نگاهی به برنامهی هفتم جمهوریپنجمِ مأمون
بحثجالبی بود و برای من که نامهایی از آقایان نظیمی و کاوه را شنیده بودم و از میوههای پربار نخلستان علم و دانش شان بهرهیی جستهام.
اما این بحث را بسیار متزلزل و نا بهسامان یافتم به خصوص از سوی آقایکاوه.
هرکدام از ما هایی که تا خود را شناختیم احساس کردیم که زیر یوغ قلبهگاوهای قبیلهگرا قرار داریم. به همان جهت هم بوده که برابرِ توان و عقلِمان صدا بلندکردیم که فشار یوغ و اسپارِتان شانههای ما را شکست. حقیر هم طی سالیان متمادی و در نادانی و بیدانشی قالومقالِ دفاع هویتی و زبانی داشته و در کاروان رزمندهگان هویتگرا و هویتاندیشان همرکاب بودهام. یکی از دغدغههای بسیار غمگنانهی میرایی هویت فارسی زبانانان بهویژه تاجیکتباران و تاجیک شدهها و آنانیکه زبان مادری شان پارسی بوده همانا بیالتفاتی روشننگران و صاحبان فهمایی و دانایی زبان فارسیدری یا پارسیگویان است. این بیالتفانی که در حقیقت نوعی خودهراسی و قدرتهراسی میتواند باشد در وجودِ تاجیکتباران و پارسیگویان نهادینهشده که به سادهگی مضمحل نه میشوند. برای پشتونِ فارسینویس و فارسیسرا نه تنها عاملِ ترسندهگی نهدارد که پارسی دری بنویسد بل بهآن مباهات هم میکنند. نمونههای آن عبدالحی حبیبی، سلیمانلایق، غرزیلایق، محمودطرزی، شاهان پشتون افغانستان مثل ظاهرشاه و داودخان و دکترنجیب و دهها تن دیگر آنان است که هم با زبانفارسی مینوشتند و میسرودند و هم سخنگفتن داشتند و فارسی نُقلمجلس سخنوریهای رسمی و شخصی حتا خانهوادهگی شان بود اما با تیر و تلوار هم برای بیخکَنی زبانفارسی و هویت فارسیگویان از هیچ اقدامِ دشمنانهی عیان و نهان خود داری نهکردند.
از شنیدنِ بحثهای راهاندازی شده با ابتکار مأمون دریافتم که هنوز قلمبهدستانِ زِبردستِ پارسیگوی و پارسیسرا و پارسینویسهای مادرزاد توافق کاملی روی ابتداییترین موءلفههای زبان و هویت و واژههای زبان پارسیدری نهدارند. من این واکاوی را در دوبخش زیرنام تهاجمفرهنگی چیست و چرا در هراس هستیم؟ انجام دادم اما بسنده نهبود. وقتی صحبتهای یک ساعتهی این سه بزرگوار را دیدم و شنیدم به این نتیجه رسیدم که ما هنوز در خلای یک تعریف واحد و کاربرد واحد گفتاری واژهها و وامواژه قرار داریم و تا رسیدن به خودشدن باید مسیر زیادی را طیطریق کنیم.
پیشا ورود به بحث اصلی دو نکتهی اختلافی در آن بحث را میشمارم:
اول- واژهی سُلطه در آنجا سهگونه کاربردِگفتاری داشت. منینادان وقتی یک وامواژهیعربی را در یک بحث سیاسی علمی و کلتوری آنگونه میشنوم حیران میشوم کدام را قبول کنم؟ مخصوص آنکه حتا با تلفظ سه گانه یکی آن معنای واژه را بهکلی تغییر میدهد که اصل بحث هم نیست. شاید این روشِ گفتاری در بیان من و مردمعام یا در گفتار فرا بحثهای علمی و دانشگاهی اثری نهداشته باشند اما در یکچنان مباحثات قابل اندیشه است.
دوم- لازمهی کاربرد واژهی فرهنگ و پیوند دادن آن به عنوان پیشوند یا پسوند و یا کاربرد مستقل در چنان مباحثِبلند اگر از منظر عرفگفتاری باشد که هیچ ولی اگر کاربرد آنرا اقتضای سبب بدانیم در آنصورت بهینهگی جدل ما را مخدوش میسازد. ما نهباید در افادههایمان افتادهگیها را جا بدهیم. فرهنگ تعریف جدا دارد و معنای جدا. معنا را در واژهنامهها مییابیم ولی تعریفِ جامع آنرا در مطالعاتپژوهشی. بهصورت قطع در گفتوگوهای آنچنانی حسِدراکیت شنونده و بینندهی محتاج بهدانستن فعال میشود که باید آن را نادیده نه انگاشت.
فرهنگ یا کلتور تنها نشر چند جريده، روزنامه يا افتتاح چند ایستگاه راديوتلويزيون که برخی آنها در اكثر موارد ارايههای دیداری، و شنیداری گمراهكننده برای یکعده را همراه اند نه میباشد…
علما و مؤرخان نامدار کشور و جهان در گذشتههای دور فرهنگ را از ابداعات و اختراعات ما نهدانسته و به اینباور اند که فرهنگ جزء روندِ پیدایش و تکامل بشریت بوده و پهناوژرفای بسیار کهن و حتا بدون سرنخ به آن میدهند.
استاد میرمحمدصدیق فرهنگ بخشگذرایی از کتاب افغانستان در پنجقرن اخیر اثر ماندگار و جاودانهی شانرا به تعریف فرهنگ مختص و نگاه این چنینی دارند:
« فرهنگ در معنی گستردهٔ مردمشناسی عبارت است از مجموعهٔ مرکبی از معرفت، عقاید، هنر، اخلاق، رواج و هر توانایی دیگر که انسان به حیث عضو جامعه کسب میکند. ‘دایرةالمعارف بینالمللی علوم اجتماعی، ۱۹۶۸، جلد سوم). به این صورت فرهنگ یک پدیدهٔ بس کهنسال است که ریشهٔ آن در نخستین مرحلهٔ تکامل دماغی بشر فرو رفته صدها هزار سال را دربر میگیرد…»
افغانستان در پنج قرن اخیر چاپ بیستم بخش پاسخ به انتقادات و رَدِ اتهامات صفحهی ۱۲۸۹ خط و کتابت در زبان پشتو.
به هرحال غرض از این پیش درآمد آن بود که ما ناگزیریم زوایای تاریک و ابری و غبار آلود اثرات اقتدارگرایی های پشتونیزم سیاسی و نظامی و فرهنگی و کلتور و اقتصادی را در تمام عرصههای زندهگی تاجیکتباران و پارسیگویان بشکافیم و در پی زدودن آن باشیم. ما هنوز نه یافتهایم که چرا تاجیکتبار ها و پارسیگویان پس از سقوط نظام و کشتهشدن نادر افشار سربلند نهکردند؟ همچنان جدا از سلسلههای شهنشاهیان مزتبط به پارسیگویان در حوزهی زیستاری خراسان زمین چیگروهی از پارسیزبانان و پارسیگویان در خراسان زمان احمدشاهی تا کنون حاکمیت مستقلِ شاهی یا جمهوری یا سلطنتی داشتند؟ نیمهی دههی شصت و نیمهی دههی هفتاد جدا اند که صاحب اقتدار ولی همه در منجلاب توطئهی پشتونیزم بودیم.
بحث بلندی را که آقای نجیمی راهانداخته اند برخلاف دیدِ آقای جبران فقط با همان یک طرح ماندگار است. در غیر آن میلیونها صفحه و کتاب و جریده و روزنامه اندرباب مظالم پشتونیزم و دریافت راه حلهای عبور از استیلای پشتون به نشر رسیده اند. آقای جاوید کوهستانی قبل بر این نوشتهی ندامتساری داشتند که نوستالژی هر پارسیگو و هر تاجیک و هر گزیدهشده از سوراخِ زهری پشتونسالاری بوده است. کوهستانی بسیار زیبا گفته بود که ما راه مدنیت و قلم را پیش گرفتیم تا مدنی شدن جامعه را شاهد باشیم. اما پشتون با به ما یاد داد که دز سرزمینی چنانِ افغانستان فقط میل سلاح است که هم سخن میگوید و هم اصول میافریند. آقای فیاض هم درست همین ساحهی درد فشار داده اند تا بیماری را از تنِ تبآلودِ تاجیک و پارسیگو بزداید. در غیر آن هیچ هستیم چنانی که هیچ شمردند ما. وقتی پشتون هراسی در در وجود نسلِ بیست سال پسین میبینیم و گاهی که به ده ده سال گذشته میرویم یأس ما بیشتر از امید ما میشود. مثال سادهی آن صحبتهای آرمانگرایانهی آقایجبران بود که من هرگز انتظاری از ایشان نهداشتم. آقای کاوه باوجود داشتن دستبلند در تحلیل و تفسیر سیاسی و بینالمللی عملی و آشکارا هراسان و لرزان بودند. در زمان چنان گفتوگوها بیشترین آسیب را برای ما همین طیف تحصیلیافتههای آرمانگرا وارد میکنند. من در هر نوشته برای دفاع هویت و زبان مادریام قبل از پشتون و کوبندهتر از پشتون توسط تاجیکتبارها هدف بودهام. پرسش مأمون در مورد قابلیتِ ذوب شدن انحطاط بسیار بهجا بود که پاسخ درست نهگرفت. مبارزات مدنی در کشور هایی که مسئله ملی ظاهراً حل شده هنوز در جریان است. ما در عمل میبینیم که طی چند سالپسین انگلیس با ایرلندشمالی مشکل دارد و هر از گاهی طبل استقلال را به صدا میآورند، کاتالونیا رهبران فداکار استقلالخواهی به کشور شان تقدیم کردند. چین نه توانست صدای بلند آزادیخواهانِ تایوان را خاموش کند، سیاهپوستان هنوز در آمریکا و در نظام رسمی آمریکا دچار تبعیض و فشار اند، مذاهب در هیچجایی از مسلمان نشینها امن نیستند. اهلتسنن در ایران و امارات و سوریه و عراق دچار مظالم اند، عرب های خلیج و عیاش های خلیفه نشین حتا کسانی را میکشند که دین آورده شده ازسوی پیامبر را قبول کرده اند. ما در حوزهی افغانستان نشینها منتظریم تا امواج آبِبُرده خودش ما را به ساحل برساند. چنین چیزی اگر ممکن میبود بیست سال مبارزهی مدنی کردیم چی سودی داشتیم؟ نقطهنظر مهم دگر در بحث همان سیاست هویتزایی و هویت زدایی است که به صورت دقیق نشانه گرفته شده. نظامهای توتالیتاریستی پشتونی با هژمونی غیرقابل انعطاف و تغییر و به گونهی منظم برضد دگر اقوام ایستاده اند و خودشان را صاحبان بلامنازع ملک و حتا غیرپشتونها میدانند و اگر شرم دین نه باشد مذهب ابوحنیفه را هم به دلیل تاجیکتباری او قبول نهدارند.با چنین روحیه است که هویت میسازند. میگویند به زبان فارسیدری هرچی را ما نه میخواهیم پارسیگویان حق نه دارند آن را به زبان بیاورند یا در پی آن باشند، این هویتزدایی است. فرمان میدهند که غیر از زبان پشتو به زبان دیگر نه نویسید، اگر پشتو نه میدانید به استخدام امور دولتی نه میآیید، یا ناگزیرید یک امر تحمیلی به مصطلحاتملی را بپذیرید که داشتههای زبان شما را دزدیده و به زبان خود تعدیل کرده اند مثلاً سبزوار را شیندند ساخته اند، سرختپه را تورغوڼدۍ ساخته اند اما به من و شما حکم میکنند که آن را به رسمیت بشناسیم. ما چرا نه میپرسیم که اگر این ملک از شما بود چرا نامهای قبلی آنها پارسی بوده است؟ اینجاست که برای ما هویتزایی میکنند. پس آقای بهرمان حق دارند نگران باشند و عصیان کنند چون اسارت را نه میپذیرند. اما به قول مأمون آقای جبران اینهمه را موکول به انتظار میکنند. بحث قدرت تسلیحی بسیار مهم است حقیر مقالهیی داشتم در این باب زیر نام اگر اقتدار نظامی داشتی مستبد دنبال تست. حقیقت هم همین است. نمونهی برازندهی آن مارشال دوستم که نه پشتون است و نه تاجیک اما نیروی رزمی مقتدر داشت و دارد و شکنج موجها را همیشه جبران کرده است. شما نشان بدهید که کدام سیاستمدار پشتون به پابوسی او نه رفته و کدام قدرت جهانی از او هراسی نه داشته؟ شما دیدید که دریک حرکت قصر سفید را به لرزه در آورد و آمریکایی که او را بدنام ساخت هیئت فرستاد، به غنی امر کرد مارشالی دوستم را منظور کند و خود آمریکاییها هم برایش مدال و هدایا فرستاد. حالا اگر دوستم چنان اقتدار رزمی نه میداشت چیکسی دنبال او میرفت تا به او تضرع کند. چرا جهان از امرالله صالح حمایت نهکرد؟ باری من در جواب یکی از منتقدین خودم نوشتم که اگر احمدشاه مسعود کسی نه بود و ارزشی به قول آن آقا نه داشت پس چرا شادروان دکتر نجیب نزدیک به یکسال کرسی وزارت دفاع را برای او خالی نگهداشت در حالی که بیشترین وزرای دفاع و داخله همیشه پشتون بوده اند؟ لذا اقتدار نظامی راه پیروزی قلم را باز میکند و بس. آقای کاوه در یک عقبنشینی ترسناک حتا مقاومتملی راه افتاده را نادیده انگاشت و تمسخری هم به آن کرد و مبارزهی قلم را هم مردود شمرد. بعد دوباره برخلاف گفتار اولی توسل به سلاح مقدم دانست. آقایکاوه چرا چنین هراسان و پریشان و پراکنده گفتار بودند؟ مطالعات آقای جبران به تناسب همهی ما در حوزههای مختلف بیشتر و علمیتر است و ایشان مطالعهی دقیق اثرمندی پروپاگندا یا تبلیغات را از هزاران به اینسو در تاریخ مطالعه کرده اند. در آن بحث من برخلاف دیدگاه آقای فیاض فکر میکنم. یعنی ما در حوزهی استبداد قومی قرار نهداریم. ما در کشوری به نام افغانستان زیر ساطور استبداد قومی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و هویتی قرار داریم. استبداد سیاسی کشندهتر از استبداد قومی و تباری نیست که همین حالا در حوزهی منطقهیی ما قرار دارد. مثال آن کشورهای آسیای میانه است. نظامهای آنان مخالف رادیکالیزه شدن اسلامی کشور های شان اند نه مخالف اقوام شان یا اقلیتهای ساکن در کشورهای شان. هیچ استبداد اقتصادی، هویتی و تباری آنجاها نیست شاید انحصار اقتصادی باشد. خود پاکستان که غنی کرزی حالا ما و کشورما را به آن سپرد استبداد سیاسی برای کسی نه دارد. داعیهی ساختهای پشتونستان از سوی انگلیس سالها پیش از افول آفتاب در سرزمین هایش مطرح شده بود تا پاکستان بیدرد سر نماند. داعیهی بلوچستان متأسفانه مسیرخروشان رودخانهی نه دارد چون جهان امپریالیسم و انگلیس آنها را نادیده گرفته است.
طرح آقای کاوه برای جلب توجه جهان در مبارزات نرم افزاری تاجیکتباران و فارسی گویان معنای تجاهل عارفانهی شان از آگاهی های تاریخی است. جهان پسا سقوط امپراطوری انگلیس نسخههای مدون رفتاری و کرداری سیاسی را با زبانهای مطرح در حوزههای مختلف از جمله حوزهی پارسی زبانها و تاجیکتبارها از خود بهجا گذاشت. مقدمات آن کارها تاجیکهراسی بود و دلیل شان هم آگاهی فکری و دانایی های عقلی تاجیکان بود که به میدانستند به سادهگی قانع نه میشوند تا تیشه به ریشهی خود بزنند و نهالهای باغ دیگران را آبیاری کنند. البته رهبران تاجیکهای زمان هندبرتانوی و دوران استعمار و استثمار شجاعتر از رهبران جبون نسل امروز بودند. اما جهان سرمایه و استبداد میدانست که رهبر و مِشر پشتون حتا مادر خود را برای اقتدار از ازندهگی ساقط میکند و به بیگانه میفروشد به دانجهت سرمایهگزاری بالای پشتون را آغاز و تعداد بیشماری را مطرح کردند و پرورادند و ثمره های شان را هم گرفتند. احدی، گلبدین، مجددی، تڼۍ، سیاف، حقانی، خلیلزاد، غنیً، کرزی، گیلانی، حقانی، جلالی، محب، فضلی، استانکزی ها و از این نمط توشههای بسیار.
ما در آخرین اقدام قبل از فروپاشی افغانستان به دست آمریکا و انگلیس و کشورهای جهان غیر از تاجیکستان دیدیم که غنی و کرزی عبدالله عوامل آن بودند بودند دیدیم که CIA یکباره و بیمورد و بیلزوم لگدی بر پیکر زبان فارسی و پارسی زبانان زد. ارچند آنگاه همه از جمله حقیر هم آن اقدام را محکوم کرده و آن را برنامهی برای فروپاشی زبان پارسی و تاجیکتباران و فارسیگویان دانستیم، اما به قولِ معروفِ وطنی مُشت و دَرَوش برابر نه بود. پس آقای کاوه میدانند که فرصتها از دست رفتهاند. اگر ما در پهلوی مبارزاتمدنی، مبارزات پارتیزانی، جبههیی، فرسایشی مسلح و باانگیزه نه داشته باشیم و جبههی مقاومت ملی خود به استهزا بگیریم و مبارزات مدنی را با مبارزهی مسلحانه تفکیک نه کنیم و هردو. را لازم و ملزوم یکدیگر نه دانیم راهی به جایی نه میبریم. ما سالها مبارزات آرمانی و نرمافزاری داشتیم هم در حوزهی سیاست و هم در زیست اجتماعی اما به این نتیجه رسیدیم که همان قول پیامبر عالی است مومن قوی بهتر از مومن ضعیف است. من پس از چهل سال بردباری و سازگاری و گذشت به فرزندانام توصیه کردم و میکنم که اول قوی باشید تا زیرپای ستورانِ قدرت لگد نه شوید حتا اگر طرف مقابل تان یکی از برادران تان باشد در مقابل ظلم او از خود دفاع کنید بعدها به مدنی بودن فکر کنید. چند بُعدی بودن شخصیتی نسل جوان و امروز افغانستان در آوردگاه قدرت و رزم و پیکار و پوز مستبد را به خاک مالیدن تا نالیدن او حتمی است. عقل + دینباوری+ قوت و مهارت نظامی و زور بازو+ مبارزات مدنی و تحصیل و دانشاندوزی مؤلفههای جدیدی اند از سیاستروز که باید هر جوانِ پارسیزبان و پارسیگو به خود داشته باشد. در شناخت حق و رعایت احترام همه اقوام ساکن افغانستان هیچکوتاهی نه کنید. مردمان محله و منطقهی مان اگر از قوم شریف پشتون اند و یا از تاجیک و سایر اقوام شریف کشور ما همه رابطههای اجتماعی و خونی و قومی با ما دارند اگر آنها به دلایل تباری از ما روگردان نه باشند ما هرگز از ایشان رو گردان نیستم و برادران و خواهران ما اند. اما اکگر پشتونی از آن سوی خط های مرزی یا داخلی خارج از سکنهی محلی ما برعلیه ما لشکر کشی کند ما برادر او نیستیم و به رویش با مرمی میزنیم چون متجاوز است. شاید نه توانیم در کوتاه مدت پیروز شویم ولی طبل پیروزی ما در دفاع از حق ما و هویت ما و زبان ما با نعرههای اللهُواکبر نواخته خواهد شد.
سلامت باشی بهرمان صاحب مردانهگی همین است. تشکر مأمونِ عزیز ابتکار عالی کردی.
Link:
برنامه هفتم | گفتمان هژمونی فارسی با سلطۀ “افغانیت” با حضور فیاض بهرمان نجیمی و دکتر کاوه جبران
سلام و سپاس از همهی شما دوستان گرامیام