لباس آتشین
گرچه نام حقيقي اين داستان، تنبان آتشين است. اخلاق انساني برايم اجازه نداد تا در عنوان کلمة تنبان آتشين استعمال کنم. روي اين اصل لباس آتشين را به کار گرفتم، شما ميدانيداصطلاحي را که در عنوان به کار بردم گاهي در ضربالمثلهاي عاميانه اينطور استفاده ميشود (نه راه رفتن است نه جاي ماندن، فلک در کار من حيران بمانده)گاهي افراد واحزاب با انتخاب يک مهره خواسته يا نا خواسته ويا گزينش يک مسير سياسي به اشتباه دچار آشفتگي ميشوند که نميتواند جلو ودنبال بروند، فقط بايد ايستاد باشند. برادران جهادي ما که در گذشته ها کمي تندخويي تر بودند، براي انتخاب افراد نام منصب لقب «لباس آتشين» دادهاند و اين لقب را مرحوم مولوي خالص در يکي از جلسات رهبران جهادي در پشاور به جناب آقاي حکمتيار داده بود. مرحوم محمد يعقوب شرافت برادر زاده جناب مولوي خالص برايم اينطور قصه کرده بود:
«روزي در يکي از جلسات رهبران احزاب جهادي آقاي مولوي خالص به محترم حکمتيار گفته بود، جناب حکمتيار رهبري تو براي حزب اسلامي مانند لباس آتشين است اگر ترا بکشيم وبيرون اندازيم بي عورت ميشويم واگر در تن باشي يعني اگر قائد ورهبر باشي ما بدون قيد و شرط از تو اطاعت و چاپلوسي نکنيم ما را ميسوزاني حتا ما را نزد بعضي ها ناتوان و نا مرد ميسازي پس بهتر است خودرا بيرون بکشم و بروم» همان بود که رفت وحزب اسلامي مولوي خالص را ساخت.من که صحبتهاي جناب حکمتيار را از نزديک نشنيده بودم، فکر ميکردم دشمنانش از روي حسادت کينه و عقده هاي شخصي حرفهاي به وي نسبت ميدهند، اما خوشبختانه حضورش در کابل و شنيدن صحبت ها و بيانيه هاي آن در رسانه آن را چنان معرفي ساخته که ديگر نمي توانم آنرا طوري تصور کنم که ميکردم. جناب حکمتيار با صحبت هاي پيهم وتحليل هاي پوپولستي، خودرا معرفي کرد و خيلي کمتر وکوچک از آن بوده که به مردم افغانستان معرفي شده بود به همه حال ميرويم سراغ لباس آتشين ديگر.
بعضي ها در رسانه ها به شمول خودم براي يک تعداد از رهبران، عبارت گرگ بي دندان را استفاده کردهايم. حرف خوب، خوب است، در هر زمان و در هر مکان از هر زبانيکه بيرون شود معقول است. حالا من هم فرمودة مرحوم مولوي خالص را تکرار ميکنم (لباس آتشين ديگر ) شايد دوستان خيلي دقت کنند که لباس آتشين ديگر کيست. من شما را منتظر نميگذارم و ميگويم از زمانه هاي قديم تا حال بين حزب اسلامي آقاي حکمتيار وجمعيت اسلامي، رقابت و حتا خصومت ودشمني بوده لذا لباس آتشين دوم بايد در بين کادرهاي جمعيت اسلامي باشد که بايد به دوستان معرفي شود وآن کسي نيست جز جناب داکتر عبدالله عبدالله که به شرح ذيل حضور شما توضيح ميگردد.
داکتر عبدالله فعلاً براي حزب جمعيت اسلامي حيثيت لباس آتشين را دارد.او که در سال هاي 1367 به پنجشير رفت به زود ترين فرصت از مقربين نزديک شهيد احمد شاه مسعود قهرمان ملي شد، طوريکه دوستان در رسانه ها ديده وشنيده اند از سنگر تا دفتر واز آسيا تا اروپا، هميشه در رکاب وبازوي راست شهيد احمد شاه مسعود بوده وهمه راز ونياز وهست وبود آمر مسعود در کنترول و قبضة آن بوده است.شهيد مسعود که عملاً اداره جنگ و سياست داخل کشور را به عهده داشت با گماشتن داکتر عبدالله عبدالله به وزارت امور خارجه وکنار زدن داکتر نجيبالله لفرايي، يکي از اعضاي شوراي اجرائيه حزب جمعيت اسلامي، خواست سياست بيرون در ارتباط به افغانستان را نيز به کنترول آن باشد. با آنکه شهيد مسعود حين مقاومت در داخل افغانستان با آتش، بازي ميکرد. داکتر عبدالله به صفت وزير خارجه در لندن کورس انگليسي ميخواند وبا نماينده افغانستان داکتر عبدالوهاب در لندن شب وروز درهر جايي که خواست، رفت تا اينکه بعد از شهادت آمر مسعود، به صفت نماينده با صلاحيت اتحاد شمال در بن آلمان با توافقنامه بن سر نوشت افغانستان را تغيير داد تا اينکه براي جمعيت اسلامي به لباس آتشين مبدل گشت.
داکتر عبد الله و شهيد استاد رباني: داکتر عبدالله بعد از موافقتنامه بن با استاد رباني ميانه خوبي نداشت، بيشتر به خارجي ها رابطه داشت. بعضي ها به اين عقيده اند که آقاي داکتر عبدالله مردم پنجشير را عليه استاد رباني تحريک ميکرد. جمعيتي ها در رأس، استاد عطا محمد نور و صلاحالدينرباني که بدون تدوير شوراي رهبري جمعيت وفيصله رسمي حزب شان طي يک اعلان، داکتر عبدالله را منحيث کانديداي جمعيت معرفي کردند و ميليونها دالر مصرف کردند وتمام جمعيتي هارا وادار به رأي دادن به داکتر عبدالله ساختند حالا در دوراهه قرار گر فته اند .اگر عبدالله را يکسره جواب بدهند ديگرهمه راز واسرار زندهگي جمعيتيها به دست حريفانش خواهد بود و از ناتواني از خانه بيرون شده نميتوانند و اگر اورا همچنان حفظ کنند، اين لباس آتشين در سياستها گوشت و پوست آنها را ميسوزاند و براي هميش با مشکل وانفعال زندهگي خواهد کرد.
از طرف ديگر، همانطوري که رفتن مولوي خالص از حزب اسلامي حکمتيار باعث چندين انشعاب در آن حزب شد وقاضي محمد امين وقاد نيز با حکمتيار وداع کرد وحزب اسلامي جدا گانه ساخت وبعد ها جناب عبدالهادي ارغنديوال، مرحوم خالد فاروقي و سباوون چنين کاري را انجام دادند و حزبهايي ساختند. با رفتن داکتر عبدالله، جمعيت اسلامي نيز دچار زيان ميشود، چنانچه با ماندن داکتر عبدالله نيز دچار پراکندهگي وزيان است البته خصلت لباس آتشين همين است.
داکتر عبد الله وجمعيت اسلامي: تا جايي که اطلاع دارم داکتر عبدالله خود را شخصيت فرا حزبي ميداند. او خودرا دوست شخصي شهيد مسعود دانسته به هيچ يکي از بزرگان پنجشير وجمعيت اعتنايي ندارد. چون سرمايههاي مادي ومعنوي زياد وي به ارث برده است.
از طرف ديگر، دانههاي درشت جمعيت سياسي عمل نکرده و نميکنند چنانچه بعد از شهادت استاد رباني نتوانستند خودرا جمع کنند، ساختار تشکيلاتي بسازند وخورد وکلان خودرا به مردم معرفي کنند، فقط به جزيره هاي قدرت وابسته به ديگران قناعت کردند.يعني هرکدام از آدرس جمعيت، خودرا با شخصيت هاي مطرح ديگرپيوند دادند وعلم معاونيت را در هر رياستي بر افراشتند وقناعت کردند.هر کدامي از نام خود وآدرس جمعيت وارد بازي شدند بدون اينکه با همه جمعيتي هاي مطرح مشوره کرده باشند. سادهتر، پارچه هاي يک حزب بزرگ را به ليلام گذاشتند وشما با مشاهدة جهت گيري هاي کلانهاي جمعيت در زمان انتخابات، اين واقعيت را درست مشاهده ميکنيد. وقتي اينها را مي بينيم به يک واقعيت ميرسيم که احزاب جهادي نه تشکيلات درست حزبي داشته و دارند ونه هم بالاي يکديگر اعتماد دارند.داکتر عبدالله با استفاده از همين خلاء توانسته خودرا در ميدان سياست جا بزند. اينکه آينده داکتر عبد الله وجمعيت چه ميشود واين است که داکتر عبدالله خوب ميداند که ديگر هيچ پايگاهي در بين مردم ندارد وهيچ شانسي براي مبارزه سياسي در افغانستان ندارد.
بناءً در آستانه ختم دوره حکومت آقاي اشرف غني از وظيفه، استعفا ميدهد واشرف غني آنرا به صفت سفير در يکي از کشور هاي مورد نظرش غالباً نماينده افغانستان در سازمان ملل متحد معرفي ميکند و آخر عمر را در بيرون از کشور با خاطر آرام سپري ميکند و جمعيت هم اگر با يک اتحاد و توافق نرسد، شايد در يک تابوت زرد دفن شود.