خبر و دیدگاه

شب یلدا و قامت خمیده ی برف…!



ندیده بود کسی، جامه ء دریده ی برف
نشسته زاغ به چشمان آرمیده ی برف!

به امتداد نگاهت، چو ابر ها رفتم
دوید بر سر راهم ، سحر، سپیده ی برف !

به جان تو ، شب یلدا ز غصه ، آب شدم
کنار باغچه دیدم، قد خمیده ی برف !

نیامدی و گلت روی بالشم خشکید
پرید از لب مرجانی ام، نشیده ی برف !

بهای گوهر اعماق صخره ها ، چند است
کجا رود ، چه کند، شاخه تکیده ی برف!

نوشته ای که زمستان و غربتم، چون است :
پریده رنگ تر از اشک ناچکیده ی برف!

مگر که سلطنت دیو بهمن آخر شد
که قصهء گل سرخ است در قصیده ی برف!

دکتر عارف پژمان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا