از بن بدفرجام تا دوحهء نافرجام
مردم افغانستان از چهل سال بدین سو شاهد رویداد های تاریخی زیادی بوده اند که در این میان از حوادثی به عنوان نقطهء عطف می توان یادآوری کرد که در چرخش های اوضاع سیاسی کشور از اهمیت زیادی برخوردار بوده اند. از جمله معاهدهء ژنیو که زمینه ساز خروج نیروهای شوروی و سقوط نجیب و پیروزی مجاهدین گردید. حادثۀ دوم بن اول بود که پس از سقوط طالبان منجر به تاسیس حکومت موقت گردید. به همین گونه نشست دوحه پس از توافق امریکا و طالبان میان هیئت حکومت و طالبان نقطۀ عطفی در تاریخ کشور است که نتایج آن هرچه باشد، چه مثبت و چه منفی در دو حالت یا فاجعه و یا رستگاری را به بار خواهد آورد؛ اما آنچه تا کنون گذشته و اکنون هم می گذرد، وزنۀ نافرجامی آن بر فرجام امیدبخش آن سخت سنگینی می کند.
هرچند بحث اصلی بر سر نشست بن و دوحه است واما بیرابطه نخواهد بود تا اندکی به معاهدۀ ژنیو در اپریل سال ۱۹۸۸ بحیث نخستین معاهده یادآور شد که حتا بدتر از بن در غیاب مجاهدین از سوی حکومت نجیب و حکومت پاکستان امضا گردید که امریکا و شوروی بحیث ناظر در معاهده امضا کردند. در پای این معاهده در حالی حکومت های وقت افغانستان و پاکستان امضا کردند که مجاهدین برضد نیرو های شوروی در افغانستان می جنگیدند. با تاسف که پاکستان توانست تا این بار معاهدۀ دوحه را با بازی دیگر با به حاشیه راندن حکومت افغانستان میان طالبان و امریکا به امضا برساند و حتا موفق شد تا در توافقات اخیر حکومت قانونی افغانستان را تا سرحد طرف منازعه تقلیل بدهد. توافقنامه ژنو (۱۴ اپریل ۱۹۸۸) در پی ۴۱ دور مذاکره بین مقامهای دولت وقت افغانستان، پاکستان، شوروی و آمریکا با میانجیگری دیهگو کوردوویز نماینده ویژه سازمان ملل در امور افغانستان به امضا رسید. این توافقنامهها را دولتهای وقت افغانستان و پاکستان به عنوان طرفهای اصلی و آمریکا و شوروی به عنوان “ضامن” و “ناظر” امضا کردهاند. عنوان کلی توافقات ژنیو”موافقتنامه دو جانبه بین جمهوری افغانستان و جمهوری اسلامی پاکستان درباره اصول روابط دوجانبه، بهویژه درباره عدم دخالت و عدم مداخله” است. موضوع خروج نیروهای شوروی در یکی از موافقتنامههای فرعی آن زیر عنوان “موافقت درباره روابط متقابل برای حل وضعیت مرتبط با افغانستان” مطرح شده است. در بخشی از بند پنجم این سند آمده که جمهوری افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی توافق کردند که “نیروهای خارجی” در ظرف نه ماه بیرون شوند. مجاهدین همواره “شکست” ارتش سرخ را دستاورد نه سال “جهاد” مسلحانه خود میدانند، اما در موافقتنامه های ژنو که براساس آن نیروهای شوروی افغانستان را ترک کردند، اصلا نامی از مجاهدین برده نشده است. در این توافقنامه هیچ نامی از مجاهدین نیست و حتی به صورت مستقیم نامی از ارتش شوروی برده نشده و اشاره صریحی به حضور نیروهای شوروی در افغانستان هم نشده است. آنچه گفته شده این است که “نیروهای خارجی بیرون شوند”، اما گفته نشده که کدام نیروهای خارجی، از کجا و چرا؟همچنین سوالهای زیادی دیگر مطرح است. چرا نیروهای شوروی از افغانستان بر اساس توافقات مربوط به “روابط دوجانبه” بین افغانستان و پاکستان بیرون میشوند؟ آیا پاکستان طرف اصلی میدان جنگ افغانستان بود؟ آیا تصمیمگیرندگان جنگ افغانستان دولتهای وقت افغانستان و پاکستان بودند؟
معاهدۀ ژنیو در واقع بجای انتقال صلاحیت به مردم افغانستان برعکس، سرنوشت مردم افغانستان را به دست پاکستانی ها سپرد. این معاهده نتوانسته به این پرسش پاسخ بدهد که چرا نیروهای شوروی از افغانستان بر اساس توافقات مربوط به “روابط دوجانبه” بین افغانستان و پاکستان بیرون شدند؟ یا اینکه پاکستان طرف اصلی میدان جنگ افغانستان بود؟ یا این که آیا تصمیمگیرندگان جنگ افغانستان دولتهای وقت افغانستان و پاکستان بودند؟ پرسش دیگر این که آمریکا و شوروی به عنوان “ضامن” و “ناظر” در پای این موافقنامهها امضا کردند؟ امضای شوروی در توافقات ژنو، این کشور را در موقعیت یک جانب بیطرف قرار میداد، در حالی که هزاران سربازش در افغانستان میجنگیدند. از سوی دیگر آیا مجاهدین کسانی نبودند که در میدانهای نبرد با این نیروها میجنگیدند؟ چرا آنها به عنوان یکی از اطراف اصلی مطرح نیستند؟ دگرمن محمد یوسف مدیر دفتر افغانستان در سازمان اطلاعات پاکستان در کتاب دام خرس، نوشته که وزارت خارجه پاکستان در آن زمان حاضر به پذیرفتن نظرات رهبران مجاهدین در گفتوگوهای ژنو نبود و به آنها حق وتو کردن برای پیشبرد این گفتوگوها نمیداد. این افسر پیشین آیاسآی اختر عبدالرحمان رئیس وقت این سازمان را “معمار و طراح استراتژی” جنگ افغانستان دانسته و نوشته است که به رهبری این جنرال این جنگ به نقطهای رسید که منجر به شکست شوروی شد. آقای یوسف به همین دلیل در کتاب دیگر خود با عنوان “خاموش مجاهد!” جنرال عبدالرحمان را “چهره پشت پرده جهاد افغانستان” معرفی کرده است. این معاهدۀ توطئه آلود افغانستان را به جنگ تنظیمی و ویرانی کابل و ظهور طالبان کشاند.
پروژهء بن اول در واقع با حملهء امریکا به افغانستان طرح ریزی شد که از سه گروه چون گروۀ، قبرس، گروه پشاور و جبهۀ متحد دعوت به عمل آمد و حزب اسلامی و طالبان به حاشیه رانده شدند. بر رغم یک سلسله پیشنهاد ها برای دعوت طالبان و حزب اسلامی در این نشست از آنان دعوت به عمل نیامد. چنان که آقای جریر در مصاحبه با طلوع گفت که او بحیث رئیس هیئت قبرس پیشنهاد کرد که از طالبان و حزب اسلامی باید دعوت شود تا در این نشست حضور یابند و پیشنهاد دیگر هم این که در تشکیل حکومت بیشتر شخصیت های بی طرف و غیر حزبی انتخاب شوند؛ اما او گفت که پیشنهاد آنان شنیده نشد. وی افزود که در نشست بن جبههء متحد شمال، شورای پشاور به ریاست گیلانی و شورای قبرس اشتراک داشتند و اما خلاف خواست های همه ۷۰ درصد مقام ها به جبههء متحد شمال داده شد. وی این گزینش را مایهء نارضایتی خود خواند. وی سخنان قانونی را مبنی بر این که گزینش های مقام های جبهۀ متحد براساس ۷۰ درصد بود، تکذیب کرد. یکی از اصولی که در بن زیر پا شده گزینش ستار سیرت بود که اکثریت اعضای نشست به آن موافق بودند و اما فشار آمریکا و نقش خلیل زاد زمینه را برای انتخاب کرزی بحیث رئیس جمهور ادارهء موقت فراهم کردند. در حالی که آقای سیرت ۱۲ رای و آقای کرزی ۲ رای بدست آورده بود
به گواهی اسناد آقای حامد کرزی در همان آغاز بوسیله آمریکا انتخاب شد و دو ماه بعد زیر چتر نشست بن در یک سناریوی از قبل تعیین شده بحیث رئیس حکومت موقت انتخاب گردید. به گفتۀ مرحوم استاد ربانی صحنه ساز این بازی استاد سیاف بود. وی استاد ربانی را وعده داده بود که از نامزدی خود بگذرد و شورای رهبری درست می شود. آقای کرزی بعد از یک سال دوباره بحیث رئیس ادارهء انتقالی و دو دوره هم بحیث رئیس جمهور به کار خود ادامه داد. بی توجهی قانونی و داکتر عبدالله و فهیم به خواست استاد ربانی بود که مخالف فیصلهء بن بود و آنان از هند برایش پیام دادند که روزگارت تمام شده است و من درست بخاطر دارم که روزی در در سال ۱۳۸۳ در بنیاد شهید مسعود با وی نشستی داشتیم و واضح و آشکارا گفت که : ما با کرزی کار می کنیم؛ زیرا او آدم برنامه محور است و استاد ربانی برنامه ندارد. در این شکی نیست که گذشته نشان داده بود که استاد برنامه ای برای مخالفت و یا موافقت نداشت و اما چنین پاسخ از سوی چند تا آدم بخاطر قدرت برای استاد ربانی شایسته نبود. بزرگ ترین نقص نشست بن نپذیرفتن طالبان و به حاشیه راندن حزب اسلامی بود و این اشتباه به گفتهء آقای کرزی بار دیگر در زمان حکومت او تکرار شد که کرزی به اشارهء آمریکا به خواست طالبان برای پیوستن به مصالحه و حکومت پاسخ رد داد. این اشتباه برای استخبارات پاکستان فرصت داد تا در سال ۲۰۰۳ به احیای مجدد طالبان بپردازد و جنگ در افغانستان آغاز شد. بنا بر این بن نخست در واقع نشست بدفرجامی بود که نتیجهء آن فاجعهء کنونی در افغانستان را به بار آورده است. بزرگترین اشتباه در بن اول بی اعتنایی به شخصیت های مستقل و ملی و مردمی در افغانستان بود که از هر نگاه شایستگی اشتراک فعال در حکومت های بعدی را داشتند. این شخصیت ها هم سرد و گرم این کشور را با گوشت و پوست لمس کرده بودند، هم با افغانستان آشنائی داشتند و تجربه ء خوب داشتند. هرگاه برای آنان فرصت داده می شد. آنان می توانستند تا با طرح ها و برنامه های اقتصادی کارا و دارای بازدهی جامعهء جهانی را قناعت بدهند که ۱۳۴ میلیارد دالر کمک های آمریکا در افغانستان حیف و میل مافیا های خارجی و مافیا های سیاسی و اقتصادی داخلی و انجو ها نمی شد. اشتباهء بزرگ بن اول صدور شماری لیبرال ها و تکنوکرات ها و نصب آنان به مقام های بلند دولتی بود که شناختی از افغانستان نداشتند و بیشتر به انجو ها کار کرده بودند. این آقایان در سازش با تمویل کننده گان خارجی موسسات انجویی ایجاد کردند و یا با آنجو( N G O) ها وارد معامله شدند. این آقایان نه تنها عامل بزرگ ترین فساد ها بودند و قسمتی را هم برای شماری جهادی های فاسد دادند و با استفاده از ضعف نفس آنان با دادن متاع اندک آنان را فاسد و پلیدتر ساختند تا توانستند با این ترفند آنان را از قدرت بیرون کشیدند. زیرا این آقایان تکنوکرات و لیبرال به کمک آمریکا و سایر شبکه های استخباراتی از پیش چنین برنامه ای داستند؛ اما شماری رهبران و افراد درجهء دو گروه های جهادی چنان از خود بیگانه شده بودند و بد به فریب کشانده شدند که با بدست آوردن چند استخوان آرمان های مجاهدین و ارزش های جهاد را بیرحمانه به بازی گرفتند. بزرگ ترین اشتباهء این آقایان لیبرال و تکنوکرات نه تنها فساد گسترده بود؛ بلکه نظام حکومتی افغانستان را تخریب کردند و نوعی ساختار انجویی بوجود آوردند. داستان لیست چند هزار نفری آقای اتمر در وزارت معارف با معاش های چند هزار دالری تا حالا زبانزد خاص و عام است که بیشتر شان از وابسته گان او بودند. فساد رو به گسترش و تاراج های بزرگ مثل غارت کابل بانک و فروش بیش از صد تصدی دولتی و بیکاری و غضب هزاران جریب زمین و معافیت مفسدان و غاصبان و تقویت فرهنگ معافیت از پیامد های ناگواری بودند که در کنار سازش های پنهان دستگاه های حکومت با طالبان و توطئه های آمریکایی ها زیر نام تلاشی های خانه به خانه و عملیات های شبانه همه دست بدست هم دادند و افغانستان را به روزگار کنونی رسانده اند. شگفت آور اینکه حکومت بیست سال بعد از نشست بن چنان از نظر آمریکا افتاده که در نتیجهء میانجیگری پمپو وزیر خارجهء آمریکا حالا بحیث یک طرف منازعه با طالبان تقلیل یافته و کمک های جهانی هم مشروط به مبارزه با فساد گردیده است که دست طالبان را بیشتر از هرکسی بلندتر کرده است. تاسف آورتر این که این آقایان لیبرال و تکنوکرات زمانیکه جهادی های شکمبو را که در اول هم به فساد آلوده بودند. چنان در فساد غرق کردند و با گرفتن فلم های عیاشی و فحاشی از آنان در هوتل های خارجی تیغ از دمار شان بیرون کردند و از شر آنان به کلی رها شدند. خوب به خاطر دارم که من در سال ۱۳۸۱ برای بسم الله محمدی قسمتی از این توطئه ها را که بعدها عملی شدند و بر مصداق این سخن که : کسی به اذان غریب نماز نمی خواند. او سخنان من را با این سخن که : من یک نظامی هستم. نادیده گرفت. تکنوکرات ها و لیبرال ها پس از به عقب زدن جهادی ها برای بقای خود خلاف توقع و خواست مردم افغانستان مصروف پروژه های قومی شدند و در کنارآن فساد تعصب و تبعیض قومی را نیز دامن زدند. آنان با این کار دست هالبروگ را بلند کردند و این سخن او را که گفت: در خانهء هر پشتون یک تروریست است تحقق بخشیده و آن را عملی ساختند. کار بجایی رسید که این آقایان لیبرال گفتند، بیش از ۹۰ درصد زندانیان بگرام از یک قوم اند و با انتقال طالبان به شمال و بردن جنگ به ولایت های شمال کشور در زمان وزارت داخلهء آقای اتمر و اتهامات واردهء ظاهر قدیر بر او، برای کشاندن اقوام دیگر در زندان های دیگر تلاش کردند. سخنان آقای کرزی به گیتس در پیوند به برتر خواندن طالبان نسبت به جبههء شمال پرده از نیات بد ضد ملی آنان برمی دارد. با تاسف که این بازی هنوز ادامه دارد. در گرماگرم از این بازی بدفرجام و شوربختی و سیاه بختی مردم افغانستان قرار است، در گرماگرمی از زد و بند ها و بازی های پشت پرده با دراز دستی آی اس آی پاکستان در تبانی با امریکا در موجی از اختلاف ها میان حکومت و گروههای سیاسی و جوامع مدنی تا سطح اختلاف شماری از اعضای هیئت دوحه با حکومت افغانستان، سناریوی نافرجام دوحه در دست اجرا است که از آن بجای رسیدن پیام امید بخش پیام برعکس می رسد. چنانکه بدفرجامی آن از آغاز مذاکرات امریکا با طالبان آغاز شده که پس از امضای معاهده دوحه گفت و گو ها میان طالبان و حکومت افغانستان چندین ماه بعد آغاز شد. توافقنامۀ دوحه پس از۱۸ ماه گفت و گو های دشوار و نفس گیر میان امریکا و طالبان به امضا رسید. این توافقنامه روی چهارموضوع ذیل تمرکز داشت: ضمانتها و میکانیسمهای عملی برای جلوگیری از استفاده از خاک افغانستان از سوی هیچ گروه یا فردی علیه امنیت ایالات متحده و متحدانش؛ ضمانتها و میکانیسمهای عملی و اعلام یک برنامه زمانی برای خروج تمام نیروهای خارجی از افغانستان؛ پس از اعلام این ضمانتهای اشاره شده با حضور شاهدان بینالمللی، طالبان مذاکرات بینالافغانی را با جوانب افغان در دهم مارچ ۲۰۲۰ آغاز خواهد کرد و آتشبس جامع و دایمی شامل اجندای مذاکرات بینالافغانی باشد و شرکت کنندگان نشست بینالافغانی در مذاکراتشان روی تاریخ و چگونگی این آتشبس دایمی بحث و مشخص میکنند. عدم همکاری طالبان با القاعده هم شامل این توافق بود. با آن که منابع بین المللی از عدم قطع روابط طالبان و القاعده خبر دادند و در ضمن طالبان بجای کاهش خشونت برعکس خشونت ها را افزایش دادند، اما امریکا بدون پایبندی به تعهداتش اعلان کرد که ۲۵۰۰ سربازش را از افغانستان بیرون میکند. هنوز دو ماه از نخستین نشست گذشته است، اما هنوز هم نتایج مذاکرات روشن نیست و بن بست نشکسته است. جالب این که در این اواخر گزارش هایی به نشر رسید که حاکی از توافق هیئت های دو طرف بر سر کار شیوه بود؛ اما آخرین گزارش ها حاکی از آن است که توافقنامۀ هیئت های دو طرف از سوی مرکز های قدرت دوطرف رد شده است. چنانکه سخنگوی طالبان گفت که یک کاپی از این توافقنامه به حکومت قطر داده شده است. در حالی که طالبان از توافق کامل و اما حکومت افغانستان از توافق در اصول خبر می دهد و در عین حال گفته می شد که میان هیئت دولت در قطر دو پارچگی بوجود آمده است. اما نباید فراموش کرد که کمک کننده گان افغانستان ناظر اوضاع اند و در صدد آن اند تا طرف هایی را که مخالف صلح اند، تحت فشار بدهند تا به روند صلح بپیوندند و از فیصله های هیئت دوحه حمایت کنند. چنانکه نمایندۀ اتحادیۀ اروپا، بریتانیا و امریکا حمایت شان را طی اعلامه ای از توافق روی طرزالعمل ابراز کردند. هدف از این اعلامه تحت فشار قرار دادن حکومت است. در همین حال گزارش هایی از دیدار استاد سیاف و آقای کرزی وعبدالله با آقای غنی خبر دادند. معلوم است که هدف این دیدار ترغیب رئیس جمهور برای پذیرش توافقنامه روی طرزالعمل و شورای عالی مصالحه بوده است.
گفته می توان که سرنوشت معاهدۀ دوحه هم چندان روشن نیست و ترس آن می رود که به ناکامی و شکست و بدفرجامی و نافرجامی نشست های ژنیو و بن اول دچار نشود. حالا که دو ماه از آغاز مذاکرات می گذرد، هنوز بیشتر از « هفت خوان رستم» بر سر راۀ آن قرار دارد. هنوز که بیشتر از یک ماه از نخستین نشست آن می گذرد، نه تنها پیشرفت جدی صورت نگرفته است، بلکه بن بست ها وچالش ها بر سر راۀ آن بیشتر شده اند. هر روزی که از آن میگذرد، اختلاف ها افزون تر میشوند. این در حالی است که بحث های اصلی برسر مسایلی چون حکومت موقت، نحوۀ حکومت جمهوریت یا امارت و یا بدیلی از هر دو و ایجاد تغییرات بر سر حکومت هنوز آغاز نشده است. این در حالی است که مزاحمت ها و پای بچه لک های زیادی همین اکنون در دست اجرا است که حتی زمینه های رسیدن به همان مرحله شاید میسر نشود. یاهو