اهمیت خودشناسی در زندگی
مدلول خداشناسی یا یکتا پرستی ازخود شناسی آغاز می شود . خود شناسی امر لازم است ، تازمانی که انسان خودرا نشناسد درک وشناخت از خلقت وآفرینش هستی را در پهنه توانایی ذات حق نمی تواند انگارش نماید.
خودشناسی درزندگی خیلی با ابهت وارزشمند است . وانسان باشناخت خودش ازتوانایی فکری، نیات درونی ، ارزشهای ملی واتنیکی اسلافش واقف می گردد . واین شناسایی نقش سازنده ای درارتقای سربلندی ، غرور ، دلاوری ، خودایستایی ، ابراز وجود وحق خواهی وی بازی می کند.
خودشناسی بمفهوم شناختن همه درونداشت ، اندیشه ها ، باورها ، قابلیت ها ، اهلیتها ، توانایی ها ، شایستگی ها ، پندارها ، خواسته ها ، برازندگی ها ؛ و ارزشهای هویتی همچو فرهنگ ، زبان ، نسل ونسب ، هویت تاریخی ، هویت سیاسی ، مشروعیت قانونی ، مراتب دانشی ومعرفتی و سایر وارستگی های بلندپایه دیگر بوده ، که شُکوه وبزرگی یک انسان ، یا یک ملت ومردم را درگستره ملی وبین المللی ، بنمایش می گذارد .
پوشش واندازه خود شناسی بستگی به انگیزه ها ، ویژگیها ، آگاهی وتوانش های دانشی وتجربی انسان دارد. هرقدرفهم ودانش وبینش انسان اززندگی ، رشد وپیشرفت دانش بشری بیشتر وژرفتر گردد ، به همان پیمانه دایره ذکاوت ، بیداری وشناخت خود شناسی ومردم شناسی وی فراخ تر و گشاده تر می گردد .
اما برخی افراد بی اندازه درباره خودشناسی و هویت شناسی خودی خویش (حساسیت) سترسایی وسُهندگی نشان می دهند. زیرا با ریشه شناسی نام و نشان ، هویت وتبارمندی ، آن آگاهی نادرست دروغین وکاذبِ که در چگونگی ناخودآگاه جامعه سنتی ورژیم های تک قومی ناسیونالیسم افغان بوی دست داده و به آن ناخواسته ها آمخته شده ، درهم می شکند وشخصیت واعتبار وآبرو وقدر ومنزلت ذهنی وآهنجیده دنیای درونی خویش را در پرتگاه نابودی می بیند .
از دوران کودتای داوود درکشور ما خراسان ــ افغانستان تا امروز دیده شد که برخی رهبران تاجیک در ساختار حاکمیت سیاسی ناسیونالیسم دولتی افغان ، درپُستهای کلیدی رژیم های مختلف اشتغال داشته اند. وبدون کدام سرپیچی ومخالفت ، آرام وآسوده مامور وفرمانبردار رژیم تک قومی افغان بودند. هیچ کدام ازین رهبران دعوای خود فرمانی ، پیشوایی و سروری کشور را در سر نداشتند. همه درهرسِمتی که کار می کردند خود را خدمتگزار و وفاداربه قدرت وحاکمیت افغانی وبه کمال رسانیدن سیاست افغانیزه سازی رژیم ، گلو پاره می کردند .
بجز از چند سالار انگشت شمار آزاده سِرشت وخود فرمان ، سایرین هیچ گاهی هم به این اندیشه نه افتیدند که آشکارا و بی هراس مانند یک رهبر نستوه استوار و با اراده در امر تقویت زیرساخت های خودشناسی ملیت سربلند تاجیک گام مقاوم وخلل ناپذیر بردارند . در کارزار مبارزات سیاسی ولشکری از هویت فرهنگی وزبانی، زبان فارسی ، ازهویت سیاسی وتاریخی پنجهزار ساله نیاکان تاجیکان دفاع وپشتیبانی نمایند . 1
روزگار بدی که اکنون مردم ما بدان روبرواست ، نتایج ناگوار کار سیاسی وسازمانی همه رهبران تاجیک در روند این دوره است . زیرا هر رهبر تاجیک و روشنفکران تاجیک در کُل ، با نگاه تاجیکانه به مسائل سیاسی و هویتی اندیشه نکردند . به بنیاد ، ریشه وتبار ، هویت وکیستی وچیستی ، غرور وسربلندی ذاتی و اجدادیی خویش تفکرنه نمودند وبا رهبران سایر ملیتهای فارسی زبان (هزاره ها وازبکها ) تفاهم آگاهانه ومشترکِ همکاری وهمبستگی دفاعی و رزمی ، فرهنگی و مردمی را بوجود نه آوردند.
برخلاف در بلاهت و بی خبری از خودشناسی ، یکی ازآنها چپی شد ودم از ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا و استقرار فرهنگ مارکسیستی زد ، دیگرش مجاهد شد ودم از تشکیل دولت اسلامی واستقرار فرهنگ تازی زد … هرکدام از گروههای تاجیک ترابر و بارکش اندیشه های بیگانه ــ بیرق بردار نظام تک قومی افغانی گردیدند ؛ اما با تأسف ودرد هیچ یکی ازین رهروان ، باخود ارادیت راه آزادی وخودفرمانی ، خود شناسی هویت تاریخی ، فرهنگی وهویت ملی تاجیکان را انتخاب نکردند . ودر آبیاری درخت گشن فرهنگی رودکی ، فردوسی ومولانا تکاهل ، فرویش وغفلت نمودند .
از سوی دیگرخود شناسی بستگی به اراده ، جسارت ودلاوری انسان دارد . وآن یک پیمان وقول وجدانیِ است برای تغییر همه سازه ها وساختار های زندگی . ما مکلفیت داریم تا منش وخوگیری روزمره گی خود ناشناسی را تغییردهـیم. وشــیوه زندگی نوین خویش را موافق به نیاز زمـــان بسوی خود شناسی ، آزادی ، رفاء وآسایش بهترانتخاب نمائیم .
درکشورما خراسان ــ افغانستان ، افراد و گروههای اجتماعی زیادی وجود دارند که فاقد خودشناسی و هویت شناسی هستند ، رژیم های از کار افتاده وخودکامه افغانی با پیگیری سیاست جنگ وخود کشی کوشش کردند تا مردم غیرافغان را در زیر دود وباروت از شناخت نژاد و نسب شان دور نگهدارند . ازین سبب لایه های بزرگی ازمردمان کشور ما دردنیای بسته وتاریک ناشی از کاربرد استبداد ملی ، بدون هویت ، مشروعیت وغرور، خدمتگزار جاویدان فرهنگ حاکم افغانی قرار گرفته اند ، که این مسئله قابل تأمل ، روشنگری و تغییر است.
انگیزه های که روند خودشناسی را در یک جامعه درهم ریخته ، بقرار ذیل اند :
استمرار وگسترش جنگ و ناامنی ، ماندگاری حاکمیت سیاسی خودسر ، تولید ترس ودهشت ، بیدادگری وتک سالاری ، فقدان ایمنی فردی ، ناداری و بیکاری ، بیخانگی ودربدری ، فقرودرماندگی وسایرتنگدستی ها ودرویشی های سازمان یافته اجباری بالای مردم یک سرزمین می باشد ، که سرانجام رویکرد تفکرخود شناسی و شناخت ارزشهای ملی وخودی رادر یک جامعه پایمال کــرده ، وآنرا به ” مشکل ازخود بیگانگی” گروهی و اتنیکی مبدل می سازد .
با تأسف در کشور ما خراسان ــ افغانستان ازسالهای 1747 تا امروزیک حاکمیت سیاسی ناسیونالیسم دولتی مستبد افغان به پشتیبانی مستقیم و غیرمستقیم نهاد های سرمایه جهانی استقرار یافته است.
با ورود پای ناپاک ومهاجم افغانها به سرزمین پدری ما ایران شرقی ویا خراسان ، مردم این حوزه تمدنی تاکنون روز خوشِ را تجربه نکرده اند . گروه های مهاجم ومهاجرافغان درجریان 275 سال اخیر باترفند های سیاسی مختلف و پشتیبانی قدرت های جهانخواربین المللی ــ جهت استقرار واستمرار رژیم سیاسی ناسیونالیسم دولتی افغان وابسته به بیگانگان زیر نام حکومت های شاهی ، امارتی ، جمهوری یک دنده و دموکراتیک خلقی … ولاغیرفرمان راندند . وتاامروز زیر نام رژیم لجوج ومستبد
2
تالبان افغان درکشورما مولد جنگ وجنایت ، خوف وهراس هستند.
رهبران وقدرتمندان افغان به نسبت پیشبرد آگاهانه سیاست تشدد وستیزه جویی ، نابودی هویت فرهنگی وزبانی ، سیاسی وتاریخی چند هزار ساله تاجیکان وسایر فارسی زبانان ، خیانت بزرگی رادر حق شهروندان کشورخراسان ــ افغانستان انجام دادند.
وبااین کار نابخردانه آنها ، هویت ملی قوم افغان را در ذهنیت ملیت های تاجیک و هزاره و ازبک داغان وبی ارزش ساختند . اکنون نزد شهروندان غیرافغان ، هویت افغانی نمی تواند نمودار هویت و غرور ملی و همگانی باشد ، بلکه این هویت تابندۀ مفاهیم و مفاسد اخلاقی غیرقابل قبول زیراست .
نزد همه مردم کشور ما خراسان ــ افغانستان ، اسم افغان یاد آور مفاهیم : فغان ، نالان ، سرگردان ، انفجار ، خودکشی ، اختناق ، انشقاق ، چندگانگی ، خفگی ، افتراق ، جدایی ، پراکندگی ، بی فرهنگی ، بی هویتی ، کم سوادی ، خود خواهی ، خود پسندی ، خود کامگی ، خودرایی ، خودسری ، خیره سری ، یکدندگی ، قتل وقتال ، خون خواری ، خونریزی ، سنگدلی ، بی احساسی ، پُررویی ، بی شرمی ، پرخاشگری ، گستاخی ، سفاکی ، جبر، ستمکاری ، خاک فروشی ، چشم سفیدی ، وابستگی به غیر می باشد .
نیت فرد افغان همخوانی دارد به : متجاوز ، چنگ انداز، ربایشگر ، زورگیر ، ناسازگار ، مخالف آموزش وپرورش ، مخالف آموزاندن تربیت دختران وپسران ، مخالف پیش رفت ، مخالف آشتی وآرامی وامنیت ، واپسگرا ، ناسازگار بتکامل ، آواره ، دربدر ، خاک بر سر ، فراری ، گم گشته ، بی خانمان ، کوچی ، مهاجر ،مهاجم ، پراکنده ، پریشان ، غیر متکامل ، خــــود افاده ، خدا ناشناس ، مخالف دین ، دشمن زن ومادر؛ در یک کلمه مخالف هرچه که گرمی و روشنایی، خوشبختی وایمنی را می آورد .
اما با چنین گروهی از رهبران ستم پرور قبایل افغان ، ما وپدران ما وخانواده ها پیوسته باکوهی از فشار فروماندگی ، یاس وسرگشتی زندگی خیلی رقت انگیز ودشواری را سپری کرده ومی نماییم . اما سازگاری و ادامه چنین زندگی زیر نام افغان وافغانیت ، جنگ وجنایت ، بزرگترین اشتباه وانتخاب سیاسی نادرست رهبران تاجیک وسایر فارسی زبانان در دوونیم سده اخیر بوده است.
اکنون دو گزینه سیاسی اجباری برای باز گشود دشواری کشور در رسیدن به آرامش وامنیت واستقرار یک دولت مستقل مردم سالار وجود دارد.
گزینه نخست : تشکیل یک دولت منتخب قانونی وهمه شمول که درآن کُل ملیتهای ساکن کشورخراسان ــ افغانستان به گونه متعادل حقوق در قدرت ، ملکیت وحاکمیت سیاسی سهم شایسته داشته باشند.
برای رسیدن به این آرمان مقدس ایجاد امنیت وآرامش در کشور ما ، سازمان ملل متحد وسایر نهاد های حقوق بشرباارادۀ مستقل باید یک همایش رسمی بین المللی را دایر نمایند. این همایش هنگامی قانونی وامکان پذیرخواهد بود که بااشتراک نخبگان سیاسی ودانشمندان وکار آگاهان از سراسرکشورخراسان ــ افغانستان بدون جهت گیری های پشت پرده ای قومی انجام پذیرد . و زیر کنترل سازمان ملل متحد روی ایجاد یک دولت همه شمول و ارزشهای بنیادین نظام منتخب ومردم سالار آینده رایزنی و مشورت صورت گیرد .
یکی از اساسی ترین ارزشها که مردمان فارسی زبان وگروه های روشن بین کشور خواستار اشد آن هستند ودرهمایش رسمی بین المللی ــ درون مایه گفتگوهای سیاسی ایجاد نظام قانونی و منتخب آینده در کشور خواهد بود ، بقرار ذیل اند . :
1 ــ واپسگیری همه ارزشهای هویت فرهنگی وزبانی ، سیاسی وتاریخی این سرزمین که در فرآیند 275 سال جبراً بوسیله حاکمان سیاسی ناسیونالیسم دولتی افغان ازجایش بیجا شده باید دوباره سرجایش باز پس آورده شود.
2 ــ نام تاریخی این سرزمین که 1500 سال خراسان بوده وپیوند خونی به کدام ملیت وتباری هم نداشته دوباره این نام مبارک « خراسان » بالای جغرافیایی سیاسی فعلی کشور ما گذاشته شود.
3 ــ ساختار حکومت فدرال خراسان مبتنی بر نظام پارلمانی ، در قانون اساسی نظام منتخب آینده تسجیل ، قبول و تشکیل گردد.
4 ــ زبان فارسی بگونه زبان تفاهم شهروندی وسراسری درقانون اساسی نظام منتخب مشروع تسجیل گردد .
5 ــ خط دیورند ــ امیر عبدالرحمان باید همچو یک مسئلۀ دشخوار ساختگی رهبران افغان ، بار دیگر درمجلس نمایندگان منتخب تجدید شناخت شود وبا دیوارآهنین وسیم خاردار ، این مرز از پاکستان جدا گردد .
6 ــ جدایی دین از سیاست در حقیقت ارج گذاشتن به پاکیزگی و قدسیت دین است . باید درکشور ما خراسان ــ افغانستان مانند ترکیه « دین از سیاست جدا» گردد .
زیرا سیاست ، رویکرد اجرایی بیان متراکم اقتصاد وفرهنگ وتدابیراموراجتماعی ، برای مردم یک جامعه است . تکلیف آن ، تأمین آسایش اجتماعی ، آرامش وامنیت ، آزادی وهمبستگی ملی می باشد.
این دوسامانه ای « دین وسیاست » که دارای ماهیت ، خواست وآرمان متفاوت از همدیگر اند، به نسبت همین تخالف اندیشه وآرمان ، هیچگاهی نمی توانند دریک ساختارحاکمیت سیاسی قدرت واداره دولتی کنارهم کاروفعالیت مشترک نمایند . زیراهرکدام ازین دو تلاش می ورزند که جانب مقابل را یکدست دنباله رو خود سازد .
با تأسف که درکشورما سالیان پیش این اتفاق افتیده است. دین ورهبران دینی بادلبستگی ای که به قدرت و مادیت دارند ، بدون چون وچرا درخدمت حاکمان دولتی قرارگرفته اند ودرهمه جنایات نابخشودنی دولت فتوا می دهند وسهیم می باشند .
مبتنی براین بنیاد ، طرح راهبرد سیاسی « جدایی دین ازسیاست » ، ازیکسواساسی ترین گام عاقلانه برای نگهداری قدسیت خود دین تلقی می شود وازجانب دیگر ایجاد کنندۀ زیرساخت های جامعه مدنی ، نهادینه سازی آزادی وامنیت سراسری درکشوربشمارمی آید .
عملی شدن این برنامه انسانی ، زمینه رشد متعادل حقوقی همه ساختار ها وهنجارهای فردی واجتماعی جامعه را برمسیر بنیاد ذاتی خود آنها سازگارمی سازد .
اگر گزینه نخست سیاسی واخلاقی صلحخواهانه مردم ما که شامل 6 ماده فوق بود ــ مورد پذیرش رهبران افغان قرارنگیرد ، این بدان مفهوم است که آنها مانند همیشه تأکید برمداومت جنگ و استقرارحاکمیت تک قومی ناسیونالیسم افغان خود را دارند. وبرای ما فارسی زبانان تنها انتخاب گزینه دوم باقی می ماند وبس .
گزینه دوم : راهبرد سیاسی تشکیل کشور مستقل خراسان درجغرافیایی سیاسی شمال کشور که شامل 24 استان : ( بدخشان ، نورستان ، کاپیسا ، پروان ، کابل ، لوگر ، وردک ، غزنی ، بامیان ، دایکندی ، غور ، فراه ، زرنج ، هرات ، بادغیس ، فاریاب ، سرپل ، جوزجان ، بلخ ، سمنگان ، بغلان ، کندز ، پنجشیروتخار) می باشد ، با قوت ونیرو واراده سرتاسری مردم این سرزمین تشکیل می گردد . کشورمستقل خراسان دربردارنده ارزشهای ملی ذیل خواهد بود . :
ــ نام کشور : خراسان ،
ــ نوع حکومت : جمهوری فدرال خراسان مبتنی برنظام پارلمانی (مجلس محور)
ــ درفش ملی خراسان :
ــ نشان ملی خراسان :
ــ سرود ملی خراسان :
ــ زبان رسمی کشور مستقل خراسان : فارسی
ــ پرچم مقاومت ملی : مشعل آزادی کشور مستقل خراسان ؛
بدین اساس ما تاجیکان ودگرفارسی زبانان گران ارج کشور ــ مانند سایر ملیتهای متمدن وبافرهنگ درفرآیند خود شناسی برای داشتن زندگی باارزش ومعنادار نیازمند جستجوی واقعی هویت ملی وتباری نیاکان خویش هستیم وآرزومندیم که با انتخاب راه استقلال وخود فرمانی ملی بتوانیم صلح وامنیت ، آزادی ، همبستگی وعدالت اجتماعی را در کشور مستقل خراسان ایجاد نماییم .
بتوفیق خدا
6 می 2023 میــــلادی