خبر و دیدگاه

قسمت دوم ، سوم : روز هفتم ثور: روایت یک جنرال از پشت پرده تاریخ، نقش نیروهای هوائی

روز هفتم ثور یکی از آن روزهایی است که در تاریخ معاصر افغانستان نقش کلیدی دارد، اما روایت‌هایش کمتر شنیده شده است. جنرال متقاعدی که امروز حدود هفتاد سال دارد و در زمان حکومت کرزی خدمت می‌کرد، در آن روز رتبه دوهم بریدمنی را بر دوش داشت و در کابل زندگی می‌کند. او نقش اساسی در تحولات آن روز داشته است و اکنون، پس از سال‌ها، با دل پر از خاطره و درد، روایت خود را در اختیار قرار داد، اما خواست نامش محفوظ بماند.

این جنرال، پدری داغ‌دیده است. پسر جوانش، مرحوم سلیمان، در ۲۸ سالگی در نتیجه یک حمله انتحاری جان خود را از دست داد و چهار نوه از او باقی مانده‌اند. او بدون حقوق بازنشستگی زندگی می‌کند و با این حال، با صبر و متانت، خاطرات خود را با صداقت بیان کرد.

رفیع؛ نظامی کم‌سخن و پرعمل

__________

وقتی از روز هفتم ثور پرسیدم، او نخست به شخصیت مرحوم جنرال رفیع اشاره کرد:

«من او را دوست داشتم، زیرا کم‌سخن و پرعمل بود. تعصب نداشت، نظامی توانمند بود و غرور خود را حفظ می‌کرد. هیچ‌گاه تحت فشار تسلیم نمی‌شد. اگرچه با حفیظ‌الله امین از یک پغمان بودند، اما به سبب عدم اطاعت از امین زندانی شد. رفیع هیچگاه در دسته‌بندی‌ها و گروه‌بازی‌ها مشارکت نمی‌کرد.»

این جنرال فرزانه، از تبار پشتون‌های شمال و اهل شکر دره، تخلصش در زبان پشتو «کلکار» است که به معنای برجسته و مورد اعتماد است. او از تضادهای قومی، چه میان تاجیکان و چه میان پشتون‌های افراطی رنج می‌برد و همواره به عدالت و شایستگی اهمیت می‌داد، نه به تعلقات قومی یا سیاسی.

پشت صحنه انقلاب

______________

جنرال روایت می‌کند که:

«سه ماه در عقب رهبران ایستادم تا جلسات برگزار شود. بعد از آن قاسیم و ببرک آمدند. من اهل شکر دره بودم ، اما باید افراد مورد اعتماد از جنوب می‌بودند. انقلاب را بدون انتظار از کمک اجنبی به پیش بردیم، زیرا وضعیت کشور تحمل‌ناپذیر شده بود.»

او به یاد می‌آورد که شرایط زمانه، خستگی و ظلم حاکمان را بر مردم تحمیل کرده بود و آنان را وادار به اقدام مستقل کرده بود.

داود خان و انحصارطلبان

———————

در مورد داود خان گفت:

«به ما گفته شده بود که داود سرتنبه ، خودخواه و انحصارطلب است و باید سرنگون شود. ما چنین کردیم. در جریان کودتا سه ماشین محاربوی من سوخت و من مسئول امنیت رادیو افغانستان بودم. با آمدن شش جدی بسیار خوشحال شدم، زیرا پلان رهبری نامطلوب بود. اگر می‌دانستم، همه آنان را نابود می‌کردم. همه قدرت را در دست گرفتند، خائن و خودخواه بودند، آزادی‌های انسانی را سلب کردند و به وطن و مردم نمی‌اندیشیدند. من بسیار پشیمانم و آرزو می‌کنم کاش همان زمان شهید می‌شدم.»

این روایت نشان می‌دهد که چگونه حاکمان بعد از انقلاب، با انحصار قدرت و سوءاستفاده از موقعیت، فرصت‌ها و آرمان‌های مردم را به تاراج بردند و جامعه سالم را از اندیشیدن محروم کردند.

خاطرات شخصی و فداکاری‌ها

————————————-

او اشاره می‌کند که در دوران خدمت، بسیاری از دستاوردها و فداکاری‌ها به چشم نیامد:

«اولچک‌ها را از دست رهبران باز کردم و هنوز در خانه نگه می‌دارم. اسدالله پیام را به اضافه‌گویی متهم کرد، اما با همه فداکاری‌ها، در دوران ح د خ ا، حتی به مقام جنرال نرسیدم.»

او همچنین از تجربه‌های فرهنگی و نظامی خود یاد می‌کند و شخصیت‌های نظامی مانند مزدور یار  و وطنجار را به یاد می‌آورد، هرچند در آن دوران نقش آنان مورد تأیید رسمی قرار نگرفت. عبدالهادی دهبالی کوهستانی، یاور وفادار جنرال رفیع، نمونه‌ای از وفاداری و شجاعت در میان نیروهای کندک‌های لوای چهار زرهدار بود.

بازتاب انسانیت و درد

—————————————

این جنرال، با چهره‌ای مایوس اما صادق، از درد و خاطرات خود سخن گفت:

«از نامردان درد می‌کشیدم و از مردان خاطره‌ها به یاد دارم. انقلاب را بدون اجنبی پیش بردیم، برای وطن و مردم، اما نام و یاد ما بی نام ماند.»

روایت او تصویری زنده از روز هفتم ثور و نقش انسان‌های شایسته ارائه می‌دهد؛ انسان‌هایی که با صداقت، شجاعت و فداکاری، مسیر تاریخ را شکل دادند، اما اغلب نام و یادشان در سایه ماند.

قسمت سوم :

روایت مستند از نقش نیروی هوایی و میدان‌های بگرام و خواجه‌رواش در کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷

————————————————

کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷، افزون بر تحولات سیاسی، صحنه‌ای برای جابه‌جایی‌های بزرگ در داخل ارتش افغانستان بود؛ به‌ویژه در نیروی هوایی که نقش تعیین‌کننده‌ای در سقوط حکومت محمد داودخان ایفا کرد. این گزارش بر اساس گفته‌های الحاج شفیع‌الله خرم  ، پیلوت عبدلحکیم حکیمی که یکی درلندن و دیگری در ایالت دوسلدوف المان زنده گی دارد و شماری از افسران وقت، تصویری روشن از آن روز سرنوشت‌ساز ارائه می‌کند.

نقش پیلوتان و فرماندهی خواجه رواش و بگرام

در حملات هوایی بر ارگ ریاست‌جمهوری برجسته است. گروهی از پیلوتان، تحت فرماندهی «قادرخان» ریس ارکان قوای هوایی و مدافعه هوایی مجموعاً ۲۲ پرواز جنگی در آسمان کابل انجام داد و پشتیبانی هوایی کودتاچیان را تأمین کرد.

ادامهٔ این پروازها و پیشروی تانک‌ها به سوی میدان خواجه‌رواش، مقاومت ارگ را به‌شدت تضعیف کرد. در نهایت، گل‌آقا خان و امام‌الدین خان، فرماندهان کوماندو، وارد ارگ شدند و وضعیت نبرد به‌طور کامل به نفع کودتاچیان تغییر کرد.

بگرام؛ پایگاهی که سنگر اصلی نشد

__________________

با وجود این‌که بسیاری انتظار داشتند بگرام به‌عنوان مقر راهبردی داودخان وارد عمل شود، اما این پایگاه یا در حالت سردرگمی قرار داشت یا تحت نفوذ افسرانی بود که متمایل به کودتا بودند. قطع مخابرات، نبود رهبری منسجم و تغییر موضع برخی پیلوتان باعث شد بگرام عملاً نتواند در دفاع از رژیم داودخان نقش‌آفرینی کند.

روایت یک شاهد عینی؛ شفیع‌الله خرم

________________

شفیع‌الله خرم، که در روز کودتا به رتبهٔ «جگتورن» استاد پوهنحی رادار در پوهنتون هوایی بود، حال‌وهوای آن روز را چنین توصیف می‌کند:

«روز پنج‌شنبه، هفتم ثور، تمامی افراد وابسته به جناح‌های خلق و پرچم موظف بودند خانواده‌هایشان را آگاه کنند که بازگشت‌شان به وظیفه منوط به دستور بعدی رهبری است. هر گروه، فردی حزبی را مسئول ارتباط مخفی با نیروهای خود تعیین کرده بود تا در برابر قرارگاه قوماندانی هوایی آمادهٔ دریافت سلاح شوند. هم‌زمان تانک‌های قوای چهار به میدان هوایی نزدیک می‌شد و بخش‌ها یکی پس از دیگری بسته می‌گردید.»

به گفتهٔ او، فضای عمومی آکنده از هراس بود. حکومت داود تلاش داشت با برگزاری «اتن ملی» و وانمودکردن فضای جشن، فعالیت کودتاچیان را خنثی کند و افکار عمومی را منحرف سازد؛ در حالی که حقیقت این بود که قوای چهار زرهدار، خود از اجرا‌کنندگان کودتا بودند.

تحولات در خواجه‌رواش و انتقال قدرت

———————————

سیدمحمد گلاب‌زوی، از اعضای برجستهٔ حزب، در قرارگاه خواجه‌رواش فعالیت داشت‌

در همین زمان، قادرخان که نقش کلیدی در هدایت طیارات داشته به‌طور پیوسته میان بگرام و خواجه‌رواش در رفت‌وآمد بود. او پس از تثبیت موقعیت کودتا، همان روز به وزارت دفاع رفت و به‌عنوان وزیر جدید تعیین شد؛ انتصابی که بیش از هر چیز بر پایهٔ وابستگی حزبی صورت گرفت. به همین شکل، گلاب‌زوی وزارت داخله را در دست گرفت و چهره‌های حزبی دیگر نیز بسرعت در سطوح مختلف حکومت جدید جایگزین شدند.

کشته‌شدن فرماندهان برجسته

———————————

همان روز جنرال موسی‌خان، قوماندان عمومی قوای هوایی و مدافعه هوایی، از دفترش برده شد و سپس به قتل رسید. دگرمن مرتضی‌قل خان، سرانجنیر قوای هوایی، نیز در هنگام مشاجره با نیروهای انقلابی به تحریک و دشنام‌گویی پرداخت و با برانگیخته‌شدن احساسات سربازان، کشته شد. جز این دو تن، خون دیگری از افراد نیروی هوایی ریخته نشد.

اوضاع پس از کودتا

——————————-

به دلیل قطع کامل وسایل ارتباطی، نیروهای نظامی برای یک هفته در قطعات باقی ماندند و نوبت‌وار خانواده‌هایشان را از وضعیت آگاه می‌ساختند. فعالین حزبی امنیت کامل پایگاه‌ها و قریه‌های اطراف میدان هوایی را برعهده گرفتند و برای جلوگیری از هرگونه بی‌نظمی، پلان‌های امنیتی منظم شامل گزمه‌ها تنظیم شد تا زندگی مردم به حالت عادی نزدیک بماند

دگروال عبدالحکیم حکیمی، باشندۀ ولسوالی امام‌صاحب ولایت کندز و از افسران پیشین نیروی هوایی، می‌گوید که در روز هفتم ثور، به حیث معاون غند طیارات «SU» در گارنیزیون بگرام ایفای وظیفه می‌کرد. او که در آن زمان در رتبۀ دگرمن قرار داشت، توضیح می‌دهد که در همان روز، به دستور قادرخان هراتی رئیس وقت ارکان قوای هوایی و مدافعۀ هوایی و پیش از آن رئیس مسلخ اردو دو پرواز تهدیدی (نه تخریبی) بر فراز ارگ ریاست‌جمهوری انجام داده است.

به گفتۀ حکیمی، افزون بر او، میرغوث‌الدین ملقب به «گاگارین» با طیارات میگ–۲۱ حدود پنج پرواز، فضل‌الله بدخشی (خسرِ بره منصور هاشمی) دو پرواز، و شیر احمد فراهی نیز چندین پرواز مشابه انجام دادند. مجموع پروازهای عملیاتی از بیست نوبت بیشتر بوده و این اقدامات در هماهنگی با تانک‌ها، توپخانه و وسایط محاربوی صورت می‌گرفته است.

حکیمی می‌گوید که هیچ‌گونه تخریب جدی در ارگ رخ نداد. او تأکید می‌کند که در روز هشتم ثور، شخصاً وارد ارگ شد و مشاهده کرد که جز چند خشت از دیوار سرخ‌گلی و بخشی از برج ساعت، زیان چشمگیری در داخل ارگ ایجاد نشده بود. او می‌افزاید که قادرخان هراتی به‌سبب مشکلات صحی قادر به پرواز نبود و تمام پروازها توسط پیلوتان و مطابق هدایت او انجام می‌شد. این عملیات از بعدازظهر تا نیمه‌شب همان روز ادامه داشت.

او همچنین یادآور می‌شود که مرمی‌های دافع هوا از سوی محل «بی‌بی مهرو» از کنار طیارات عبور می‌کردند، اما به آنان آسیب نرسید. با این حال، او هنوز نمی‌داند که آتش دافع هوا در حمایت کودتاچیان بوده یا در مخالفت با آنان ؟

حکیمی، که امروز ۸۸ سال عمر دارد و در بستر بیماری در شهر حصین آلمان به‌سر می‌برد، برخی جزئیات را به‌طور کامل به یاد نمی‌آورد. با این وجود، او خاطر نشان می‌کند که شیر احمد خان در مسیر بازگشت به بگرام با مشکل تخنیکی مواجه شد و طیاره‌اش در منطقۀ چایکلِ چاریکار سقوط کرد؛ وی زنده ماند و حکیمی و همراهانش او را نجات دادند.

او همچنین از کشته‌شدن موسی‌خان و مرتضی‌قل‌خان یاد می‌کند و شهادت عنایت‌الله خان، مدیر تعلیم و تربیه، را نیز گزارش می‌دهد. به گفتۀ او، گلاب‌زوی، که خردظابط رادیو بود، احتمالاً به مأموریتی بیرون رفته بود که در منطقهٔ سه‌راهی میدان از ناحیۀ پا زخم سطحی برداشت.

به روایت حکیمی، قادر اکا انجنیر طیارات SU نقشی برجسته در کودتا نداشت، هرچند امروز چنین مطرح می‌شود. او توضیح می‌دهد که زمانی قادر اکا به‌حیث قوماندان گارنیزیون هوایی بگرام گماشته شد، این انتصاب خلاف تخصص وی بود و موجب پرسش‌هایی در میان افسران گردید.

حکیمی می‌گوید که تحصیلات بلند نظامی در شوروی نداشت؛ تنها یک کورس یک‌ساله در قرغزستان را گذرانده بود. او به‌سبب اختلافات پی‌هم با مشاوران روسی، همواره درگیر تنش بود. گروهی خواهان زندانی‌کردن او بودند، شماری مخالف این تصمیم و حتی موضوع قتل وی نیز مطرح شده بود.

حکیمی تصریح می‌کند که با مرحوم جنرال رفیع نیز در اختلاف قرار داشت. او در سال ۱۳۶۰ هجری خورشیدی به رتبۀ دگروال ارتقا یافت، اما پس از اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی، کشور را ترک کرد و پناهنده شد.

اما سرنوشت میرغوث‌الدین «گاگارین»:

———————————-

به گفتۀ حکیمی، میرغوث‌الدین، که یکی از فعال‌ترین و پرتعدادترین پیلوتان در جریان پروازهای هفتم ثور بود، تا سقوط حکومت داکتر نجیب‌الله به رتبۀ جنرالی نرسید. او از باشندگان طوطاخیل پکتیا بود و در نخستین دور حاکمیت طالبان در کابل، به شغل نانوایی رو آورد. حکیمی می‌گوید که میرغوث‌الدین روزی در حالت عصبانیت سخنانی انتقادی را در جمع کوچکی خطاب به طالبان بیان کرد. این موضوع به‌گوش طالبان رسید و پس از بازداشت، لت‌وکوب و شکنجه، وی را به میدان هوایی کابل منتقل کرده و در حضور مردم اعدام کردند.

ادامه دارد …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا