک زندگی لیبرال بودند و هر کس زندگی خود را داشت و کسی به کار کسی قطعا غرض نداشت . اکثریت اقتصاد متوسط داشت و یک عده محدود بودند که از مزایای زندگی مجلل برخوردار بودند . کابل محور اساسی تنش های سیاسی بود و در سرنوشت سیاسی کشور نقش بارز بازی می‌کرد . بعد ازینکه سردار محمد داود برقه و چادری را برداشت زنان کابل در زندگی اقتصادی و اجتماعی نقش فعال داشتند . قابل یاد آوری است که نهضت زن و روی لچی در عهد اعلیحضرت امان الله توسط همسرش ملکه ثریا شروع شد . اما مذهبیون آن نهضت را سرکوب کردند و اما سردار داود آن را احیا کرد . یگانه کار مهم که سردار داود کرد همین بود . معلوم دار این نظر من است .
روزی از پدرم سوال کردم که نامردی چیست ؟ در جواب گفت که راز یک زن را فاش کردن نامردی است و این پند تا امروز که ۷۳ ساله هستم در گوشم است .
در روز های عید کابلیان انواع شیرینی و  خسته باب تهیه می‌کردند و چون شهر کوچک بود کسانیکه در سن خورد بودند دیدن کلان ها برای دست بوسی و عیدی می رفتند و این بعد از نماز عید بود . چون پدر من در خویشاوندان در سن بزرگ بود همه دیدن او و مادرم می آمدند . این رواج حالا به سبب فاصله زیاد و همچنان رسوخ فردگرایی در فرهنگ کابلی از بین رفته است . امروز به شمول خانواده خود من یک عده شان ، در عید حتی تیلفون نمی کنند .
مردم کابل دوست نداشتند خانه داماد بروند تا که یک موضوع مهم نمی بود و یا یک محفل نمی بود . دختر که شوهر کرده بود دیگر به کار و بارش غرض نمی گرفتند . من یک خواهر داشتم رنا روح افزا یونس که با دکتر روان فرهادی ازدواج کرده بود ، خداوند غریق رحمتش سازد روز جمعه همرای شوهرش و اولاد ها دیدن پدر و مادرم می آمدند و اما پدرم و مادرم خود شان خانه داماد تا یک موضوع مهم خانوادگی و اجتماعی نمی بود نمی رفتند .  رفتن خانه داماد هر دقیقه این ننگ شمرده می شد .
روز های عید بزرگان خانواده به خوردان  عیدی می‌داد . به یاد دارم ، مامایم دکتر عبدالرحمن حکیمی برای ما یک نوت دو افغانیگی عیدی می داد . در آن زمان دو افغانی پول قابل ملاحظه بود.
در کابل قدیم اگر یک اهل کسبه ورشکست می شد دیگران فورا به او کمک می‌کردند تا به پای خود ایستاده شود . هر دو پدر کلان من حاجی عبدالحمید و حاجی محمد هاشم قناد بودند ، در عهد امیر حبیب الله خان و تا آخر عهد اعلیحضرت امان الله شیرینی پری داشتند و از اولین شیرینی پز های کابل بودند . چندین بار دیگر شیرینی پران اگر ورشکست می شدند دست شانرا میکرفتند . بعد ازینکه پدرم و مامایم تحصیل یافته شدند کار شیرینی پزی هم سقوط کرد . ،
کابلی ها به تصوف علاقمند بودند و شب های جمعه در مساجد مربوطه به ذکر و نعت خوانی می پرداختند و در اخیر شب بعد از نماز صبح شیر جای شیرین و شور مینوشیدند مثلا خانقای پهلوان صاحب پدر  گلان من و خانقای پدر کلان محترم سید مخدوم رهین و خانقای علاوتلدین بالا و دیگران.
کابلی ها روشنفکران و مشروطه خواهان داشت که اکثر تاجیک ها بودند و دربن را در زندان ظالم های وقت جاه. اده اند و حتی به توپ ‌رانده شده اند.
کابلی ها خرابات داشتند که اعضای آن  محافل خوشی را حیات می بخشیدند و موسیقی اصیل را رونق بیشتر داده اند.
کابلی ها به خواند و تحصیل علاقه مفرط داشتند. مکاتب متعدد با استادان متبحر  در هر گنج و گناه گابل بود. و دانشگاه ها داشتند که در منطقه نام داشت.
اطفال کابلی برای ساعت تیری خود توپ دنده، دنده کلک، پهلوانی، کاغذ درانی، شودومک، چشم ‌‌‌تکان، شیشه بازی، غولک بازی، جز بازی، نسله بازی، پاچا وزیری، برف جنگی و یخ مالک، مرغ جنگی، کوک جنگی داشتند،
ماه رمضان در کابل جالب بود . کابلیان مسلمانان بسیار معتدل و متعهد بودند ،  در ماه ماه رمضان شور و شوق عجیب بود . با صدای توپ از بالای کوه شر دروازه مردم افطار می‌کردند . کودک که بودیم بیرون خانه منتظر  صدای توپ می بودیم . مردم برای سحری غذا بخته می‌کرد و ختم ها شروع می شود . در بازار ماست و قیماق و غیره زیاد تر به فروش می رسید.
گفتم که هر خانه یک کلان داشت و کلان ها نقش مهم در زندگی خانواده بازی می‌کردند . امروز متاسفانه چون کلان در خانواده نیست مشکلات خانوادگی زیاد است و کسی نیست که میانجیگری کند . هر کس می گوید منم !!
مردم کابل بسیار با حیا بودند . در مقابل یک کلان سگرت نمی کشیدند و یا با کلان یک و دو نمی گفتند اما امروز در اثر تاثیرات دموکراسی بی ناموس حیا مطلق از بین رفته است . استادان از حرمت زیاد برخوردار بودند و اما امروز این حرمت هم شکسته است و می بینی که یک جوان در مقابل یک استاد بی احترامی می کند . در کابل قدیم تحصیلات بسیار با ارزش بود و مردم سر شخص تحصیل بافته حساب می‌کردند و حالا اینطور نیست زیرا اویکه بی تحصیل است پول زیاد تر می سازد و یا زندگی مجلل دارد پس تحصیل و علم و معرفت بی معنی شد !!!!
زن و مرد در داخل خانواده حقوق همدیگر را می دانستند و تنش نبود . من هرگز به یاد ندارم که پدرم با مادرم اقلا در مقابل ما جنگ و دعوا کرده باشند . خانواده زن در امور خانواده مرد مداخله نمی کرد و خانواده مرد در امور خانواده زن . این رسم در زندگی من است . من در امور خانواده همسرم  مداخله نمی کنم و همسرم   در امور ما خانواده من مداخله نمی کند . اگر یک مشکل با یکی از اعضای خانواده داشته باشم مربوط خود من است نه همسرم و این فرهنگ اصیل کابلی است .
امروز کابلی اصیل نفوس آن رو به اضمحلال یا نابودی است . گرچه یک عده خود را کابلی می گوبند اما کابلی اصیل نیستند .  روزی در یک مجلس در شمال کلیفورنیا بودم و سر سفره به یک دوستم گفتم که در امریکا رواج نیست که سر دسترخوان «جان عمه » بیاورند ! دوستم گفت داکتر  صاحب جان عمه چیست ؟ گفتم از کجا هستی ؟ گفت از کابل ! گفتم چطور جان عمه را نمی شناسی وقتی خودت را کابلی می گویی ؟ شاید از اطراف کابل بود نه شوربازار و یا کابل قدیم . جان عمه ، ماست و خیار و کمی نعنی و نمک است !
فرید یونس
کابلی بچه اصیل 😊
نوت : در مضمون فوق در قسمت مسله تصوف و دعا خوانی در مساجد چناب دکتر دستگیر از ایالت کلورادو ایالات متحده همکاری کرده است که قلبا سپاسگزارم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا