شعر

غارت باغ انسانی

 

درین زمانه دل ازجور خار می لرزد

ز چـیـغ و ولــولـۀ لاله زار می لـرزد

ز قتل و غارت گل هـای باغ انـسانی

ز درد و زخم سکوت هـزارمی لرزد

ز انهـدام طـبـیـعت ز غـارت هـسـتی

به دست قـدرت سرمایه دار می لرزد

بجای سبزه وگل رابش پلاستیک است

بـیاد بـاغ و گل و سـبزه زار می لرزد

فغـان جـنـگل و مـرغ و گـیاه می آیـد

ز تشنگی دل کشت و شـیار می لرزد

نهنگ و ماهی ابحـار زنـده می میرند

ز زهـر عقرب و دندان مار می لرزد

زمـان خـود کـشی نسل آدم دوپاسـت

ز انـتحـاری مـذهـب شـعار می لرزد

ز مـافـیا و ز افــراطی و ز آدمخـوار

زکینه توزی سگ های هارمی لرزد

بلای جنگ وشرارت گرفته عالم را

ز آه و نـالـۀ مظـلـوم زار می لـرزد

گمان کنم که مزارع شـوندگورستان

ز بی شماری سـنگ مزار می لرزد

فـروش اسـلحه باجنگ میشودافزون

ازیـن مسـابقـه در کـشـتار می لرزد

زنقشه ییکه جهان رابه دردوغم آلود

ز استعـمارِ نوی پر شرار می لرزد

جهان به پنجۀ غولان فتاده خون آلود

چو آهوگان ز تیر و شکار می لرزد

ز جنگ سـوم و محـو تمـدن انـسـان

زتیره بختی و برگشت غارمی لرزد

بـه قعر دوزخ جاسوس و اطلاعاتی

فتاده مردم و دل بی قـرار می لرزد

دروغ وفتنه گری پالسی شودمنظور

ز طرح تـوطـئۀ بی شـمار می لرزد

ز بـس فـریب و تقلب تنیده در قانون

قضا وعدل وحقوق و عیار می لرزد

زخشم ونفرت ونفرین و انتقام وخون

صلیب ودرّه وشمشیر ودار می لرزد

زعشق وعاطفه دل ها چرا بود خالی

ز محـو همدلی و تـرک یار می لرزد

بچنگ زوروزر سنگ دل فتاده عشق

زخـشم سیستم و تولید و کار می لرزد

شروع زوررباطست و ضعف انسانی

زهوش مصنوعی درکارزار می لرزد

بهرطرف که نگه میکنی دل آزاریست

به مرگ مهر و ز قلـب فگار می لرزد

درین زمانه که دانش چراغ انسان است

چرا ز وحشـت شب های تار می لرزد؟

6/6/2018

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا