عصر امیرالمومنین و حکومت ریاستی گذشته است
سایت نوروز گفتوگویی با داکتر رنگین دادفر سپنتا انجام داده است که در زیر آن را میخوانید.
نوروز: قرار است که گفتوگوی نمایندهگان جمهوری اسلامی افغانستان و طالبان در قطر آغاز شود. اما باور بسیاریها بر این است که طالبان خودشان را پیروز جنگ میدانند و خواستار انتقال قدرت به امیرالمومنین شان هستند نه صلح، ارزیابی شما از وضعیت چیست؟
سپنتا: خوب در تمام گفتوگوهای صلحی که صورت میگیرند قاعده بر این است که طرفهای گفتوگو با حداکثر خواستها آمادهگی میگیرند و روی میز میروند. علاوه بر این من یک مشکل سیاسی و روانی در این مورد میبینم. اینکه جانب طالبان به دلیل این که از حمایت ایالات متحده و پاکستان برخوردار است و به دلیل این که در سالهای اخیر به پیشرویهای نظامی دست یافته است، از موضع قدرت و با حداکثر خواستهای خود برای مذاکره خواهد آمد. آنان خواستهای حداکثری خود را روی میز مذاکره خواهند آورد. اما جانب جمهوری اسلامی افغانستان به دلیل انشقاق، جدایی و افتراقی که میان رهبران سیاسی ما وجود دارد، چه آنانی که در حکومت اند و چه آنانی که بیرون از آن قرار دارند، بسیار متشتت است. یکی از جناحهای تشکیل دهندۀ حکومت هنوز هم به انحصار و تکروی باور دارد. این موضوع سبب میشود که هیأت جمهوری اسلامی افغانستان از موضع واحد جمهوریخواهی، دولت قانون و حفظ دستاوردهای دو دهۀ گذشته آن طور که لازم است، وارد گفتوگو نشود. نگرانی من این است که افتراق و جدایی سیاسی کابل روی میز مذاکره انعکاس یابد. طالبان منسجم هستند، اما در جانب جمهوری اسلامی افغانستان به رغم تلاشهایی که برای همسویی صورت گرفت، هنوز انسجام لازم به میان نیامده است. دیده میشود که ایالات متحده و دیگر کشورهایی که در اینجا نیروی نظامی دارند هم جانب طالبان را گرفته اند و در نقش نیروهای اشغالگر عمل میکنند، فشار آنان را هم بیشتر جمهوری اسلامی افغانستان تحمل میکند تا گروه طالبان. به نظر میرسد که روایت الترناتیف در برابر روایت طالبان به دلیل افتراق سیاسی داخلی و فشار خارجی به صراحت و وضوح و از موضع واحد نتواند تبارز کند. یک عده از سیاستمداران ما به امید نجات خود، خانوادهها و ثروتهای شان حاضر هستند، طالبانی بیندیشند، یک عده هم طالبانی میاندیشند. این وضعیت سبب میشود که روایت طالبانی صریح و جدی مطرح شود ولی من امیدوارم که یک روایت الترناتیف در برابر روایت طالبان با صراحت و روشنی شکل بگیرد. اساس این روایت الترناتیف باید یک افغانستان از لحاظ سیاسی متکثر با یک حکومت معتدل باشد که در آن هم طالبان و هم نیروهای سیاسی دیگر بتوانند زندهگی مسالمتآمیز داشته باشند، در قدرت مشارکت کنند و هیچ گروهی نتواند به صورت انحصاری قدرت را غصب کند و همه دولت قانون را بپذیرند.
نوروز: گفتید جانب جمهوری اسلامی افغانستان گرفتار انشقاق و افتراق است، اما دیدیم که درجرگهیی که اخیراً برگزار شد، حامد کرزی، آقای سیاف و دیگر سیاستمداران در کنار رییسجمهورغنی، داکتر عبدالله و امرالله صالح ایستادند و اعلامیۀ مشترک صادر کردند و از موضع واحد جمهوریخواهی سخن گفتند فکر نمیکنید که انشقاق تعدیل شده است؟
سپنتا: بلی تا حدی این مسأله تعدیل شده است. این خیلی خوب است که رهبران سیاسی افغانستان در کنار هم دیگر قرار بگیرند و از موضع واحد حرکت کنند، اما با وجود جرگه و تلاشهای دیگر هنوز هم انشقاق و تفرقه وجود دارد. در مورد جمهوریخواهی عرض کنم که من مفهوم جمهوری را که به آن اعتقاد دارم به آن معنایی که برخی از رهبران در کابل آن را به کار میبرند، به کار نمیبرم. مفهوم جمهوری به شکل انتزاعییی که در کابل به کار میرود، بسیار بیمفهوم و بیمعناست. شما میتوانید در لباس جمهوری امارت را هم پیاده کنید. جمهوری بیشتر یک محتوا است، نه شکل. در نظرات سیاسی کلاسیک کلاً جمهوری به جای دمکراسی به کار میرفت. مثلاً یکی از نظریههای سیاسی کلاسیک، نظریۀ دمکراسی نورماتیف است که به آن نظریۀ جمهوریخواهانه هم میگویند. دمکراسی نورماتیف میراث دمکراسی مستیقم و برخاسته از ارادۀ مردم است که از یونان قدیم به میراث مانده است. شما نمیتوانید از جمهوری دفاع کنید ولی انتخابات را از محتوا خالی کنید، شما نمیتوانید از جمهوری دفاع کنید ولی جمهوری را از دولت قانون جدا کنید. جمهوری حکومت منتخب و متکی بر ارادۀ مردم و دولت مبتنی بر قانون و حقوق است. در چنین دموکراسییی حکومت هم مثل یک شهروند تابع قانون است. آنچه که ما فعلاً داریم با کمال تأسف موضع جمهوریخواهانه را تضعیف میکند. روایت ما هم باید یک حکومت تابع قانون و برخاسته از ارادۀ مردم باشد، این روایت همۀ ما باید باشد، از رییسجمهور گرفته تا دیگر سران حکومت و سیاسیون. اگر ما از جعل، تقلب و دروغ استفاده کنیم در آن صورت جمهوری ما از امارت طالبان از نظر کیفیت تفاوتی نخواهد داشت. البته منظورم یک گروه خاص نیست و به صورت کلی عرض کردم. ما باید روایت خود را منسجم و مشترک بسازیم. من طرفدار گفتوگوهای صلح استم اما انتظار دارم که یک مقاومت مدنی دمکراتیک را هم شکل بدهیم و به کمک این مقاومت دمکراسیخواهانه و مسالمتآمیز از ارزشهایی مثل دمکراسی، حقوق بشر، برابری زنان و مردان دفاع کنیم و با تفکر طالبانی چه از جانب گروه طالبان و چه از جانب «جمهوریخواهان طالب» صلحآمیز مبارزه کنیم. روشن است که بدون صلح و ثبات به توسعه و دمکراسی نمیرسیم، افغانها باید به این خونریزی بیمعنا پایان دهند، جنگ طالبان یک مبارزۀ مشروع و نجاتبخش ملی نیست و امریکاییها هم در نقش نیروهای اشغالگر عمل کردند و عمل میکنند، به این وضعیت باید پایان دهیم.
نوروز: گفتید که ایالات متحده در نقش نیروی اشغالگر عمل میکند، منظورتان چیست مگر حضور نیروهای امریکایی در افغانستان مشروع نیست و سازمان ملل متحد چارچوب حقوقی آن را فراهم نکرده است؟
سپنتا: ببینید از نظر حقوقی حضور نظامی امریکا در افغانستان بر اساس مصوبات شورای امنیت تحقق یافته است و از لحاظ فرم حقوقی، درست است. از این منظر من منکر مشروعیت حقوقی حضور نظامی امریکا در افغانستان نیستم. سازمان ملل متحد که افغانستان و خیلی از کشورهای دیگر عضو آن است، چارچوب حقوقی و قانونی حضور و فعالیت نیروهای بینالمللی و ایالات متحده را در سرزمین ما فراهم کرده است، اما سیاستی را که ایالات متحده و متحدان آن در افغانستان پیاده میکنند، نشان دهندۀ آن است که آنان افغانستان را یک کشور اشغال شده و در بهترین حالت یک تحتالحمایه میدانند. سیاست عملی و اعمالی ایالات متحده در افغانستان فرقی با یک قدرت اشغالگر ندارد. حکومتهای پس از سال 2001 افغانستان آن آزادییی را که باید یک حکومت مستقل در سیاست خارجی و داخلی خود داشته باشد، نداشتند. در مورد انتخاباتهای افغانستان قدرتهای خارجی تصمیم گرفتند، زمان برگزاری انتخابات به خواست قدرتهای خارجی تعیین شد، نتیجۀ انتخاباتهای افغانستان را دیگران تعیین کردند، نحوۀ تشکیل حکومت به خواست دیگران صورت گرفت و رییسجمهورها آزادی لازم را نداشتند. رییسجمهور کنونی هم آزادی لازم را ندارد. اگر ما اشغالشده یا تحتالحمایه نیستیم چرا خلیلزاد نمایندۀ وزارت خارجۀ امریکا در غیاب حکومت افغانستان در مورد رهایی زندانیان طالبان با این گروه توافق میکند؟
نمایندۀ امریکا، آقای خلیلزاد که مقام عالیرتبه هم نیست به خودش حق میدهد که در مورد رهایی زندانیان به حکومت افغانستان فشار بیاورد و خواست خود را بر آنها تحمیل کند. اگر ما تحتالحمایه و اشغالشده نیستیم چرا موضوع خروج نیروهای امریکایی و مسایل دیگر با طالبان توافق میشود و با حکومت افغانستان صرفاً به گونۀ شکلی یک اعلامیه نشر میشود؟ ایالات متحده وضعیت را به گونهیی ساخته است که رییسجمهور و مقامهای حکومتی ما به تصمیمهای خلیلزاد زیر فشار واشنگتن صحه میگذارند. خلیلزاد تصمیم میگیرد و حکومت ما از روی ناچاری و زیر فشار دیگر بلندپایهگان امریکایی بر آن صحه میگذارد. اینها همه نشان دهندۀ آن است که امریکا به ما به چشم یک کشور مستقل نمیبیند.
نوروز: برخی از بلندپایهگان حکومتی به این باور اند که صلح مدنظر برخی رهبران طالبان و شماری از دیپلوماتهای امریکایی، افغانستان را بدل به تحتالحمایۀ پاکستان میسازد، تحتالحمایهیی که قانون اساسی و حکومت منتخب ندارد این طور نیست؟
سپنتا: بعید نیست. اما صلحی که موجب استبداد، انحصارگری و حاکمیت یک قدرت خارجی دیگر بر مقدرات سیاسی ما شود، پایدار نیست. تسلیم افکار و ایدههای طالبانی شدن صلح به ارمغان نمیآورد، توقف جنگ یک الزام است، خاموشی تفنگها یک امر مقدس است، اما صلح باید یک حکومت معتدل مشارکتی و یک نظام سیاسی باز را به ارمغان بیاورد که در آن گروهها و سلیقههای مختلف بتوانند با هم رقابت کنند و هیچ کسی حذف نشود. اگر مثلاً جای ایالات متحده را پاکستان بگیرد و سیاست خارجی، داخلی و دفاعی حکومت پس از صلح را پاکستان تعیین کند و نقش اشغالگر امریکا به پاکستان منتقل شود و استبداد طالبانی به دیگران مجال نفسکشیدن ندهد، چنین صلحی پایدار نخواهد ماند. طالبان باید قواعد بازی را که در رأس آن انتخابات و دولت قانون متکی بر ارادۀ مردم افغانستان است، بپذیرند. رهبران افغانستان نیز باید تابع قانون شوند. مضحک است اگر ما از طالبان بخواهیم که تابع قانون بشوند و اما ما خود از قانون به جز مشتی کاغذ و جملههای میانتهی چیز دیگری برجای نگذاریم. ما باید از خود بپرسیم که قانونزدایی و لغو قانون اساسی واقعاً توسط حکمداران خود ما صورت گرفته است و یا توسط طالبان؟
نوروز: اشاره کردید که ایالات متحده در حال حاضر پشتیبان طالبان است در حالی که واشنگتن در دو دهۀ گذشته هزینههای کلان مالی و انسانی برای حمایت از دولت افغانستان پرداخت، چهگونه ممکن است که حالا پشتیبان طالبان باشد، این ارزیابی بسیار مبالغهآمیز نیست؟
سپنتا: چنین چیزی ممکن است، در تاریخ بسیار دیده شده است که دشمنان جانی به دوستان همدیگر بدل شده اند. یک عده از جمله شماری از همکاران من در حکومت حامد کرزی به این باور بودند و هنوزهم هستند که از همان آغاز همه چیز یک دسیسه بود و امریکا اصلاً نخواست که طالبان مهار شوند و شکست بخورند و از شروع مداخلۀ امریکا در افغانستان طالبان امریکایی بودند و آنچه که به وقوع پیوست یک دسیسه بود. به باور من این نظر نادرست است. این نظر برخاسته از عرف تفکرگریز کشورهای استعمارزده است که با روحیۀ توطئهباوری مردم ما جور درمیآید، اما به کلی نادرست است. این نظر به رغم عوامپسندبودنش، نادرست است. ولی واقعیت این است که امریکا پس از شکستی که در برابر گروه طالبان خورد، با این گروه کنار آمده است و حال به گونهیی موضع میگیرد که نشان میدهد طالبان بیشتر از نظام جمهوری اسلامی افغانستان به واشنگتن نزدیک اند. ببینید آقای خلیلزاد نمایندۀ دولت امریکا در این روزها در نقش سخنگوی طالبان عمل میکند. هر حملۀ تروریستی که این روزها در افغانستان صورت میگیرد، آقای خلیلزاد قبل از سخنگوی گروه طالبان، انتساب آن را به این گروه رد میکند. وظیفۀ ذبیحالله مجاهد را خلیلزاد به دوش گرفته است. خلیلزاد به سود طالبان به جای حکومت افغانستان در مورد رهایی زندانیان تصمیم میگیرد. خلیلزاد بدون این که حکومت در جریان باشد، در مورد سرنوشت زندانیان به سود طالبان با این گروه معامله میکند و بعد واشنگتن به کابل فشار میآورد تا زندانیان را رها شود، این اگر حمایت از گروه طالبان نیست پس چیست؟ من مخالف رهایی زندانیان نیستم، اسیران جنگی و زندانیان امنیتی و سیاسی در هر روند صلحی بالاخره آزاد میشوند، اما تصمیمگیری در این مورد وظیفۀ ارگانهای قانونی و رییسجمهور افغانستان است نه نمایندۀ وزارت خارجۀ یک کشور دیگر. میدانم که صلح هزینه دارد و باید زندانیان آزاد میشدند، ما نمیتوانیم زندانیان طالبان را تا ابد در زندان نگه داریم، اما باید در مورد رهایی آنان، طالبان با حکومت افغانستان توافق میکردند و یا دستکم امریکاییها با حکومت افغانستان توافق میکردند؛ رییسجمهور افغانستان حداقل از لحاظ شکلی در مورد رهایی آنان با ایالات متحده توافق میکرد. اینها همه نشان میدهند که طالبان بیش از نظام جمهوری اسلامی، مورد حمایت امریکا است و این قطعاً مبالغه نیست.
نوروز: شما از حامیان روابط راهبردی دفاعی و امنیتی میان افغانستان و امریکا بودید، موافقتنامۀ همکاریهای استراتژیک میان دو کشور را که همکاریهای امنیتی نیز بخشی از آن است، در اثر تلاشها و مذاکرات پیگیرانۀ شما به دست آمد، در میان همکاران نزدیک حامد کرزی، شما به دوستی با امریکا شهره بودید و این مسایل را در کتاب خاطراتتان هم تذکر داده اید، آن زمان تصور میکردید که ایالات متحده به قول خودتان با طالبان به قیمت نارضایتی کابل دوست شود؟
سپنتا: من گرفتار توهم بودم. من و برخی از همکارانم گرفتار این توهم بودیم که به کمک ایالات متحده و سایر دمکراسیهای غربی، بتوانیم در افغانستان دمکراسیسازی کنیم و نهادهای دولتی را تقویت ببخشیم. من و برخی از همکاران ما به این تصور غلط دچار شده بودیم که امریکا در هر شرایطی متحدمان باقی میماند. البته من نمیخواهم دمکراسی به ویژه سوسیال دمکراسی را نفی کنم. من هنوزهم دمکراتی استم که در کنار دمکراسی به عدالت اجتماعی باور دارم و معقتدم که دمکراسی عدالتخواه بدیل است. اما ایالات متحده و متحدانش در جهان سوم، بسیار سلطهجویانه عمل میکنند. تبارز عملکرد و سیاست امریکا در جهان سوم (و این تنها ترامپ نیست که چنین میپندارد) از جمله در کشور ما بسیار نژادپرستانه است. حال وقت آن است که به این توهم پایان دهیم و بر اشتباهات خود غلبه کنیم. معقتدم که باید به نیروی خود اتکا کنیم، یک سیاست خارجی و امنیتی متوازن ایجاد کنیم، سیاست خارجی ما باید چنان متوازن باشد که کشور ما را از درگیریهای چین، امریکا، روسیه و دیگران به دور نگهدارد. اگر به توهم در روابط خارجی خود پایان ندهیم، سرنوشت ما تغییر نمیکند، شما ببینید در گفتوگوهای 1988، ژنیو ادوارد شیوارد نازه وزیر خارجۀ وقت شوروی به جای حکومت وقت تصمیم گرفت و در گفتوگوهای دوحه خلیلزاد به نیابت از حکومت ما و به سود طالبان به صدور حکم میپردازد. به این وضعیت باید پایان دهیم.
نوروز: همان طوری که گفتید طالبان با حداکثر خواستها روی میز مذاکره میآیند، احتمال دارد هرگز صلح نکنند و به تشدید عملیات نظامی برای تسخیر سراسر افغانستان بپردازند، امریکاییها هم برگردند و افغانستان به سال 1989 برود، چهقدر وقوع این سناریو را جدی میدانید؟
سپنتا: خوب اول که امریکاییها باید برگردند. ما نمیتوانیم به امریکا بگوییم، برنگرد. نتیجۀ حضور امریکا چیزی نبود غیر از این که خلیلزاد در دوحه توافقنامهیی با طالبان در غیاب حکومت افغانستان امضا کند و این حکومت و مردم افغانستان را تحقیر کند. امضای آن توافقنامه با طالبان این گروه را به صورت اعلام ناشده و به مثابه یک امر واقع به یک دولت بدل کرد. امریکاییها باید برگردند و اگر برنگردند سودی برای ما ندارد، گاه در انتخابات مداخله میکنند و یک فرد را در نقش دستنشانده میآورند و گاه طالبان را به ملیشۀ خود مبدل میسازند. نمیخواهم بگویم که برگشت به سال 1989 ناممکن است. اما چیزی که ناممکن است این است که یک گروه با یک ایدیولوژی و با تکیه بر زور بتواند یک رژیم مستقر در افغانستان بسازد و همه را سرکوب کند. چنین چیزی پایان جنگ نیست و ممکن هم نخواهد بود. البته باید متوجه باشیم که ما هم نمیتوانیم طالبان و مردمی را که از آنان حمایت میکنند، بکشیم و از قدرت دور نگهداریم. طالبان هم از طریق زور رژیم مستقر ساخته نمیتوانند، راه حل صلح عادلانه و پایدار است. اگر طالبان در پی ادامه سلطهطلبی و زور باشند، مردم مقاومت میکنند. مردم افغانستان میخواهند که در سرزمین شان آزاد زندهگی کنند، چه شهرنشین و چه روستانشین. در جاهایی که از بمباردمانهای نیروهای خارجی زیاد رنج بردند، مردم به یک حکومت طالبانی انحصاری خوشبین اند، اما اکثریت قاطع مردم افغانستان آن را نمیخواهند. مردم تشنۀ صلح اند و این خواست برحق است. ما باید از طریق سازش صلح را تأمین کنیم. درست است که در میان طالبان این فکر است که باید سراسر افغانستان را تسخیر کنند، امریکا و کشورهای منطقه با پذیراییهای دیپلوماتیک و ارتقای این گروه به یک شبه دولت این ذهنیت را در آنان تقویت کردند. اما ایجاد سلطۀ متکی به یک ایدیولوژی نه صلح میآورد و نه ممکن است. باور من این است که امریکا مثل شوروی که در سال 1989 خارج شد، به این آسانی خارج نمیشوند، آنان شکل، کمیت حضور، مصارف و نحوهی آن را تغییر میدهند.
نوروز: برمبنای توافقنامۀ امریکا و طالبان تمام نیروهای نظامی، استخباراتی و حتا قراردادیهای امریکایی هم باید خارج شوند، مگر این طور نیست؟
سپنتا: امریکاییها در عراق هم اعلام کرده بودند که از آن کشور خارج میشوند و ظاهراً بیرون هم شدند ولی امروز هم در آن کشور حضور امنیتی دارند. آنان گفته بودند که از پایگاه الظهران در عربستان هم خارج میشوند، ظاهراً خارج هم شدند، اما در آن پایگاه هنوز حضور امنیتی دارند. در افغانستان هم ایالات متحده تلاش خواهد کرد تا حضور امنیتی و استخباراتی خود را حفظ کند با مصارف بسیار کم. البته تلاش خواهد کرد تا بخش کوچکی از نیروهای خود را هم با یونیفورم یا بدون یونیفورم در این جا حفظ کند. مرکز اصلی رقابتهای جیوپولتیک از حوزۀ شرق میانه (غرب آسیا)به جنوب آسیا و خاور دور انتقال کرده است. امریکا میخواهد تا جایی که ممکن است و از لحاظ هزینه قابل قبول باشد، حضور امنیتی خود را در افغانستان متناسب با استراتژیهای بزرگ جهانی حفظ کند. از نظر استراتژیستهای آنان، ایالات متحده وارد یک جنگ سرد جدید با چین در این روزگار شده است و در این جنگ سرد ایجاب میکند تا این کشور برخی از سرگردنهها را در اختیار داشته باشد. البته این نباید طوری تفسیر شود که ایالات متحده با هر بهایی در افغانستان میماند. اما ما باید از خود بپرسیم که موجودیت پایگاهها و دستگاههای امنیتی ایالات متحده در دراز مدت چه سودی به جز از این که کشور ما را به میدان جنگهای نیابتی دیگری با ابعاد گستردهتر مبدل کند، خواهد داشت؟
نوروز: کارشناسان امنیتی و سیاسی امریکایی به این باور اند که اگر صلحی در افغانستان بیاید و ایالات متحده پس از صلح هم در افغانستان حضور امنیتی داشته باشد، آن حضور برای مبارزه با داعش خواهد بود شما از داعش نام نبردید؟
سپنتا: مبارزه با داعش افغانستان تا کنون جدی نیست. به سخن دیگر به همان اندازه جدی است که سخن از داعش خراسان جدی است. حتا میتوانم بگویم که تا کنون مبارزه با داعش یک شعار فریبنده است و چرا کسی از میلشههای خارجی که زیر حمایت دولتها قرار دارد و بیرق داعش را برافراخته است سخن نمیگوید؟ این به معنای آن نیست که تعدادی از تروریستان خارجی و شماری از فرماندههان طالبان بیرق داعش را بلند نکرده اند. من آموختهام که با اطلاعات استخباراتی برخی از کشورها بااحتیاط برخورد کنم. مبارزه با داعش از جانب ایالات متحده در افغانستان بیشتر یک شعار است. آنچه که در افغانستان به نام داعش یاد میشود، عناصری از داعش خاورمیانه را در خودش دارد، اما در کل یک پروژۀ استخباراتی است. داعش افغانستان با آنچه که در شرق میانه به عنوان داعش شناخته میشود، فرق دارد. داعش افغانستان به پیمانهیی که تبلیغ میشود تا کنون فراتر از واقعیت است و بیشتر یک پروژۀ استخباراتی است که طراحان آن، برای ترساندن رقبا و دشمنان خود از آن بهره میگیرند. در آینده شاید داعش در افغانستان خطرناک شود و برخی از جنگجویان طالبان که با پروژهی صلح امریکایی مخالف باشند به آن بپیوندند ولی در حال حاضر گروه داعش ابزار سیاست خارجی برخی از کشورها برای ترساندن رقباست.
نوروز: برخی به این باور اند که پایان کار تلاشهای صلح باید حکومتی باشد که یک امیرالمومنین غیرانتخابی داشته باشد، یک رییسجمهور منتخب، یک صدراعظم برآمده از دل پارلمان و شماری از والیها و شوراهای ولایتی قدرتمند شما چه فکر میکنید؟
سپنتا: مدلهای کاپی شدهیی را که در دورههای مختلف غربیها به ما تحمیل کرده اند، نتیجه نداده است. چیزی که شما میگویید هم کاپی مدل نظام حاکم بر ایران است که در این جا جواب نخواهد داد. در قانون اساسی 2004 مدلی بر ما تحمیل شد که به دلیل تمرکز قدرت بیحد و حصر در دست رییس جمهور عملاً وی را به پادشاه مطلقه تبدیل کرد و حالا اگر قرار باشد یک مدل دیگر که برخاسته از شرایط سیاسی و مناسبات قدرت در یک جامعۀ دیگر است، بر افغانستان تحمیل شود، یقینا کار نخواهد داد. قانون باید طوری تدوین شود که در هر شرایطی نتوان آن را ملغی کرد. در حالی که قانون اساسی کنونی افغانستان و روابط قدرت و تداخل قوا طوری تدوین شده اند که اگر یک انسان قانونگریز در رأس حکومت قرار بگیرد، همه چیز را به آسانی میتواند ملغی کند. چنان که ما امروز این امر را به وضوح تجربه میکنیم. حال اگر ما در آینده سه تا چهار کانون قدرت داشته باشیم، مشکلات ما بسیار زیاد میشود. من طرفدار حکومت نیرومند، مشروع و قانونمدار استم. این حکومت باید برخاسته از ارادۀ شهروندان باشد و از مردم رأی بگیرد. عصر امیرالمومنینها گذشته است. ما در روزگار دولتهای ملی زندهگی میکنیم و پایتخت ما کابل است و نه جایی دیگر. باید در دولت آینده اصل تفکیک قوا رعایت شود. مدل ریاستی هم در افغانستان شکست خورده است. ما باید به ترکیب کارا، مؤثر و به تقسیم مشروع و دمکراتیک قدرت برسیم.
نوروز: اگر واقعاً به صلح برسیم، سرنوشت مولوی هبتالله آخندزاده چه میشود، او باید چه کند؟
سپنتا: نمیتوانم بگویم که او باید چه کند و یا چه نکند، این موضوع مربوط خود ایشان است، اما نظر من این است که عصر امیرالمومنین و حکومت ریاستی گذشته است و باید در آینده روی روشهای بهتر تفکیک قوا فکر کنیم و حق آزادی و زندهگی همۀ شهروندان باید حفظ شود و حکومت باید انتخابی باشد. در عصر دولت-ملتها همه در سازمان دولت ملی تنظیم میشوند. دولتها شهروند دارند و هر شهروندی تابع قانون است. کسی نمیتواند خود را امیر و دیگران را رعیت بپندارد. ما بخشی از یک امپراتوری خلافتی مانند روزگار امویان و عباسیان نیستیم که به امیرالمومنین نیاز داشته باشیم. همانگونه که عربها ملتهای متعدد اند، ترکها در ملتهای گوناگون سازماندهی شده اند، پنجابیها در دولت ملی متفاوت زندگی میکنند ما هم باید سازمان سیاسی خود را در یک واحد سیاسی به نام دولت ملی تنظیم کنیم. روزگار ابر ملتها گذشته است. همه باید در چارچوب یک دولت- ملت، شهروند باشند و تابع قانون. مردم افغانستان هم دیگر نه به رییسجمهورهای قانونگریز و دیکتاتور تمکین میکنند و نه به امیرالمومنینها. اگر یک گروهی به تحمیل امیرالمومنینشان بکوشند، صلح به میان نمیآید. حتا مردمی که امروز در مناطق زیر کنترل طالبان زندهگی میکنند، فردا نان، آب، برق و خدمات میخواهند و در وضعیت جنگی خدماترسانی ممکن نیست. از طرف دیگر تجربۀ چهل سال اخیر نشان داد که با اتکا به قدرتهای خارجی ما به صلح، رفاه و استقلال نمیرسیم. باید ایستادن به پای خود را یاد بگیریم. حلقاتی در پاکستان که میخواهند یک حکومت دستنشانده در افغانستان داشته باشند هم باید بدانند که این آرزوی شان عملی نیست و مردم افغانستان نخواهند پذیرفت. همانگونه که مردم پاکستان امارت را نمیپذیرند و نمیخواهند دولت ملیشان را منحل کنند ما هم چنین خواهیم کرد.
نوروز: برخی از سیاستمداران به این باور اند که اگر تلاشها برای صلح نتیجه بدهد، افغانستان باید یک مرحلۀ گذار را از سر بگذراند، رییس جمهور اشرفغنی میگوید که صلاحیت لغو قانون اساسی را ندارد و اگر مرحلۀ گذاری هم شکل بگیرد باید در چارچوب همین قانون اساسی و حکومت باشد، باور شما چیست؟
سپنتا: خوب در تمام گفتوگوهای صلح در دنیا که یک طرف، جانب دیگر را شکست نداده باشد، کشورها وارد یک مرحلۀ گذار شده اند. چهگونهگی تنظیم مرحلۀ گذار مربوط میشود به نحوۀ توافق طرفهای جنگ، تفاهم نیروهای سیاسی و توازن قوا. من نمیخواهم پیشبینی کنم که در صورت پیشرفت گفتوگوهای صلح در افغانستان مرحلۀ گذار چهگونه خواهد بود. این امر مربوط به توافق نیروهای سیاسی و واقعیت توازن قوا است. در این مورد که قانون اساسی کنونی باید تعدیل و اصلاح شود، میان نیروهای سیاسی توافق وجود دارد، اما اختلاف بر سر نحوۀ اصلاحات و محتوای اصلاحات است. به باور من، نظام ریاستی افراطی باید تعدیل شود تا زمینۀ مشارکت همه گروهها در حکومت فراهم گردد. حکومت ریاستی موفق نبود. در گفتوگوهای مربوط به قانونسازی و تعدیل قانون اساسی در چارچوب روند صلح باید به این سوال پاسخ داده شود که در جمهوری آینده افغانستان نظام را چهگونه باید شکل بدهیم که امکان دیکتاتورزایی و تبعیض در آن بسیار کاهش یابد. باید اصلاحاتی در قانون اساسی بیاید و تناقضات آن برداشته شود، اما بدون قانون اساسی، کشور نمیتواند وجود داشته باشد. از دید من، چارچوب حقوقی دوران گذار نیز قانون اساسی کنونی افغانستان باید باشد. کشور نباید از حاکمیت قانون اساسی بیرون شود. از نظر من در آینده باید اصل جمهوریت قانون اساسی و فصل دوم آن که آزادیها و حقوق اساسی را تسجیل کرده است نه تنها محدود نشوند بلکه گسترش و تعمیق یابند.
نوروز: به عنوان سوال آخر، گفتید قانون اساسی نافذ افغانستان باید چارچوب حقوقی دوران گذار را تشکیل دهد و تعدیل قانون اساسی هم برمبنای میکانیسم قابل قبول همه صورت بگیرد ، حال در همان دوران گذار، نقش محمداشرفغنی رییسجمهور کنونی چه باید باشد؟
سپنتا: خوب است که روی افراد تمرکز نکنیم. جناب محمداشرفغنی رییسجمهور افغانستان است. توافقهای سیاسی در میان رهبران سیاسی کشور این اصل را مسجل کرده است. ما باید در این شرایط از تضعیف صفوف خود دست بکشیم و دست به تقویت صفوفمان بزنیم. جناب دکترغنی به عنوان یک سیاستمدار شناخته شدۀ کشور در آینده هم نقش خود را دارد، اما این که چه نقشی خواهد داشت، فعلاً چیزی گفته نمیتوانم، بستهگی به توافق طرفهای متخاصم و نیروهای سیاسی خواهد داشت.
گفتگو از فردوس کاوش