پس از دو سال مقاومت؛ این روند باید چه مشخصاتی داشته باشد؟
در دو سالگی شکل گیری عملی مقاومت بر ضد طالبان، نقد و نظر های زیادی در خصوص عملکرد دوساله این روند که تنها منبع امید برای رهایی افغانستان از شر تروریزم قومی و قبیله ای محسوب می شود، وجود دارد.
مقاومت کنونی علی رغم اینکه یک جریان ضد طالبان و تسلط آنها بر افغانستان، محسوب می شود، نه توانسته ماهیت مجزا و متفاوت خود را در عملکرد سیاسی و نظامی اش، تئوریزه کند و جالب توجه باشد. حتی طی دوساله گذشته، مقاومت علی رغم حضور جنگی، نتوانسته طرح بدیل و مناسب سیاسی را بر ضد طالبان مطرح کند که سرخط عملکرد جنگی اش باشد. مقاومت کنونی با یک هزار چالش و فرصت مواجه است. تصمیم گیرندگان بیرونی و قدرتمند و کشور های متخاصم در عرصه نظام بین الملل، بالخصوص در شرایطی که دنیا به طرف قطبی شدن ماهیت نظامی و جنگی اش در حرکت است، میتواند از اندک ترین سیاست قدرت های بزرگ و منطقه تاثیر پذیر باشد. زیرا همانطوریکه طالبان در نتیجه یک سازش بین المللی و به حمایت مستقیم امریکا و غرب به قدرت برگشتند؛ مقاومت هم می تواند با توجه و تغییر ماهییتی سیاست در نزد بازیگران قدرتمند، به یک قدرت بدیل مبدل گردد و یا هم دست کم در حد فعلی باقی بماند. برای رسیدن به چنین ایده آلی باید مشخصاتی برای شکل گیری یک روند موثر مطرح شده و چارچوبی برای آن ترسیم گردد. این مشخصات را می توان چنین برشمرد:
اول- اول مقاومت باشد ارزش محور باشد و برای ارزش های بخصوصی بجنگد. تا زمانیکه ارزش های مشخص برای جنگ و سیاست در قاموس مقاومت، چوکات بندی مشخصی نشود و اهدافی در خصوص آن طراحی نشود، هرگونه عملکرد سیاسی و جنگی، غیر موثر و هدر خواهد بود. ارزش های که هم حدود و ثغور عملکرد مقاومت را تعیین کند و هم راهنمای عمل و مشوقی در جهت تقویت آن محسوب گردد؛
دوم-مقاومت باید از حوزه گفتمانی به حوزه های عملکردی در چارچوب کنش و واکنش تغییر جهت دهد. اصل مهم باید تکیه بر کنش قبل از واکنش باشد تا ماهیت اصلی مقاومت به عنوان یک جریان اصطکاکی، ثابت شود. در نگاه ما نباید، مقاومت تنها شکست طالبان، شکل دهی یک نظم سیاسی همانند بن باشد، بل این مقاومت باید زمینه های خلق یک تفکر بدیل برای رهایی افغانستان از شر طالبانیزم و تروریزم قومی را، بوجود بیاورد؛
سوم- مقاومت باید سیستم محور باشد و تاثیر افراد به استثنای نظریات مفید، منتفی شود. مشوره افراد در تنظیم سیستم گنجانیده شود و تا این حد به نقش ارایی آن ها اکتفا شود. این مهم اگر عملی شود، ما را از شکست و ریخت احتمالی در مقاطع خاصی که جنگ و سیاست نمی توانند همدیگر را کمک کنند، مصئون خواهد ساخت؛
چهارم-مقاومت باید جایگزین فکری در حوزه جغرافیایی خاصی طراحی و تعیین کند و در بستر آن به ایجاد پایگاه سازی فکری و عقیدتی بپردازد. تا زمانی که جغرافیای مقاومت مشخص نشود، مفهوم مقاومت عملا دچار سردرگمی مفهومی و ماهیتی خواهد بود؛
پنجم- مقاومت باید از حالت رکود فکری و انحصاری ایدئولوژیک که بیشتر تحت تاثیر و غلبه فکری دوران ایدئولوژیک جنگ سرد است،بیرون کشیده شود. این روند باید با جمع زدن عناصر موثر که می توانند مقاومت را کمک کنند، پایه ها و بنیاد هایش را تقویت کند؛
ششم- نگاه مقاومت به مسائل مهم باید نگاه ترکیبی از مولفه های اقتصادی، سیاسی و جنگی باشد. هم در سطح داخلی و هم در سطح بیرونی، پیوند زدن اقتصاد وسیاست و بکار گرفتن جنگ در مسیر رسیدن به این اهداف باید مانند یک اصل راهبردی مطمح نظر باشد؛
هفتم- مقاومت باید از محصور ماندن در یک بازه زمانی ( یا حال یا گذشته) گذار کند به وضعیتی که پیش بین آینده است. یعنی تمرکز بیشتر ما باید روی زمان آینده باشد. برای این آینده ایجاد شبکه ها و تامین ارتباطات معنی دار، اصل اساسی خواهد بود؛
هشتم- مقاومت باید یک آدرس بزرگ و یک کانون فراجناحی باشد. مقاومت باید گزینه های اصلی مبدل شدن به یک بدیل سیاسی را جستجو کند. به یک کانون بزرگ تفکر سیاسی و عقیدتی برای رهایی از شر تروریزم قومی مبدل شود. محصور ساختن مقاومت در حیطه یک جناح، در واقع ترسیم محدوده برای ادامه فعالیت های مقاومت گرانه خواهد بود؛
نهم- مقاومت باید به کانون تفکر سیاسی و تربیت کادر های سیاسی مبدل شود. تربیت سیاست مداران برای آینده و اتکا به سیاست کادری، برعلاوه جنگ و مبارزه باید در سرخط کار مقاومت قرار بگیرد. این کانون باید سیاست مداران با تجربه را نوازش کرده و از آن ها برای تحقق اهداف تربیت سیاست کادری خود استفاده برد. با این کار هم در میدان سیاست برنده خواهد بود و هم میتواند با خلق اعتماد میان اقشار مختلف سیاسی مخالف طالبان، اعتباری به دست بیاورد؛
دهم- همانطوریکه گفتیم یکی از مولفه های ماهیتی مقاومت باید ارزش محوری باشد. دید ارزشی را اهمیت دادن و به آن ارزش قایل شدن، برای فعلا می تواند در جهت تحریک و تهییج احساسات ضد طالبانی مردم، ممد واقع شود. در حالیکه، ارزشی نگاه کردن به تمام حوزه مقاومت از لحاظ سیاسی و حیثیتی می تواند اعتبار سیاسی و جایگاه آن را زیر سوال ببرد. بنا نگاه به ارزش ها، باید بخشی از کار باشد نه عموم آن؛
یازدهم- مقاومت باید در دوسطح تعیین تکلیف کند: در مقیاس فوری باید به جنگ، سیاست و یافتن راه های تامین منابع اقتصادی برای تامین مخارج، متمرکز باشد. در مقیاس استراتیژیک باید حوزه مقاومت، خلق نظریه بدیل را در آینده باید این حوزه انحصاری خود سازد تا برای جغرافیای که متعلق به حوزه مقاومت است، تعیین تکلیف کند. ایجاد روابط شبکه ای و همخوانی با آهنگ سیاست های امنیتی و اقتصادی کشور های قدرت مند منطقه، از وظایف اصلی مقاومت باید باشد.