از نفرت باید به عنوان عنصر مبارزه استفاده کنیم
این نوشته از جوان دردمند و با درک نسل نو سرزمین پهناور کوهدامنان است.
فرستنده محمدعثمان نجيب
خشم باطنی در وجود هر شخص ولو خندان در ظاهر از خیرخانهی کابل تا پامیر بدخشان علیه طالب که فعلن به عنوان نیروی متجاوز بی محابا در اراضی اقوام غیر پشتون بر اسب مراد سوار اند وجود دارد، ضرورت حتمی بر کارزار دستهجمعی برای پردازش و گسترش این احساس طبیعی که محرک آن محفوظ نبودن جان ، مال، ناموس و هویت شان است هم وجود دارد و در میان مدت این خشم باید به تنفر تبدیل گردد و از تنفر به عنوان عنصر مبارزه استفاده شود و در جدال با این نیروی متجاوز بایستی به تنفر و خشونت چنگ زد.
خشم باطنی را تبدیل به شعله کردن و استفادهی آن به عنوان سلاح را میتوان یکی از شیوه های مبارزه حساب کرد. این مبارزه چی مسلحانه، نوشتاری، فکری، رسانهيی یا هر نوع دیگر باشد. چون از ایجاد حکومت مؤقت الی سقوط جمهوریت پوشالی یک حس دروغین وحدت ملی به خورد اقوام غیر پشتون چی از طریق رسانهها چی از طریق منبر مساجد و چی از طریق رهبران عاقبت نه اندیش و معاملهگر داده شد و متأسفانه همه اقوام غیر پشتون و به خصوص تاجیک ها به دام این شگرد روان شناختی و برنامه حساب شدهی شوونیسم و قومگرا ها گرفتار شدند و در طول این دورهی دراز تسلیم دهی دوبارهی قدرت به طالب به صدها هزار جوان سمت شمال جوخه جوخه و گاهی تکتک و هدفمند در جنوب و شرق و غرب در و اوایل و بعد در چهار سمت افغانستان قربانی گردیدند و در مواردی حتا جسد های شان هم در دشت و کوه و دمن به حال خود رها گردیدند. این را باید به خاطر داشت و تأمل نمود که چرا با این همه قربانی و حس وطن دوستی هنوز هم برای مان حداقل ارزش های انسانی مان را قایل نبودند و نیستند و در آینده هم نه میباشند.
حالا میبینم در حالتی که هیچ چیز مان در افغانستان در امان نیست باز هم حتا نخبه، دانشمند و گویا روشنفکر و نظامی قبیله دارد برای مان درس وحدت ملی میدهند و برای قبول نه کردن رنگ پرچم که در این برههی حزن انگیز تاریخ لااقل برای قوم تاجیک ارزش احساسی و انگیزشی دارد پهلویت نهمیایستد و به آن فخر هم می فروشد.
حالا که خواهران مان چشم گریان مجبور به عروسی اجباری با اهریمنان دوران میشوند به درک حالا که جوانان با دانش و سرو مانند ما دارند قربانی میدهند و هندوکشها برای شان عزادار است به درکچ حالا که نویسنده و آواز خوان مان به زندان است به درک حالا که طفل مان کالا و نان و مواشی مان علف برای خوردن ندارند به درک حالا که پزشک، مهندس و دانشمندان مان در ایران مشغول کارگری اند به درک این ها هیچ در نظر قبیله نمی آید و چقدر بیشرمانه برای مان درس وحدت ملی و قانون اساسی میدهند. همان قانون اساسی که به همه حق مساوی داده بود و هیچ شهروند را نسبت به شهروند دیگر برتری نداده بود.
و همه را افغان خوانده بود که اقوام غیر پشتون هم از ساده لوحی با افتخار آن را پذیرفته بودند و تا آخر برایش قربانی دادند. ولی برای قبیله جز پذیرش بی قید و شرط ارباب رعیتی هیچ چیز پذیرفتنی نبود. که با تسلیم قدرت به هدف خود دست یافتند.
این ها را از یاد نبریم چه گذشته را و چه حال را تا بتوانیم آینده را بسازیم و البته این خشم باطنی را به شعله تبدیل کردن تنها برای مقابله با طالب لنگیدار و طالب نکتاییدار و طالب غربی و در کل فاشیسم و قبیله ضرورت نیست بل برای پیدا کردن مشکلات حوزه ضد طالب و پاسخگو کردن خودی ها که با سرنوشت مان از بن تا امروز معامله کردند و امروز این که با اتخاذ نکردن موضع روشن در حمایت از مقاومت ها و نه گفتن حقایق ظلم بدتر از طالب در حق مردم
میکنند هم حیاتی و ضروری است.
نویسنده: پرشان