دردسری به نام «امیرالمومنین»
امیرالمومنین یعنی فرمانروای همه مومنان روی زمین. ترمنولوژی سیاسی مسلمانان، در خلال سه تا چهار قرن نخست تاریخ اسلام شکل گرفت. اصطلاحاتی مانند خلیفه، امیرالمومنین، امیر، امام، سلطان، ملک و پادشاه بخشی از این ترمنولوژی بود. امیرالمومنین در تاریخ اسلام تنها به کسی گفته میشد که بالاترین مرجع سیاسی در سراسر جهان اسلام به شمار میرفت. بهلحاظ تاریخی، این اصطلاح برای خلفای اموی، عباسی و پارهای از سلاطین عثمانی گفته شد و سایر شاهان و امیران قدرتمند تاریخ اسلام مانند اسماعیل سامانی، محمود غزنوی، آلپارسلان سلجوقی، صلاحالدین ایوبی و دیگران، علیرغم نام درخشان و قدرت فراوانی که داشتند، از استعمال لقب امیرالمومنین برای خویشتن خودداری میکردند.
اصطلاح امیرالمومنین در نصوص دینی نیامده بود و کتابهایی که امروزه به نام فقه سیاسی و در گذشته به نام الاحکام السلطانیه شناخته میشدند، در این باره بحث نمیکردند؛ اما عرف پذیرفته شده در تمام تاریخ اسلام این بود که تنها یک شخص در سراسر جهان اسلام به این نام خوانده شود. او کسی بود که مورد قبول همه یا اکثریت وسیع حاکمان مسلمان قرار داشت؛ زیرا او امیر امیران و شاه شاهان بود. ظاهراً از نظر شرعی جواز نداشت که در یک زمان دو امیرالمومنین وجود داشته باشد. طبق سخنی منسوب به پیامبر اسلام، بنا بر روایت صحیح مسلم، هرگاه با دو خلیفه در یک زمان بیعت شود، باید فرد دوم به قتل برسد. امیرالمومنین در میان مسلمانان جایگاه امپراطور در نظامهای توسعهطلب بزرگ گذشته را داشت که حاکمان و پادشاهان محلی در قلمروهای مختلف زیر دست او قرار میگرفتند.
اکنون رهبر طالبان خود را امیرالمومنین، یعنی فرمانروای تمام مومنان جهان میخواند، و با آنکه در عمل چنین چیزی نیست و او فرمانروای گروهی بدوی در یکی از سیهروزترین کشورهای جهان است، اما پرده از هوسهای بلند و خواب و خیالهای خطرناک وی برمیدارد. تمایل به تشکیل امپراطوریای پهناور و قدرتمند به نام اسلام، از دیری است که در کشورهای مسلمان عاشقان سینهچاک خود را دارد و از روزگار فروپاشی خلافت عثمانی تا امروز، گاهی پادشاه مصر، گاهی پادشاه هاشمی حجاز، بعداً ضیاءالحق در پاکستان و نیز صادرکنندهگان انقلاب در ایران، همه در صدد پیافکندن چنین کاخی برای خود بودهاند؛ کاخی که باد و باران روزگار اجازه بنایش را نداد، اما دردسرهایی بزرگ برای مسلمانان به بار آورد.
برایند نهایی چنین تمایل و رویکردی، شکلگیری استبداد دینی، ابزار ساختن بیشتر دین در عرصه سیاست، تکیه بیشتر بر گروههای افراطی و تروریستی، همپیمانیهای بیشتر با استخبارات کشورهای گوناگون، گسترش بیشتر سرکوب شهروندان، گرفتار شدن بیشتر به توهمات ایدیولوژیک و هدر دادن بیشتر فرصتها و امکانات ملی به پای این توهمات است. اینهمه جدا از ایرادهای دیگری است که بر این لقب میتوان گرفت؛ مانند نبود مکانیسم نظارت بر عملکرد امیرالمومنین، نبود سازوکاری برای مهار صلاحیتهای وی، نبود شفافیتی در فرایند تصمیمگیریها و نبود سیستمی برای پاسخگویی و حسابدهی که مجموعاً به خلق استبدادی ویرانگر میانجامد. باید نامی برای رهبر یک نظام انتخاب شود که نشان دهد عزل و نصبش به دست مردم و مشروعیتش برخاسته از رأی و اراده آنان است. القاب سران نظامها کلیدواژههایی برای فهم سرشت آن نظامها است، از حیث مردمی بودن یا سلطهجویی و سرکوبگری. امیرالمومنین یک دردسر دیگر است.