خبر و دیدگاه

مغالطات و شبهات زئوس در بحث علیت

 

ر گنج همان صورت ویرانه نقاب است *** پوشید   مگر بندگی آثار خدایی

در بحر چرا  قطره ای ما  بحر نباشد *** در بزم کریمان چه خیال است گدایی

 

قانون علیت از مباحث مهم فلسفی به شمار آید. اما از آنجا که قوانین فیزیک نیوتنی و فیزیک کوانتومی مختلف اند، نمیشود قوانین فلسفی جهان مادی و اصل علیت را با جهان فرامادی منطبق ساخت. ما نمی دانیم که اصل علیت در جهان کوانتوم چه فلسفهء دارد. جهان کوانت به قسمت فرا مفهومی مغز ما ربط دارد و فقط با شهود قابل درک است. از این جهت اعوام یا بعضی فلاسفه و اصحاب علم که از خواص جهان فز یک استفاده نموده جهان متافیزیک را مورد تجزیه و تحلیل قرارداده اند، شکار مغالطات شده اند.

مغز مجموعه ای از سلول ها میباشد که در اثر همکاری با همدیگر باعث به وجود آمدن آگاهی میشوند. این سلول ها در عین ارتباط با خود با جهان خارج نیز در تماس هستند. همین همکاری جهان باطن و جهان خارج است که سیستم شناسایی و ادراک ما را شکل میدهند و تصور اختیار را در ما ایجاد میکنند. تصور اختیار که منشا آن قسمت مفهومی مغز است، بعد از تولد در ساختار ادراکی ما شکل میگیرد. در حالیکه در قسمت فرا مفهومی مغز اختیار معنی ندارد. مثلا وارد شدن غیر اختیاری اندیشه ها در سیستم ادراکی خود را هر کس تجربه کرده است. پس اختیار انسان که میتواند علت حرکات و اعمال انسان است، خودش میتواند بدون علت باشد. این نوع علیت که تابع عالم سوبژکتیف است جبری بوده و موضوع بحث علیت در عرفان و فلسفه میباشد. در این حالت تاخیر زمانی بین علت و معلول موجود نیست. بلکه علت و معلول با هم منطبق می باشد. در مقابل علیت نزد اعوام و اصحاب علم چنان است که علت قبل از معلول اتفاق افتد. یعنی ساختار مفهومی مغز ما نقش زمان را حقیقی پندارد. به این دلیل که سرعت اتفاقات در خارج از ذهن کمتر از سرعت نور است. مسئله جبر و اختیار که از مسائل مغلق عقلی بشر است از همینجا ناشی میشود. اعوام و اصحاب علم و پیامبران دینی نتوانسته اند این مسئله را حل کنند. به همین دلیل تناقض در حرف هایشان آشکار است. آنها اکثرا خدا را جدا از مخلوق میدانند. به این دلیل دچار شبهات و مغالطات شده اند. بدان که اصالت با وجود است و مفاهیم و ماهیات، متغیرات و اعدام اند. اما همین متغیرات که تجلی یک حقیقت ثابت اند، در ذات خود ثابت اند ولی در تجلی متغیر میباشند. آیا نور آفتاب که از آفتاب آید بدون آفتاب می تواند موجود باشد؟ آیا نور آفتاب عین آفتاب است ؟ نه بلکه معیت علت (آفتاب) با معلول (نور) لازمی باشد. اما در عالم عین معلول از ذات علت نیست بلکه فعل علت است. پس علت در عالم ذهن و عالم عین مختلف باشد. یکی وقتی علت ذات معلول باشد. این نظر بعضی فلاسفه و عارفان باشد. یعنی وجود یکتا و یگانه است و معلول در ذات خود، عین علت است. جز او چیزی نیست، هر طرف نگاه کنی صورت او را میبینی. وقتی انسان در این سطح از تعقل و روحانیت رسید. فرق بین خدا و هستی از میان رود. در این حالت دیوار خدایی و بندگی فروریزد. و شخص خود را ملزم به عبادت نمیداند.

چنانچه در بیت بالا حضرت بیدل فرمودند.

در گنج همان صورت ویرانه نقاب است*** پوشید مگر بندگی آثار خدایی

این نقاب و صورت ویرانه که خدایی را پوشانده حالت دوم باشد. یعنی قسمت مفهومی مغز که تحت تاثیر عالم ابجکتیف است. در این حالت معلول  ذات علت به شمار نمی آید بلکه فعل علت به حساب آید. مثلا شما میخواهید سرک بسازید. سرک را معلول خود و فعل خود و خارج از خود تصور میکنید. اما از نظر فلسفی و عرفانی (وحدت وجودی) خداوند با شما و سرک وحدت و معیت وجودی دارد. اگرچه شما سرک را عین خود نمی دانید بلکه خود را معمار سرک میدانید. این مسئله امروز به کمک فیزیک کوانت حل شده است، اما نمیدانم چرا وقتی عقل وارد بحث وجود خدا میشود. پای اندیشه‌ ای آقای زئوس می لنگد. جهان ابجکتیف چیست ؟ در صورتی که تمام کائنات در حقیقت فضای خالی بیش نیست. تقدم ذهن بر عین یا قسمت فرا مفهومی مغز بر قسمت مفهومی مغز از همینجا ناشی میشود. این فضای خالی تمام اطلاعات را در خود دارد. و به شکل سیستماتیک در هر لحظه جهان ما را میسازد. علت همین فضای خالی است. این علت در زمان نیست اگر چنین می بود خودش معلول می بود. معلول چیزی است که در زمان تغییر پذیر باشد. همین مسئله  تغییر پذیری و وابستگی معلول بر علت را نشان میدهد. به عبارت دیگر اختیار معلول هم در حقیقت جلوه ای از اختیار علت است. از هر جهت نگاه کنید متوجه میشوید که علت از نظر رتبه ای بلند تر از معلول است. به طور مثال عدد صفر تا نه را در نظر بگیرید. می بینید که رتبه ای عدد نه بلند تر از اعداد صفر تا هشت است . چون عدد نه تمام اعداد کوچکتر از خود را در دل خود دارد.

همانطور که هر سلول مغز انسان دارای مقدار معین آگاهی میباشد و مجموعهء آنها آگاهی ما را میسازند. همینطور تمام ذرات کائنات از مقدار معین آگاهی برخوردارند و مجموع آنها میشود آگاهی مطلق یا خداوند. آیا درک این مسئله مشکل است؟ اما زئوس واقعا نفهم است. در تمام کلیپ ایشان سایه ای تقدم زمانی علت بر معلول مشهود است. ولی این سطح اندیشه مربوط به اعوام باشد.

در عالم سوبژکتیف تقدم زمانی و مکانی یا اتفاق (الف) و (ب) معنی ندارد. مثلا شما در هر لحظه می توانید هر تکه از زندگی گذشته ای خود را احضار کنید. این احضار میتواند به صورت خودکار نیز صورت گیرد. در عالم سوبژکتیف  چون زمان و مکان معنی ندارد مشاوره و انتخاب نیز معنی ندارد. آنجا همه چیز در آن واحد تحقق می یابد. به این دلیل بحث علیت را نمیشود در تمام حوزه ها و ابعاد صادق بدانیم. چون این قانون فقط بعد از انفجار بزرگ معنی پیدا کرده است. یعنی وقتی که فاکتور زمان معنی پیدا کرده است. در فیزیک جدید نیز کسی به بحث علیت توجه ندارد چون مربوط به فیزیک قرون گذشته میشود. حالا ما وارد فضای دیگری از فزیک شده ایم. در این فضا علت و معلول معنی ندارد. تقدم زمانی و مکانی و اختیار معنی ندارد. 

در عالم عقول فقط یک عقل است که بصورت کثرات ظاهر شده است. در عرفان خدا عین جهان هستی است. اینکه میگویند خدا بوده و جهان نبوده معنی‌ ندارد. بیشک که خدا واجب الوجود است ولی وجود موجود او هم واجب است. چون ذات موجود عین ذات وجود است. یعنی موجود منحل در وجود است. دوست عزیز توجه داشته باشند که دو تا واجب الوجود نیست بلکه همان یک واجب الوجود است که پس از انفجار بزرگ به صورت کثرات ظاهر شده است. مثل یک دریا که به قطرات تقسیم شده باشد. آنچه ما را از هم متمایز می سازد بخش مفهومی مغز ما است. که معلول محیط زیست و عالم ابجکتیف  میباشد. پس خدا و هستی تقدم زمانی به همدیگر ندارند. آنها دو چیز نیستند که یکی بر دیگری تقدم داشته باشد. بلکه تجلیات آن حقیقت واحد، بعد از انفجار بزرگ در ظرف وجود ظاهر شده است. این تجلیات وجود است که یکی بر دیگری تقدم زمانی دارند نه خود وجود. مثل امواج بحر که یکی با دیگری تقدم زمانی دارند. اما آب همان یک آب است. پس خدا و هستی دو چیز نیستند که پا به پای همدیگر همیشه بوده باشند. بلکه یک حقیقت واحد است. یکتا و یگانه. به این ترتیب علت و معلول حاصل بخش مفهومی مغز ما است که در زمان واقع شده است. مثل امواج بحر. اما حقیقت فرا مفهومی ما عین وجود و خود خدا میباشد. مثل آب بحر.

بحر طوفان جوشی و پرواز شوخی موج  تست***مانده ای افسرده و لب خشک در ساحل چرا

غربت صحرای امکانت دو روزی بیش نیست***از  وطن یکباره گشتی اینقدر غافل چرا

خط  سیرابی    ندارد مسطر  موج سراب***بیدل  این دلبستگی بر نقش آب و گل  چرا

اما اگر نقش آب گل را در نظر داشته باشیم. بخش مفهومی مغز ما حکم میکند که واجب الوجود یعنی حقیقت صرف بدون ترکیبات و قائم به ذات خویش. قانون علیت هم که یکی از اساسی ترین قوانین فلسفی میباشد. به ما میگوید که هر حادثه ای که ظاهر شود احتیاج به ظاهر کننده دارد. آن ظاهر کننده را علت گویند. علت نه تنها وجود دهنده ای شی است بلکه ضرورت دهنده ای شی نیز میباشد. یعنی به فرض تحقق علت تامه شی، تحقق یافتن معلول آن قطعی و جبری باشد. همچنان نیازمندی معلول به علت نه تنها در حدوث باشد بلکه در بقا نیز میباشد. اگر به این امر باور داشته باشیم که معلول در بقا تابع علت است ( نور آفتاب بدون آفتاب نمیتواند موجود باشد). باید قانون جبر علی و معلولی را بپذیریم. مثلا همان حادثه ای بیگ بنگ بود که بودن من و شما را امروز در دنیا ماده جبری و ضروری ساخت. اصحاب علم تا اینجا با ما هم نظر هستند. اما آنها استدلال میکنند که چون پیدایش موجودات مطابق نظام علیت جبری است. فرض وجود خالق منتفیست. به این دلیل که وجود هر موجود به صورت جبر یک ضرورت است و هر موجود در ذات خودش واجب الوجود است. در این صورت فرض واجب الوجودی که خالق این واجب الوجود های دیگر باشد معنی ندارد. عارفان از کلمه خالق و مخلوق استفاده نمی کنند. بلکه از کلمات چون ظاهر و مظهر استفاده میکنند. از نظر ما خدا و هستی به همدیگر تقدم زمانی ندارند بلکه تقدم رتبه ای دارند. چون هستی مطلق مجموعهء اعیان می باشد. مثلا اگر مجموعه اعیان را عدد هزار فرض کنیم. آیا یک واحد می تواند مساوی هزار واحد باشد؟ هر انسان عاقل میداند که هزار واحد از نظر رتبه بلندتر از یک واحد است به جز زئوس.

باز هم یادآور شوم که این امر در صورتی صادق است که نگاه ما از فیزیک به متافیزیک باشد. اما در صورت برعکس عالم فزیک سرابی بیش نیست.

در ازل بست دلم با سر زلفش پیوند***تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

امید این امانت به مستحق برسد. ۱۵-۳-۲۰۲۰   

 

 

  

 

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. سلام آقای محمد صوفی

    از نگاشته تان آشکار است که شما در فهم و درک تان از “علت و معلول” دچار مغالطه شده اید. فزیک بر اساس مشاهدات تجربی استوار است. فلسفه فارغ از تجربه است و بر اساس عقلانیت یا خردگرایی محض استوار است.

    حالا از شما سوال می کنم که آیا براساس ادعا های غیر علمی تان فضا مرز دارد تا نه؟

    موجودیت عالمی بیرون از فضای موجود را با چه سند علمی موجه می توانید به اثبات برسانید؟

    این همه کاینات به شمول همه کهکشان ها و … متشکل از انرژی و ماده است. متافزیک کجا است؟ متافزیک حاوی چه است؟ آیا در متافزیک انرژی و ماده موجود است؟
    انسان با چه وسیله ی قابل قبول همه در ماورای طبیعت یا همان متافزیک مورد نظر تان گام نهاده تا بتواند بودن آن را با پیشکش کردن شواهد موجه به اثبات برساند.

    شما در متن نوشته تان با استفاده نادرست از گویا موقف فلسفه، فزیک، ماورای الطبیعه و دین در قبال علت معلول به مغالطه گرایی تمسک جسته اید. چرا؟

    آیا خود می دانید که چه نوشته اید؟

  2. سلام آقای محمد صوفی

    از نگاشته تان آشکار است که شما در فهم و درک تان از “علت و معلول” دچار مغالطه شده اید. فزیک بر اساس مشاهدات تجربی استوار است. فلسفه فارغ از تجریه است و بر اساس عقلانیت یا خردگرایی محض استوار است.

    حالا از شما سوال می کنم که آیا براساس ادعا های غیر علمی تان فضا مرز دارد تا نه؟

    موجودیت عالمی بیرون از فضای موجود را با چه سند علمی موجه می توانید به اثبات برسانید؟

    این همه کاینات به شمول همه کهکشان ها و … متشکل از انرژی و ماده است. متافزیک کجا است؟ متافزیک حاوی چه است؟ آیا در متافزیک انرژی و ماده موجود است؟
    انسان با چه وسیله ی قابل قبول همه در ماورای طبیعت یا همان متافزیک مورد نظر تان گام نهاده تا بتواند بودن آن را با پیشکش کردن شواهد موجه به اثبات برساند.

    شما در متن نوشته تان با استفاده نادرست از گویا موقف فلسفه، فزیک، ماورای الطبیعه و دین در قبال علت معلول به مغالطه گرایی تمسک جسته اید. چرا؟

    آیا خود می دانید که چه نوشته اید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا