شعر

نسل کشی در میرزااولنگ

 

صـدای ناله بلـنـد از فـراز صیاد است

ز وحشتی که زتـیغ سـتمگر افـتاد است

به سوخت خـانۀ بیچارگان و مظلومان

ز آتشی که به میرزااولـنگ افتاد است

فتاده بـر سرِ پـل نعش هـای محرومان

درین وطن خدا یا چه جوروبیداد است

ز بس که نسل کشی دروطن شده رایج

عزای لانه خرابست و خانه برباد است

ز کین طالب و داعش وطن بود خونین

فقط به قتل و تـرور و نفاق ارشاد است

بجای صلح و صفا قتل وغـارت آوردند

به جای نـرمی دل خشـم تیغ پولاد است

درین خـرابه به هرسـو که بگذری آنجا

فغان بیوه زن و گـریـه هـای اولاد است

تـو گـویی شـوق و نشاط امید رفته زیاد

به سینه های همه بسکه قلب ناشاد است

وطن به عـمق سـیه چال می رود هـردم

نه چاره یی و نه از کس امید امداد است

نشست و جلـسه و تقبیح و بررسـی باشد

تمـام وعــدۀ حکّام سـر بـه سـر باد است

وطـن بـه همـت نسـل جـوان شــود آبـاد

همان جوانی که دانا و اهل و آزاد است

10/8/2017

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا