خبر و دیدگاه
چرا بجنگیم و چرا باید بجنگیم؟
.ما افغانستانی ها بدون حس تعلق قومی صاحبان هیچ چیزی در کشور خود نیستیم _
.مسدود شدن آموزشگاه ها به روی خواهران ما از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب گواه مدعای ماست_
هر انسانی یک روزی دارد برای ورود به دنیای پر از آسوده حالی و آشفته حالی. انسان در بحبوحهی ترنم ها و طراوت یا در انجماد غم ها و فرسودهگی ها قد میافرازد. هیچ کسی را اختیار نیست که گلچهرهیی به دنیا اید یا اعجوبهیی. همان سان که حق نه دارد انتخاب کند، پسر باشد یا بچه و مولودی در اینجا داشته باشد یا آنجای دیگر، مسلمان پرورده شود یا غیر مسلمان، دیندار باشد یا بیدین؟ به هر گونهیی که بپذیریم سرانجام انسان پا در جهان هستی میگذارد. فرایند های سخت و نرم زندهگی همزمان اند با زاده شدن انسان. به هر رو، یکی از شاخصه های دیگرِ غیر خودگزینیشی خوشبختی و بدبختی زاده شدن در محیط و ماحولی کشوری تحت رهبری مدام عقبگرایان و خون آشام های قبیلهیی منوط به یک تبار خاص. پس بشر دریافت که برای زنده ماندن و حق خود گرفتن تنها آرمان مهم نیست، تنها تحصیل و علم مهم نیست. تنها شغل داشتن مهم نیست. جنگیدن مسلحانه در کنار همهی این موارد نیاز درجه اول است. ما اگر طی این نزدیک به سه سده مانند وحشت قبیلهگرایان، برای شان وحشت را نشان میدادیم امروز هرکدام ما در صفحات مجازی اشک تمساح نه میریختیم و با نوک برچه برای بریدن دستی و دست هایی میرفتیم که نصف پیکر کشور را به صورت صد فیصد و نصف دیگر را به گونهی ۹۹ فیصد بریده و در گرو گرفته اند. وقتی ما میگوییم هم قلم و هم تفنگ. برخی ها برای گویا خوب معلوم شدن کاذب هیاهوی نارساییْ سر داده و میگویند از جنگ سخن مه گویید. این گروه دجال و ترسو مطالعات تاریخی هم ندارند و آگاهی های علمی هم ندارند و تفاوت های قدرت را هم نه میدانند. نکتایی در گردن های کلفت شان و پیاله های شراب به دست شان به ظاهر مسلمانان و در باطن کافران لمیده در کاباره های غرب ما را ملامت میکنند که گویا مردم را به جنگ دعوت نه کنید، چه مضحکه سرایی از این گروه نادان. به یاد آوریم که اگر همین مقاومت های تاریخی نه بود، امروز بدتر از این هم بودیم. این مقاومتی که در پهندشت شمالی و در شمالی بزرگ و در هندوکش ها و در اندراب ها و بدخشان و تخار و پروان و کاپیسا و شمال کشور و هر سوی وطن ادامه دارد دژ های استواری اند برای جلوگیری از همهگیر شدن استبداد قومی، مذهبی، سیاسی و گروهی در کشور. درست است که به قول معروف مُشت و دَرَوْشْ برابر نیستند، اما همین که برابر توان خود مشت را داغ میزند، نشانهی آن است که میتواند زخم های کشنده برای صاحب مشت وارد کرده و او را از پای در میآورد. جنگیدن برای زنده ماندن، جنگیدن برای زندهگی کردن، جنگیدن برای به دست آوردن آنچه مستحق آن میباشیم، جنگیدن برای احراز حقوق آنانی که مسئولیت شان را به عهده داریم و جنگیدن برای بقای هویت و شناسهی دودومانی و قبیلهیی و قومی ما که به دست قبایل یا قبیلهی وحشی و دور از مدنیت غصب و پامال شده است،وجیبهیی است بیشتر از همه فرایض شرعی. چون کلام خدا برای ما امر میکند که به ظالمین رحم نه کنیم و اگر گروهی از مسلمانان جنگ میان هم داشتند و به صلح تن در نه دادند و به مصالحه قناعت نه کردند، حتا مصلحینِ مسلمین هم به جانبداری محکومین علیه ظالمین متحد شده و بجنگند. کلام خدا در تمام دوران خلقت بشر عدالت و مقاومت برای عدالت است. در بازتاب های اجتماعی جوامع بشری هم، بشر به این نتیجه رسیده که انسان ضعیف بدتر از انسان قوی است و حتا پیامبر اکرم فرموده اند که مؤمن و مسلمان قویتر بهتر از مؤمن و مسلمان ضعیف است. وقتی ما میبینیم جابرانی با سود بردن از جاسوسی، وطنفروشی و غلامی بیگانه ها علیه ما قد برافراشته و آنان را بر سرنوشت ما حاکم ساخته اند، هیچ مانعی برای در همکوبیدن لانه های ظلم فرا راه ما وجود نه دارد. درست است که تناسب های امکاناتی و ظرفیتی فرق دارد و ما با آن همه سازوبرگ نظامی مجهز نیستیم. اما دیده ایم و تاریخ ها را مطالعه کرده ایم که مقاومت های ملی با قبول همه مشکلات سر انجام پیروز بوده اند. دلیل مقاومت آن است که پنداریم سربازیْ به تنهایی یا با گروه خود در تنگنای محاصرهی دشمن قرار گرفته. او تشخیص میدهد که اگر تسلیم شود زندهگی اش را کسی ضمانت حیاتی نه میکند و اگر این امکان را بیابد، او در جامعه و کشور خودش و زادگاه خودش اسیری به دست بیگانهگان است که هرگز او راحت نه میگذارند و ابتداییترین حقوق را هم از سرمایه های ملی خودش برایش نه میدهند و تا زنده است رنج روحی و زجر جسمی میکَشد و در خدمت گروه ظالم خونآشام و غاصب است. این جاست که ترجیح میدهد در آوردگاه های رزم و پیکار بر ضد وحشیان طالبانی و دست نشانده های آمپریالیسم و ایادی شان در داخل سرزمین تا پای جان برآمد و آزادی، برابری و تساوی و تقسیم عادلانهی قدرت و ثروت انکشاف متوازن را برای خود و مردمش ار میان دهد. در مبارزات آزادیخواهی حتا یک مبارز گاهی به چای یک ستون لشکر هم اثرگذاری فداکارانه به مردم و وطن و ویرانگری به دشمن میداشته باشد. تعریف دشمن دیگر در افغانستان روشن است و صف ها هم معلومدار. طالب و گروه های داخلی و خارجی حامی آن ها در داخل و خارج از مرز های سه دروازهیی افغانستان همه طالب اند. مدافعان طالبان در اروپا و غرب هر کدام یک هدف اند. این اهداف را نه به خشونت که به روش های مدنی باید مجازات کرد. چهره های شان را پیهم افشا کنیم، جنایات شان را متواتر به آگاهی مردم برسانیم. گفت ومان های سیاسی، شناسهیی و هویتی راه اندازی کنیم، از یک سطر تا یک کتاب ولی همه روزه متنوعترین نوشته های کهنی و پنهان تاریخی را بنویسیم، آنانی که در اروپا و آمریکا و فرانسه دسترسی کامل به زبان های محلی و سر زدن به اسنادی خارج شده از بایگانی های محرمیت کشور دارند، به نوبت اسناد سری افشا شده را به آگاهی مردم برسانند تا مردم از جنایات سلاطین و شاهان خاین پشتون سیاسی و جنگی در سراسر تاریخ اشغال افغانستان امروز و خراسان و باختر دیروز که سرزمین های اصلی باشندهگان بومی آن ها بوده اند، آگاه شوند.
نقطهی معطوف به توجه من اینجا نشانه روی سوی خواهران و برادران تحصیلکرده ها و آگاهانِ پشتون مبرا از تعصب پشتونیسم، طالبان وطن دوست افغانستانی واقعی و عام مردم عزیز پشتون هم است تا همدست با همه برادران و خواهران هموطن تان برای پایان دادن سلطهی پاکستان و ISI کمر بسته و ماشه های تفنگ ها و برچه های کلاشنکف ها و جنگ افزار ها و نوک قلم های تان به سوی دشمن مشترک ما برگردانید. در اقدام امروز پاکستانی ها دیدیم که بیگانه رحمی بالای پشتون عادی و پشتون بیچاره و هیچ قوم دیگری نه دارد. چرا؟ یک نیروی اجنبی نیابتی آمریکا و انگلیس در سرزمین خود ما بر ضد خود ما همهی ما را بجنگاند و از تصادم میان قومی و میان تباری ما سودجوید و هر کدام ما را مانند گوسفندان نابلد از رمه جدا ساخته و جدا جدا شکار مان کند؟ به یاد داشته باشیم، دشمنی که امروز توسط تو مانع تحصیل و تعلیم خواهرانت شد، فردا که در کشورت ریشه تنید ترا هم به حال خود نه میماند. پس بیایید با هم شویم و با هم به جنگ دشمن مشترکی برویم که ما را به دشمنی توسط تو میکُشد و روزی هم تر از عقب خنجر میزند. دلیل اش هم آن خواهد بود که اینان وقتی به مردم خود وفادار نه بودند به ما هرگز وفادار نیستند. در این صورت است که هم حیات خود را از دست میدهی و هم خوندار خون های ریخته شده میباشی و هم پاسخگو به نزد خدایت و آن شهیدی که از تو بپرسد بأیذَنبِ قُتِلَتْ. سوگند به ذات پاک پروردگار که با کشتن برادر و خواهر مسلمانت یا ظلم روا داشتن بالای آنان هرگز روی جنت را نه میبینی و سخت در عذاب خدا گرفتار میشوی. آن حوران خیالی را که به تو وعده داده اند، هرگز وجود اهورایی یا آخرتی نه دارند. بردن بنده به جنت و گماشتن حور غلمان برای او به دست این تاجران دین نیست که ریسمان های خفت و جاسوسی کشور ها در گردن های شان آویزان است. چون خداوند خودش بهترین صاحب دین خود است. و فرموده که ان اکرمکم عندالله اتقاکم و یا فرموده که … قولوقولاً سدیدا یصلح لکم اعمالکم و یغفرلکم ذنوبکم….
در بحث جنگ در دنیا برای بقا هم هم ممانعت شرعی وجود ندارد وقتی میدانی ترا به گناه میبرند، از آنان روی برگردانی و با قافلهی حق همراه شوی.
تحصیل کرده های قوم شریف پشتون به این نتیجه رسیده اند که انسان خردمند نه به لاطائلات و موهومات و عقبگرایی های تمدنی و مدنیتی و شهروندی و شهرنشینی بل به حقایق پیشرفت های بشری به خصوص در عصر مدرنیته گام برمیدارد. ارچند جنگ برای بقا در هر حالت اجتناب ناپذیر است. برای روشننگر امروز پشتون مهم است تا بداند که خردگرایی تفکیکی اصل اساسی فلسفی برای تشخیص زشتی و خوبی های پدیده ها از جمله جنگ است. البته که من “ نگارندهی این مقاله “ از ده سال به این طرف مخالف مبارزات مسالمت آمیز و زندهگی کردن بدون قدرت و اسلحه در کشوری مثل افغانستان استم و این را به همه بستهگان هم بار ها توصیه کردم و بار دیگر به تأکید میکنم که هرگز بدون زور و قدرت وارد هیچ عرصهیی نه شوند. چرا ما دیدیم که در بیست سال و اندی پسین هر کسی سلاح داشت و حق نه داشت بُرد از او بود. و هر کسی سلاح نه داشت و حق داشت باخت همیشه از او بود. پس لزوم آگاهی و زیستن در چنان اجتماعی به اساس آگاهی منتفی است. اینجا باید عقل حکم کند و سلاح عاقل آن را تطبیق کند و بس. بزرگان اندیشه و تفکر هم جنگ را برای بقا حتمی میدانند و در غیر آن ضعیفان محو میشوند. دکتر هراری استاد دانشگاه آکسفورد و دکترای تاریخ در اثر انسان خداگونهی خود مینویسد که: «… جنگ حقیقت زندهگی را آشکار و میل به قدرت و افتخار و پیروزی را بیدار میکند…» اما به دید من « نگارنده » تجربهی هراری با آن که به ۴۰ زبان دنیا ترجمه شد، یک کمبود دارد و آن پرداختن چهگونهگی قدرت گیری قدرتمند است. اینجا باید روشن سازم که نیروی قدرتمند شدن به قدرتمند جابر را طبقات محروم و بیسواد و مجبور جامعه میدهند و به همین سبب است در بیشترین کشورهای مانند افغانستان از آسیا تا شاخ آفریقا نیروهای جنگی در خدمت جنگ آوران همان افرادی اند که از سواد بهرهیی نه دارند و از رفاه زندهگی چیزی به دست نه دارند و با آن که سرزمین های حاصلخیز و زرخیز و معدنخیز های بیشماری دارند. و همه را یک گروه با داشتن رابطه های حمایتی خارجی و قاچاقبری انحصار کرده اند. پس آگاهی امر اساسی زنده،ی برای بشر از جمله بشر در افغانستان است. استاد غبار در اثر شان یکی از جنایات نادر غدار را بیسواد نگهداشتن برادران و خواهران ما در جنوب یادکرده و دلیل را هم طماع بودن نادر پلید برای استفاده از نیروی بازوی مردمان و جوانان جنوب در سرکوب شورش هایی وانمود کرده که برضد رژیم او در کشور برپا شوند. تاریخ هم نشان داد که شمالی چند بار در پی همین امتیازات و حتا ضرب زدن مدالی به نام مدال سرکوب اشرار شمالی آماج حملات چپاولگرانه و غارتگرانه و تجاوزکارانهی جنوب قرار گرفت. اما باز هم تاریخ شاهد است زمانی که چند مرحلهی تاریخی قدرت و قدرتمندی به گونهی کامل یا قِسمی و تعیین کننده به دست شمالی ها و شمال افتاد، قوهی دراکیت و آگاهی سیاسی و اخلاقی و بینش اسلامی مردم شمال در حدی رشد کرده بود که هرگز در پی انتقام نه رفتند و سینه های برای همه برادران جنوب گشودند. حالا بیشترین تاجران جنوبی در شمال زمین صاحبان مُلک و جایدادهایی اند که به موافقت صاحبان اراضی خریده اند و قباله دارند و کسی هم به آنان کاری نه دارد. اما آن گونه که نیچه گفت، « جنگ مدرسهی زندهگی است و چیزی که مرا نه کُشد قویترم میکند.»مردم شمالی و شمال یا هر گوشهی دیگر فراموش نه میکنند که جایداد های شان به زور غصب و به دیگران توزیع شده است و آنان در سرزمین های خود شان دهقانان بیگانه ها اند. آنان برای زندهگی کردن ناگزیر اند جنگ را مدرسهی زندهگی ساخته و برای به دست آوردن از دست دادههای شان بجنگند. به خصوص که حالا پشتون های آنسوی خط دیورند و پشاور و مناطق پشتون نشین پاکستان چشم به خاک ما دوخته اند و در پی جا به جایی های عبدالرحمان خانی، محمدگل مهمند خانی، امانالله خانی و محمود طرزی خانی ناقلین به شمال، حالا پاکستان و طالبان از زمان کرزی پدر طالبان و غنی غدار پدراندر شان سرعت جابهجایی ها چند چند شده است. این جاست که ما مردم به همکاری برادران حقنگرِ پشتون یا بدون همکاری آنان بجنگیم و بجنگیم تا دوباره صاحب آزادی وطن شویم یا به تجزیه برویم ولو چند نسل بعد. بدرود.
بسیار نوشته عالی